آفتابنیوز : آفتاب: ديگر دختري شاداب و خندهرو نيست، حالا نوعروسي غمگين شده كه در گرداب زندگي نابرابر گرفتار شده و به جاي رسيدن به سعادت و خوشبختي در پي انتقام بود. وي با صدايي بغضآلود گفت: چهار سال پيش وقتي در كنكور در رشته معماري دانشگاه آزاد قبول شدم، از خوشحالي گريه كردم. از طرفي پدرم موافق نبود به دانشگاه بروم و به من ميگفت مدرك ليسانس معماري به درد يك دختر نميخورد، ميخواهي مانند مردها بنايي كني! دختر بايد خانهداري، آشپزي، خياطي ياد بگيرد اما من اصرار كردم كه بايد دانشگاه بروم و ادامه تحصيل بدهم. سرانجام پدرم قبول كرد. خانه ما در جنوب شهر و دانشگاهم شمال شهر تهران بود و بايد اين مسير را با مترو يا اتوبوس ميرفتم. پس از مدتي با چند تن از همكلاسيهايم دوست شدم و با هم به دانشگاه ميرفتيم و اين نگراني مرا براي رفتوآمد كمتر كرده بود. اما يك موضوع خيلي آزارم ميداد. يكي از پسران دانشكده با رفتار و نگاههايش برايم مزاحمت ايجاد ميكرد. رامين سه سال از من كوچكتر بود.
پس از مدتي فهميدم وي جوان بسيار لجباز و مغروري است و هميشه من و دوستانم را مسخره
ميكند. هر موقع از دانشگاه بيرون ميرفتم، مخفيانه تعقيبم ميكرد. رامين با كارهاي غيرمنطقي خود مرا كلافه و روزگارم را سياه كرده بود. يك روز به من پيشنهاد ازدواج داد، خيلي تعجب كردم و بلافاصله به وي جواب رد دادم. رامين وقتي فهميد تمايلي به ازدواج ندارم، عصباني شد، چند باري در مسير سد راهم شد و با تهديد ميگفت بايد حتماً با وي ازدواج كنم و اگر همسرش نشوم مرا خواهد كشت. خيلي ترسيده بودم تا اينكه يك شب رامين همراه خانوادهاش به خواستگاريام آمد و پدرم به وي پاسخ رد داد. دو ماهي از رامين و مزاحمتهايش خبري نبود، با خودم فكر ميكردم كه وي ديگر براي هميشه دست از سرم برداشته است. ناگهان زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد، وقتي گوشي را برداشتم، رامين آنسوي خط باز هم مرا تهديد به مرگ كرد و گفت پس از كشتنم خودش را هم خواهد كشت! وي جواني لجباز بود، هر تصميمي كه ميگرفت آن را اجرا ميكرد. وقتي ديدم دستبردار نيست، به فكر چاره افتادم و براي نجات خود و خانوادهام از مزاحمتهاي رامين تصميم عجيبي گرفتم و در اوج تنفر و نفرت تصميم به ازدواج با وي گرفتم. خلاصه پذيرفتم و با مهريه 1357 سكه طلا به عقدش درآمدم. متأسفانه همان اوايل زندگي كنايه و زخمزبانهاي رامين شروع شد و هميشه برابر خانوادهاش مرا تحقير ميكرد و گاهي اوقات نيز مرا به باد كتك ميگرفت.
با گذشت دو سال زندگي از دست وي خسته شده و ديگر تحمل اين زندگي زجرآور را ندارم. ميخواهم طلاق بگيرم و هيچگاه نظرم عوض نميشود.
به گزارش ایران،حميرا درخواست طلاق خود را به قاضي شعبه 268 دادگاه خانواده ونك تحويل داد و قرار شد رامين احضار شده و در خصوص ادعاهاي همسرش پاسخگو شود.