آفتابنیوز : آفتاب: كيهان
«دو سوي باطل يك نامعادله» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد:
تحولات منطقه به نقطه حساس و پيچيدهاي رسيده است. اين روزها افزايش و تشديد فشارها عليه سوريه از جانب محور غرب و آمريكا در دستور كار دشمنان و معاندين جبهه مقاومت قرار گرفته است.
به موازات اين خط، موضوع مذاكرات هستهاي ميان ايران و گروه كشورهاي 1+5 نيز به فصل سرنوشت سازي نزديك شده است.
بنابراين آنچه اكنون در فضاي مسائل منطقهاي آشكارا به چشم ميآيد و رسانههاي بين المللي آن را در صدر اخبار و گزارشهاي خود قرار دادهاند موضوع ايران و سوريه است.
از سوي ديگر؛ در اجلاسهاي مهم بين المللي هم، از جمله موضوعات كليدي كه در راس دستور كارها قرار ميگيرد موضوع برنامه هستهاي ايران و مسائل چالش برانگيز در سوريه است.
از همين روي؛ ماه گذشته در اجلاس گروه 8، موضوع ايران و سوريه به عنوان يكي از موضوعات اصلي در دستور كار قرار گرفت. اكنون نيز و از چند روز قبل از اجلاس امنيتي سن پترزبورگ باز موضوع ايران و سوريه در كانون توجهات شركت كنندگان بوده است.
آنچه قابل اعتناست و نميتوان به راحتي از آن عبور كرد تحركات پردامنه واشنگتن است كه سعي دارد به نوعي ميان موضوع ايران و مسائل سوريه ارتباطي به نفع خواستههاي خودش در بستر تحولات منطقه ايجاد نمايد.
بنابراين مشاهده ميشود كه از چند هفته قبل، باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا فرمان تشديد تحريمها عليه ايران و سوريه را به بهانه نقض حقوق بشر صادر ميكند.
همچنين در پي اقدامات تروريستي در سوريه كه شواهد و قرائن نشان ميدهد در پشت پرده اين جنايات، آمريكا قرار دارد آنچه جالب است متهم كردن ايران به ناآراميها در سوريه از جانب واشنگتن است.
گفتني است برجسته سازي موضوع ايران و سوريه از جانب همپيمانان آمريكا نيز دنبال ميشود. به عنوان نمونه وزيران خارجه آلمان و فرانسه چندي پيش در برلين، مذاكرات خود را به موضوع ايران و سوريه اختصاص دادند.
در اين ميان هياهو و سروصداي عجزآلود رژيم صهيونيستي جاي تامل دارد بخصوص اينكه به دنبال حوادث تروريستي در «حوله» دفتر نتانياهو با صدور بيانيهاي ايران و حزب الله لبنان را به دست داشتن در اين حوادث متهم كرد!
البته از سوي ديگر؛ در مقابل محور غربي-صهيونيستي كه به دنبال مسئله دار كردن موضوع هستهاي ايران و تشديد بحرانها در سوريه است، دو كشور چين و روسيه نيز به موضوع ايران و سوريه ورود كردهاند كه رايزنيهاي روزهاي اخير ميان پوتين و مقامات چيني در همين راستا ارزيابي ميشود.
و بالاخره بايد به طرح كوفي عنان نماينده سازمان ملل در امور سوريه اشاره كرد كه ابتدا طرحي 6 مادهاي را پيش كشيد و اكنون طرح «گروه تماس» با تاكيد بر نقش ايران در حل بحران در سوريه، را به ميان آورده است.
مقارن با اين فضا، جنجال سازيها عليه كشورمان در آستانه مذاكرات مسكو كه كمتر از 10 روز ديگر انجام خواهد شد شدت يافته است.
اگر بخواهيم اين فضاسازيها را به صورت خلاصه فهرست كنيم عبارتند از؛
1- مطرح كردن اتهامات تروريستي بر ضد ايران با ماموريت رسانههاي غربي از جمله روزنامه واشنگتن پست و نيويورك تايمز در هفته گذشته كه ادعا شد ايران به دنبال ترور ديپلماتهاي كشورهاي مخالف خود است!
2- جنجال سازي پيرامون سايت پارچين.
3- مطرح كردن اين شبهه واهي كه ايران حق غني سازي ندارد. (نيويورك تايمز و واشنگتن پست اهرم رسانهاي براي پمپاژ اين دروغ بودند)
4- بزرگ نمايي خطر حمله رژيم صهيونيستي به ايران با اين پالس كه اگر تيم مذاكره كننده جمهوري اسلامي در مذاكرات مسكو خواستههاي طرف مقابل را محقق نكند و...
درباره اين فضاسازي و جنجالهاي بعدي چند نكته گفتني است؛
1- بعد از گذشت 16 ماه از تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي، آمريكا و غرب كماكان از تحليل و عمق اين اتفاقات بزرگ درمانده هستند. جنجال رسانهاي آنها پيرامون ايران و سوريه براي فرار از شوك تحولاتي است كه مراكز امنيتي، اطلاعاتي و تصميم گيري غرب و آمريكا از پيشگيري آن عاجز هستند و در اين ميان آمريكا و متحدانش از بيداري شكل گرفته ميان ملتهاي مسلمان بيشترين احساس خطر را دارند. آنچه اكنون بيش از هر چيزي موضوعيت دارد سير شتابان اين تحولات با ويژگيهاي بارزي چون «اسلامي بودن»، «مردمي بودن» و «ضداستكباري بودن» است.
خراسان
«سازمان همکاري شانگهاي، نيازمند هويت جديد» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حسن بهشتيپور است كه در آن ميخوانيد:
دوازدهمين نشست سران کشورهاي عضو سازمان همکاريهاي شانگهاي چهارشنبه و ۵شنبه در پکن برگزار شد. اين سازمان در سال 1996 در چهارچوب پيمان اقتصادي بين روسيه، چين و سه کشور آسياي مرکزي يعني قزاقستان، قرقيزستان وتاجيکستان در بندر شانگهاي چين بوجود آمد. بعدها با پيوستن ازبکستان به اين پيمان از سال 2001 در نشست سران در مسکو به سطح سازمان ارتقاء داده شد از آن زمان سازمان همکاري شانگهاي علاوه بر همکاريهاي اقتصادي با رويکردي امنيتي و نظامي به فعاليتهاي خود ادامه داد.
به مرور زمان فعاليت اين سازمان گسترش قابل ملاحظهاي پيدا کرد و اعضاي ناظري نيز به عضويت سازمان شانگهاي درآمدند و با توجه به پذيرفته شدن افغانستان به عنوان ناظر در اجلاس اخير شمار اعضاي ناظر اين سازمان به ۵ عضو، يعني ايران، هند، مغولستان، پاکستان و افغانستان رسيد. اجلاس پکن در حالي برگزار شد که تحولات جهاني در شرايط ويژهاي قرار دارد و با شروع دورسوم رياست جمهوري پوتين در روسيه به عنوان يکي از اعضاي اصلي سازمان شانگهاي، نگاه تحليل گران به اجلاس و موضع گيريهاي آن معطوف شده بود و ايران نيز توانست از فرصت برگزاري اين اجلاس به عنوان تريبوني براي بيان ديدگاههاي خود استفاده کند.
ايران در اين نشست چهار پيشنهاد جديد ارائه کرد اما به نظر ميرسد مانند پيشنهادهاي قبلي ايران همچنان اجرايي نشود زيرا پيشنهادهاي ارائه شده به دلايل مختلف مورد استقبال اعضا قرار نميگيرد. شايد اگر ميتوانستيم پيشنهادهاي کاربردي تر و قابل اجرايي در اين اجلاس ارائه کنيم، در آن صورت ميتوانستيم اميدوار باشيم اين پيشنهادها اجرا شوند. مهم ترين نتيجه نشست سران شانگهاي صدور بيانيه پاياني اين اجلاس بود.
در بيانيه پاياني نشست پکن يکي از مهم ترين مباحثي که سران شانگهاي بر آن تأکيد داشتند مخالفت با استقرار سپر دفاع موشکي ناتو در منطقه بود. همچنين تأکيد بر راه حل صلح آميز براي حل و فصل مشکلات منطقه خاورميانه که در واقع رد کردن هرگونه راه حل نظامي براي بحران سوريه محسوب ميشود.
حمايت از حق ايران براي استفاده صلح آميز از انرژي هستهاي و افزون بر اينها مقابله با تروريسم و يکجانبه گرايي آمريکا و پذيرش افغانستان به عنوان عضو ناظر از جمله مسائل ديگري بود که در بيانيه پاياني اجلاس شانگهاي مورد توجه قرار گرفت. اما به غير از بيانيه پاياني اين نشست ديدار روساي جمهور ايران و روسيه در حاشيه اين اجلاس و انعکاس هماهنگيهاي ايران و روسيه قبل از نشست مسکو بازتاب گستردهاي در رسانههاي خبري داشته وبه دليل تاثيرات آن بر روند تحولات آتي مهم ارزيابي شد.
چالشهاي پيش روي شانگهاي
1 - نداشتن رهبري واحد
اما اصولا درباره جايگاه سازمان شانگهاي در معادلات جهاني شايد بتوان گفت در مقام تئوري با توجه به اين که مجموعه کشورهاي هند، چين، روسيه، ايران، پاکستان و کشورهاي آسياي مرکزي و افغانستان چيزي نزديک به يک سوم جمعيت جهان را شامل ميشوند و از امکانات قابل توجهي نيز برخوردار ميباشند ميتوان پذيرفت اين سازمان بصورت بالقوه امکان ايفاء نقش فعال در عرصه بين المللي را دارد.
رسالت
«روح عزت ملي و فرهنگ ما ميتوانيم» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد:
هبر معظم انقلاب در بيانات مهم خود در مراسم بيست و سومين سالگرد رحلت بنيانگذار کبير انقلاب اسلامي يكي از خطوط اصلي در سيره و منش امام خميني(ره) را دميدن روح عزت ملي در كالبد كشور دانستند و فرمودند: امام خميني(ره) علاوه بر اينكه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوي بود، روح عزت را در ملت هم زنده كرد. اين، كار بزرگ امام بزرگوار بود.
عزّت در لغت يعني شکستناپذيري و حالتي که مانع مغلوب شدن انسان ميشود. در اصل از «ارض عزاز» ؛ يعني زمين محکم و نفوذناپذير گرفته شده است. در ادبيات ديني و احاديث ائمه معصومين (عليهم السلام) عزت دو جهان در گرو اطاعت از خداوند متعال بيان شده است. از آنجا که سرچشمه عزت ذات اقدس باري تعالي است از منظر امام خميني(ره) تسليم و توحيد عزت آفرين و گرايش به غير خداوند ذلت بار و نکبت آفرين است. وللَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين. (منافقون:8) به نظر امام خميني(ره) انسان و جامعه همواره بر سر دو راهي عزت و ذلت قرار داشته و در اين امتحان و ابتلا بايد انتخاب کند و تصميم بگيرد که يا عزت را در بستري از شدائد و مصيبتها خواستار باشد و يا ذلت را بر گزيند که فارغ از سختيها است.
امام(ره) ميدانست که اگر ما به اسلام متمسک شويم هم عزت دنيا و هم رفاه مادي، هم قدرت سياسي، هم آسايش و هم امنيت عمومي براي مردم پديد خواهد آمد؛ لذا امام اسلاميت را به معناي حقيقيکلمه در بافت نظام اسلامي و اين بناي مستحکم و شاخص گذاشت.
امام خميني(ره) نماد عزت ملي بود و بدون کوچکترين احساس حقارت، در برابر هجوم گردنکشان سياسي جهان استوار ايستاد. "اتکا، افتخار و اعتزاز امام به اسلام ناب " رمز پايداري و استقامت ايشان بود. امام خميني(ره)، بي اعتنا به اصطلاحات و مفاهيم روشنفکري شرق و غرب، اسلام ناب را به صراحت بيان و به آن اعتزاز و ابتناء مينمود و همين مهم باعث شده بود که ايشان به عنوان سمبل عزت ملي در داخل ايران و در بين مسلمانان جهان مطرح شود.
به تعبير رهبر معظم انقلاب "وقتي ادبيات انقلابي امام را ملاحظه ميكنيد، ميبينيد تكيه اصلي بر روي ساخت دروني ملت است؛ احياي روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با بهخودبستن، بلكه با استحكام ساخت دروني. "
پس از پيروزي انقلاب اسلامي امام خميني (ره) با تمرکز بر احياي روح عزت ملي، فرهنگ "ما ميتوانيم" را در عمق جان اين ملت مؤمن جايگزين کرد.
امام خميني(ره) شعار «اگر بخواهيم، ميتوانيم» را مشروط به چند عامل ميدانست: 1- اتکال به خداوند تعالي 2- اتکاء به نفس و قطع وابستگي به ديگران 3- تحمل سختيها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و 4- خارج شدن از تحت سلطه اجانب(وصيت نامه، ص 40)
خودباوري يا همان ايده ما ميتوانيم، شناخت و پذيرش تمام ابعاد وجودي يک ملت است که در اتصال تاريخي با اعتماد به نفس ملي ميتواند زمينه پيشرفت و جبران تمام عقب ماندگيهاي گذشته را فراهم کند. محصول خودباوري، اميد يک ملت به آينده است.
به وجود آمدن باور اينکه "ما ميتوانيم" به نظر امام خميني(ره) گام اول است. اين باور ارادهاي را به وجود ميآورد که خودش موجد حرکت و کار خواهد شد. ( صحيفه نور، ج14: 113) به نظر بنيانگذار انقلاب اسلامي مردم اگر چيزي را واقعا بخواهند آن خواسته شدني وقابل تحقق است.
جهان بيني توحيدي و نوع تکامل يافته آن يعني دين اسلام منهجي براي هدايت و تربيت است و براي ايجاد زمينه رشد و کمال در انسان و جامعه , طرح و برنامه دارد. تمام دستورها و احکامي که در اين شريعت کامل تبيين شده، براي آن است که موانع مسير تعالي و تربيت انساني را برطرف سازد.
از ديدگاه امام خميني(ره) ضرر انسان تربيتنشده براي جوامع مختلف بيشتر از تمام موجودات و شياطين است. انسان عصاره همه موجودات فشرده تمام عوالم است و انبيا(عليهم السلام) آمدهاند براي اينكه اين عصاره بالقوه را بالفعل كنند. ( همان، جلد 14، صفحه 103)
نظام تربيتي در رژيم پهلوي طوري سامان يافته بود که اصل را بر عدم تربيت الهي افراد ميگذاشت. در نظام تربيتي وابسته پهلوي از همان ابتدا فرد را به جاي يک مسلمان ايراني يک موجود وابسته بار ميآورد. اين نوع آموزش از کودکستان، دبستان و دبيرستان و تا مقطع دانشگاه ادامه داشت. به نظرامام خميني(ره) اين نظام تربيتي فاسد به مرور اين بيماري فرهنگي را در بين ايرانيان به وجود آورد که ما نميتوانيم کار بکنيم. ما همه چيز را بايد از خارج بياوريم. حتي اگر مشابه آن کالا و يا تخصص را در داخل داشته باشيم. امام بر اين باور بودند که اين مسئله اتفاقي نبود بلکه يک فرايند کاملا برنامه ريزي شده براي گرفتن هويت و شخصيت از جامعه ايراني بود. رژيم پهلوي ميخواست خوف اينکه "ما نميتوانيم" را در دلها و قلبها نهادينه کند. (همان)
سياست روز
«الوعده وفا» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قم اميرحسين حديدي زواره است كه در آن ميخوانيد:
امروز در حالي قرار است افزايش قيمت نان در استان تهران از سوي استاندار محترم اعلام شود که افزايش ۲۰ تا ۳۰ درصدي از مدتي پيش در بسياري از استانهاي کشور آغاز شده است. افزايشي که به دليل افزايش نرخ خريد تضميني هر کيلو گندم از ۳۶۰ تومان به ۴۲۰ تومان اتفاق افتاده است.
بديهي است که نه تنها افزايش قيمت نان بلکه هر محصول ديگري که به دليل افزايش قيمت تمام شده اتفاق بيفتد امري اجتنابناپذير است و چه بهتر که اين افزايش قيمت به نفع کشاورز و کشاورزي باشد. اما بايد توجه داشت که افزايش قيمت نان موضوعي است که حمايت از کشاورز و توليد فقط يک وجه آن است و وجه ديگر آن مصرفکننده و در واقع تمام اقشار جامعه وحتي کشاورزان هستند. زيرا مطابق بررسيهاي صورت گرفته با آنکه در کشور ما زندگي شهري روز به روز در حال گسترش است اما همچنان، نان قوت اصلي اکثر مردم ايران را تشکيل ميدهد.
بدون شک افزايش کيفيت نان، اولين و حتي کمترين خواستهاي است که از سوي مردم طلب ميشود. اما آنچه اين خواسته به حق را تشديد ميکند موضوع افزايش قيمت نان است. افزايشي که براي چندمين بار صورت ميگيرد و به عبارتي تا آزادسازي کامل فاصله چنداني ندارد اين راهم فراموش نکنيم که وقتي رئيسجمهور محترم براي اعلام آغاز اجراي فاز نخست هدفمندي يارانهها بر صفحه تلويزيون ظاهر شد، يکي از مهمترين و کليديترين مواردي که بر آن تاکيد کرد موضوع افزايش کيفيت نان به همراه افزايش قيمت آن بود. وعدهاي که بلافاصله از سوي غضنفري وزير سابق بازرگاني، صنعت و معدن امروز، مورد تاکيد فراوان قرار گرفت.
غضنفري بارها و بارها چه در مصاحبههاي اختصاصي و چه در جمع خبرنگاران اعلام کرد که مشکل اصلي در کيفيت نانهاي توليدي قيمت تمام شده آن است. به عبارتي در زمانيکه توليد نان براي نانواها به صرفه نباشد نبايد انتظار داشته باشيم که نان با کيفيت به دست مردم بدهند. بنابراين، افزايش قيمت نان همگام با اجراي فاز اول هدفمندي يارانهها زمينهاي فراهم ميکند که با ايجاد يک بازار رقابتي، نان با کيفيت هم توليد شود. اين وعده، بارها و بارها از سوي غضنفري و همقطارانش اعلام شد و انصافا در يکي دو ماه اول اجراي هدفمندي و افزايش قيمت، کيفيت نان هم بهبود قابل توجهي يافت.
اما هر چه بيشتر زمان ميگذرد اين موضوع هم بيشتر رنگ ميبازد و کيفيت و در بسياري موارد اندازه و وزن نان هم آب ميرود. شاهد اين موضوع آن است که اگر اين روزها سري به نانواييهاي سطح شهر بزنيم ميبينيم عدم کيفيت نان به اوج خود رسيده و به وضوح قابل مشاهده است.
حال اين سوال پيش ميآيد، از آنجاييکه افزايش چند باره قيمت نان اجرا شده، آيا زمان آن نرسيده که وعدههاي داده شده درخصوص افزايش کيفيت نان عملي شود؟
به علاوه مردم تا چه زماني بايد منتظر بمانند که برنامههاي اعلام شده در مورد افزايش کيفيت نان به بار بنشيند؟
به هر حال پيشنهاد ميشود با توجه به حساسيت ايجاد شده در سطح جامعه، وزير محترم شخصا موضوع کيفيت نان را پيگيري کند و با پيگيري جدي وعدههاي داده شد، علاوه بر اعلام زمانبندي مشخص براي افزايش کيفيت نان، ادامه روند احتمالي ايجاد شده را نيز تضمين کند.
تهران امروز
«شانگهاي به چه سمتي ميرود؟» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيد صاحب صادقي است كه در آن ميخوانيد:
نشست سران عضو و ناظر سازمان شانگهاي در پكن بار ديگر گمانهزنيهايي را درخصوص ميزان اهميت اين سازمان منطقهاي پديد آورده است. گمانهزنيهاي رسانهاي اگر چه هميشه از سازمان مذكور به عنوان «اجتماعي بي اراده» «ابزار سياسي روسيه» يا «اردوگاه مخالفان متشتت» ياد كرده است اما اين بار در سايه تحولات خاورميانه و نقش موثر روسيه و چين در ترتيبات امنيتي سازمان ملل به بروز ديدگاههاي متفاوتي منجر شده است. ميتوان ادعا كرد كه هيچگاه در تاريخ نشستهاي سران اين سازمان به اين اندازه رويكرد خاورميانهاي شانگهاي مشهود نبوده است يا حداقل برجستگي موضعي خاصي پيدا نكرده است. همين موضوع نيز باعث شده كه در برآورد ميزان اهميت منطقهاي و بينالمللي آن كمي موشكافانه تر عمل كنيم. اگر چه نبايد در ميزان كارايي و نفوذ منطقهاي اين سازمان خوش بيني به خرج داد اما از سوي ديگر ميتوان ادعا كرد كه با بازگشت پوتين به كرملين و نگاه راهبردي وي به شرق دور و همچنين بذل توجه امنيتي خاصي كه به مسائل خاورميانه و آسياي مركزي دارد، اهميت سازمان شانگهاي كمي برجسته تر شود.
براي دست يافتن به تحليلي مناسب در خصوص اهميت واقعي شانگهاي ميبايست نگاهي تاريخي و البته آسيب شناسانه به موضوع داشت. سازمان شانگهای، دربرگیرنده یک چهارم مساحت جهان، 41 درصد جمعیت آن، 15 درصد تولید ناخالص و در همین حدود مالک منابع غنی طبیعی جهان است و نیز با توجه به اینکه یک چهارم ذخایر و تولیدات جهانی نفت، یک سوم ذخایر جهانی گاز و نیمی از ذخایر اورانیوم جهان در اختیار کشورهای عضو این سازمان قرار دارد، به لحاظ منابع استراتژيك اهميت زيادي دارد. اما روي ديگر سكه را نيز بايد ديد!
شانگهاي با اهداف امنيتي، مرزي، مسائل منطقه اي، علائق شرقي و ارتقاي همكاريهاي اقتصادي پديد آمد و البته فعاليت چندين ساله آن منجر به كارآمدي خاصي در اغلب حوزههاي گفته شده، نشد.
اختلافات سياسي و امنيتي برخي از مهمترين اعضاي اين سازمان و همينطور دلمشغوليهاي اغلب دروني و منطقهاي آنان عملا همسويي سياسي و بين المللي كارآمد و مستحكمي بين آنان به وجود نياورد.
اين مساله به وضوح در رويكردها و تصميمات آنان در برهههاي گوناگون مشاهده شده است و ميتوان گفت كه علقههاي مشترك اعضا هيچ گاه آنان را به سمت اتحادي استراتژيك نبرده است! همين ضعف رويكردي و بين المللي در پارهاي از اوقات آنان را مجاب نمود كه به جاي تلاش در جهت همسويي استراتژيك به سمت ارتقاي همكاريهاي اقتصادي حركت كنند. اين مهم در اجلاسهاي اخير آنان به خوبي قابل مشاهده است. توجه به مسائل اقتصادي بين اعضا به شاخصه اصلي فعاليت اين سازمان در چند اجلاس اخير بدل شده بود. حتي در اين زمينه پيوندهاي آنان با اعضاي ناظر مانند ايران نيز در پرتوي اين نگاه اقتصادي قرار گرفته است.
در برهههايي چارچوبهاي عمل آنان حتي به اين محدود شد كه در چارچوب نظم نوين جهاني چه ساز و كارهايي را در پيش بگيرند! بنابر اين ميتوان گفت كه اين سازمان بيشتر در قالب يك اجتماع هژمونيك ستيز قابل توصيف است و نميتوان به آن اهميتي راهبردي در مسائل بين المللي داد. البته بيان اين ضعف آسيبشناسانه به اين معني نيست كه اين سازمان كاملا در فضايي منفعلانه و فاقد اراده جمعي حركت ميكند. كما اينكه در طول چند سال فعاليت خود به برخي دستاوردهاي عمدتا درون منطقهاي هم دست پيدا كرده است اما در يك نگاه كلي اين نقد بر آنان وارد است كه هيچگاه نتوانستند علقههاي استراتژيك خود را به همديگر پيوند داده و در يك مسير مشترك منسجم عمل كنند. به عنوان مثال ازبکستان آنقدر که نگران مشکلاتش با تاجیکستان، قرقیزستان یا روسیه است، با کشورهای اروپایی مشکل ندارد. بقیه کشورهای کوچک هم همین شرایط را دارند. از طرفی دیگر، برخی از کشورهای ناظر سازمان، مانند هند، متحد استراتژیک آمریکا هستند. پاکستان، به عنوان یک عضو ناظر دیگر، مشکلات عمده امنیتیاش با هند است و برعکس. همچنین هند و چین در آینده بر سر موضوعات مختلف مقابل هم قرار خواهند گرفت. بنابر اين چارچوب اتحاد استراتژيك در گذشته نبوده و در آينده نيز نميتوان چندان به آن اميد داشت!
نكته قابل تاملي كه در چارچوب آينده سيستماتيك اين سازمان تاثير زيادي دارد، تحولات اخير خاورميانه است كه به خصوص با بازگشت پوتين به كرملين اهميت فزايندهاي پيدا خواهد كرد.
واقعيت اين است كه روسيه نگرانيهاي امنيتي بين المللي خاص خود را دارد و در تقابل با غرب بيشتر نگران اين است كه رقيب حوزههاي استيلايي اين كشور را تصرف نكند! نگاهي كه البته مبناي عمل بين المللي و منطقهاي مسكو در چند سال اخير بوده است! تحولات اخير خاورميانه نيز از اين منظر براي روسيه اهميت حياتي دارد. چنانچه مسئله سوريه هماكنون به يكي از نقاط برخورد روسيه با آمريكا بدل شده است و روسيه هر گونه تلاش استيلايي اين كشور را براي تسلط بر سوريه بر نميتابد.
آفرينش
«شعله و جنگ الکترونيکي بر ضد ايران» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
اخيرا شرکت سايبري کاسپرسکاي اعلام کردند يک ويروس رايانهاي بسيار پيشرفته (فليم يا شعله) رايانههاي کشور ايران و ساير کشورهاي خاورميانه را آلوده کرده است. در اين ميان هر چند ويروس جديد توسط همان تيمي ساخته شده که در طراحي استاکسنت نقش داشتهاند اما بايد گفت كه اين ويروس بيش از 20 برابر استاکسنت کد دارد، ميتواند فايلهاي داده را جمعآوري کند، تنظيمات رايانهها را از راه دور تغيير دهد، ميکروفون رايانههاي شخصي را روشن کرده و مکالمات را ضبط و عکسبرداري کند.
گذشته از اين نيز اكنون بسياري از کارشناسان ويروس فليم را پيشرفتهترين و پيچيدهترين ويروسي که تا کنون ساخته شده، ميدانند و اتحاديه بينالمللي ارتباطات نيز اعلام کرده است که اين ويروس فراتر از ويروسهاي موجود بازار که توانايي افشاي اطلاعات را دارند، محسوب ميشود.
در اين حال هر چند تا کنون ايالات متحده امريکا و اسرائيل مسئوليت اين حمله اينترنتي را بر عهده نگرفتهاند اما يکي از وزراي دولت اسرائيلي استفاده از چنين ويروسهايي را براي مبارزه با برنامه هستهاي ايران مجاز دانسته است و اخيرا نيز ايلان پيرمن، تحليلگر مسائل ايران در شوراي سياست خارجي امريکا گفته است بايد اقرار کنيم که جنگ الکترونيکي ميان ايران و امريکا آغاز شده در اين راستا بايد گفت هر چند از نظر حقوقي بعيد است که بتوان مکاني که اين ويروس را فرستاده شناخت اما بي شك اسرائيل و امريكا متهم اصلي ساخت و ارسال چنين ويروسهايي به ايران هستند.
نكته ديگر كه در سالهاي اخير ايران مهمترين هدف اين حملات سايبري بوده و اكنون كه ايران در حالي با غرب پاي ميز مذاکره بر سر برنامه هستهاياش نشسته که جنگ الکترونيکي عليه ايران نيز وارد دور تازهاي شده و ويروس فليم يا شعله که به تازگي به تاسيسات هستهاي ايران حمله کرده هرچند توسط كشور مان كشف شده است اما بيانگر نوعي اعمال فشار در آستانه مذاكرات هستهاي مسكو است.
آنچه مشخص است شعله يا اتش از خطرناکترين ويروسهاي يارانهاي دنيا محسوب ميشود، هدفي جز ناکام گذاشتن برنامههاي هستهاي ايران ندارد. در اين حال اكنون و با توجه به برنامه ريزيهاي امنيتي سايبري غرب بر ضد ايران به نظر ميرسد از يك سو بايد كشورمان با تقويت سامانه دفاعي وامنيتي سايبري خود راه تخريب و حملات روز افزون سايبري را گرفته و از سويي نيز با پيگيري حقوقي اين حملات مانع از حملات بيشتر به كشورمان گردد.
در اين حال بايد توجه داشت كه هر چند غربيها عملا با رويكردهاي سايبري خود به كشورمان اعلان جنگ سايبري دادهاند اما بايد توجه داشت كه ضمن تاكيد بر حقوق خود نبايد به گونهاي رفتار كنيم كه باعث پيچيده تر شدن و انجام حملات بيشتر ويا دادن بهانهاي به غرب براي حملات سايبري گسترده بر ضد كشورمان شود.
شرق
«تاثير كاهش قيمت نفت بر اقتصاد ايران» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مسعود نيلي است كه در آن ميخوانيد:
در 50 سال اخير، جهان دو شوك بزرگ نفتي را پشت سر گذاشته است. اولي دهه 70 ميلادي به وقوع پيوست و دومي دهه جاري آغاز شد. هر چند شوك نفتي اول هنوز بزرگتر است. اما استمرار قيمتهاي بالاي نفت در شوك دوم طولانيتر بود.
به همين دليل شايد بتوان گفت شوك دوم نفتي آثار مهمتري به همراه داشته است. از سال 1380، اقتصاد ايران، با قيمتهاي مستمر و بالاي نفت مترادف شد كه اوج آن سال 1387 بود كه قيمت نفت به ركورد 147 دلاري رسيد. ظرف چند ماه قيمت نفت بهشدت كاهش يافت اما دوباره به سير صعودياش ادامه داد. استمرار قيمت بالاي نفت براي دورهاي طولاني، به طور طبيعي اين احتمال را تقويت ميكند كه در آينده بايد در انتظار كاهش قيمت نفت باشيم. قيمت نفت تحت تاثير چهار عامل ميتواند كاهش يابد.
اول، قيمت نفت به لحاظ رونق و ركود به نوعي در تعارض با اقتصاد جهاني است. در حال حاضر اروپا مشكل جدي اقتصادي دارد و آمريكا نيز از سال 2008 با بحران مالي و ركود دست به گريبان است. معناي اين حرف اين است كه 40درصد توليد ناخالص داخلي دنيا با مشكل جدي روبهروست. بنابراين اگر شرايط اقتصادي اروپا در ميانمدت بهبود نيابد، كه احتمالش هم زياد است، مولفه بزرگي از تقاضا در بازار جهاني نفت ضعيف خواهد شد، حدود 40درصد تقاضاي جهاني نفت در كشورهاي OECD ثبت ميشود.
دوم، قيمت بالاي نفت، سرمايهگذاران را براي سرمايهگذاري بيشتر در جهت افزايش توليد نفت ترغيب كرده است. اين مساله نه تنها در كشورهاي اوپك بلكه در كشورهاي غيرعضو هم نمود پيدا كرده است. روسيه طي چند سال گذشته با افزايش سرمايهگذاري، توليد نفت خود را افزايش داده است. از سوي ديگر بالا بودن قيمت نفت باعث اقتصادي شدن استخراج نفتخامهاي غيرمتعارف شده است. كشورهاي بسته عضو اوپك هم تحت تاثير قيمتهاي بالاي نفت، درهاي خود را روي سرمايهگذاران خارجي باز كردهاند.
عربستان سعودي اين روزها در رتبه بالاي جذب سرمايهگذاري خارجي نشسته است. اين سرمايهگذاريها هم عمدتا در نفت و گاز و صنايع وابسته انجام شده است. بنابراين اگر تاخير طبيعي به ثمر نشستن سرمايهگذاريها براي افزايش توليد نفت را در نظر بگيريم بايد بگوييم كه قيمتهاي بالاي نفت در 10 سال اخير باعث ايجاد ظرفيتهاي بالايي در توليد نفت دنيا شده است كه همين مساله انتظار افزايش عرضه را در سالهاي آينده تقويت ميكند.
سوم، وقتي قيمت نفت در يك دوره طولاني بالا ميماند سرمايهگذاري در انرژيهاي جايگزين افزايش پيدا ميكند. اين سرمايهگذاريها به ويژه در مورد گاز شكل جديتري به خود گرفته است.
قاعدتا انتظار داريم در آينده سهم انرژيهاي غيرنفتي در سبد انرژي افزايش يابد و اين عامل بر كاهش قيمت نفت تاثيرگذار باشد.
چهارم، قيمت بالاي نفت، معمولا صرفهجويي در مصرف و كاهش تقاضا را به همراه دارد. در سالهاي گذشته سازمانهايي نظير IEA و اوپك رشد تقاضاي سالانه نفت را 5/1 تا 6/1درصد پيشبيني ميكردند. اما امروزه پيشبينيهاي رشد مصرف سالانه نفت در دنيا به حدود 8/0 درصد رسيده است. اين اتفاق در شرايطي رخ داده است كه كشش تقاضاي نفت در چين و هند هنوز خيلي بالاست. مصرف نفت در سالهاي 2000 تا 2006 به طور متوسط يك تا 5/1 ميليون بشكه در هر سال افزايش مييافت. خيلي عجيب است كه امروز اين رشد را در تقاضاي نفت دنيا نميبينيم. بنابراين ميتوان نتيجهگيري كرد كه قيمت بالاي نفت بر صرفهجويي و كاهش تقاضا دامن زده است. چهار عامل فوق نشاندهنده آن است كه موضوع كاهش قيمت نفت بايد به عنوان يك پارامتر جدي تاثيرگذار بر اقتصاد ملي مورد توجه و تحليل قرار گيرد.
كشورهاي صادركننده نفت در 10 سال گذشته، تحت تاثير قيمت بالاي نفت، با درآمدهاي هنگفتي مواجه شدند كه اقتصادهايشان را با درجات مختلف تحت تاثير قرار داده است. با بررسي رفتار اين كشورها و هزينهكرد درآمدهاي نفتيشان متوجه ميشويم كه برخي از اين كشورها از شوك اول نفتي درس گرفتهاند و تدابير مناسبي اتخاذ كردهاند. وقتي ايران، حساب ذخيره ارزي را براي ضربهگيري نوسانات قيمت نفت و جلوگيري از ورود يكباره اين درآمدها به اقتصاد تشكيل داد، نروژ تنها تجربه موجود بود. هرچند كه شكل اين حساب در آن كشور با ايران متفاوت بود. به فاصله كوتاهي بعد از ايران صندوقهاي مختلفي براي درآمدهاي نفتي در كشورهاي نفتخيز ايجاد شد.
مردم سالاري
«جنس سخنان رئيسجمهور با نمايندگان مجلس نهم» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزابابامطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد:
مجلس اصليترين تبلور مردمسالاري ديني در جمهوري اسلامي ايران است. چگونگي ايفاي وظيفه نمايندگي درخشندگي يا تيرگي بلورهاي اين تبلور را به نمايش گذاشته و خواهد گذاشت. مجلس نهم فرآيند شکل گيري خود را طي دو هفته گذشته طي کرد و با انتخاب هيات رئيسه دائم يک ساله به طور عملي وارد جريان قانونگذاري، نظارت و ايفاي نقش خود شد و با وجود حاشيههاي قابل تحليل و تفسير عملياتي شد.
در فاصله پاياني انتخابات مرحله اول تا آغاز به کار رسمي، رويدادهاي عمدهاي را رقم زد از جمله سخنراني رئيسجمهور در جلسه افتتاحيه و سخنان رئيس جمهور در نشست با جمعي از منتخبين در محل ساختمان سابق مجلس شوراي اسلامي که ميتواند در رابطه بين دولت و مجلس نقش آفرين باشد و بستر لازم براي تفاهم بين دولت و مجلس را فراهم سازد. ولي توجه دقيق به سخنان رئيس جمهور در اين دو رويداد مهم حکايت ميکند که جنس سخنان رئيسجمهور از جنس سخنان تفاهم ساز نبود و نميتوان با تکيه بر اين سخنان به تفاهم سازندهاي اميد داشت.
البته اين بدين معنا نيست که جنس سخنان تفرقه انگيز يا خداي ناخواسته نا درست يا به صفت منفي و ديگري متصف است. نه فقط ميخواهم بگويم جنس سخنان از نوع و جنس سخنان قابل تفاهم نيست، چرا؟ تفاهم در علوم ارتباطات به معناي نگرش مشترک است و نگرش به معناي جهتگيري مثبت يا منفي نسبت به پديدههايي است که معناي اجتماعي داشته باشند، يعني در ظرف جامعه محقق شده يا محقق شوند. ممکن است بپرسيم مگر پديدهها، جز در ظرف جامعه جاي ديگري هم محقق ميشوند، پاسخ اين است که بله، پديدهها در سه ظرف محقق ميشوند، در ظرف جامعه، در ظرف ذهن و در ماوراءالطبيعه. جنس پديدههايي که در ظرف ذهن يا ماوراءالطبيعه وجود دارند ياخواهند داشت از جنس تفاهمي نيستند.
ولي پديدههايي که در ظرف جامعه محقق ميشوند از جنس تفاهمي هستند و مسائل نگرشي از اين جنس هستند. رويدادهاي تفاهمي را رويدادهاي عيني هم ميگويند، در برابر ذهني، آفاقي هم ميگويند در برابر انفسي، objective ميگويند در مقابل subjective. مهمترين ويژگيهاي تفاهم که جنس سخن تفاهمي يا رويداد تفاهمي را رقم ميزند عبارتند از:
1- تفاهم در اجزاء ميسر است نه در کليات. پرداختن به کليات وظيفه فلاسفه و نظريه پردازان است و قرار نيست دولت و مجلس که قرار است گرفتاريهاي مردم و مشکلات و معضلات جامعه را حل و فصل کنند و گرفتاريها را دفع و رفع کنند، فيلسوفانه با هم سخن بگويند. به همين علت است که در فرهنگ عامه وقتي در مقابل مساله يا مشکل يا گرفتاري مشخصي روي سخن را به مسائل کلي ميبرند، در مقام اعتراض ميگويند فلسفه بافينکن! يعني به مساله و مشکل مشخص من تمرکز کن و از کليات سخن مگو.
2- تفاهم در مسائل عيني ميسر است و نه ذهني و متافيزيکي و امور عيني هم اين مشخصه را دارند که قابل شمارش و اندازهگيرياند و هر فرد ديگري که اراده کند، ميتواند آنها را ببيند و به قضاوت بنشيند.
3- تفاهم در مسائل نگرشي معنا دارد. اگر فردي و گروهي نسبت به يک مساله نگرشي نداشته باشد يعني جهتگيري مثبت و منفي نداشته باشد نميتوان با او در آن مساله به تفاهم رسيد. با اين توضيحات مختصر به برخي از سخنان رئيسجمهور در دو جلسه فوقالذکر عنايت کنيد، تصديق خواهيد کرد که جنس اين سخنان تفاهمي نيست. مثلا رئيسجمهور در جلسه افتتاحيه مجلس ميگويند:«مجلس بايد قوانين جامع و راهگشا، تصويب کند». سخن خوبي است، ولي کلي است، جنس فلسفي دارد و قابل تفاهم نيست يا ميگويند:«نظارت بايد درست، عالمانه و پاک، بدون دخالت در مرزهاي حقوقي و مسووليتهاي ديگران باشد و...». اين سخن هم سخن خوبي است اما جنس آن تفاهمي نيست. سرتا سر سخنان رئيسجمهور در جلسه افتتاحيه مجلس که نصيحتگونه و پندآميز ايراد شد راهي براي تفاهمي نداشت و جنس سخن متمايل به سخنان فلاسفه اخلاق و احتمالا ذهنيتهايي که بار تفاهمي نداشت.
سخنان رئيسجمهور در نشست با گروهي از نمايندگان منتخب مجلس نهم متمايل به ذهنياتي قابل تفسير و تحليل با برداشتهاي متفاوت توسط افراد شنونده بود که نگارنده ويژگيهاي تفاهمي با تعريفي که کردم در آن نيافتم. سخن بر خوبي و بدي سخنان نيست؛ سخن بر قابليت تفاهمي آنها است. جامعه ما، مديريت ما امروز به شدت نياز به سخناني از جنس قابل تفاهم دارند و اين مشکل متاسفانه از درون خانوادهها تا بالاترين سطوح اجتماعي، فرهنگي و مديريتي موج ميزند. بايد ادبيات تفاهمي را با خود و جهان توسعه دهيم. کاش در احساس خوب زندگي ارتباط همدلي حاصل شود.
ابتكار
«پشت صحنه هشدارهاي هستهاي» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد:
پيش از آغاز مذاکرات مسکو، تاکنون شش دوره مذاکرات ميان ايران و 1+5 انجام پذيرفتهاست که همه اين دورهها با دستور کار شبيه به هم و با مواضع تکراري به نتيجه واحدي ختم شدهاند که آن هم» لاينحل باقي ماندن منازعات" است. طرف غربي با دستور کار"تعليق کامل غنيسازي" پا به عرصه مذاکرات گذاشت و طرف ايراني با استدلال بر"ضرورتِ داشتن حق غنيسازي" سعي در عبور و گذر از بحث پيرامون"اصل غنيسازي" داشت. بر اين اساس تنها در استانبول يک، بر اساس توافق کشورهاي مرضيالطرفين از جمله ترکيه و برزيل، ايران مداليته مورد نظر غرب را در شکل کلي پذيرفت و مقرر شد که در مذاکرات استانبول يک، کشور مبدأ جهت تامين اورانيوم با غناي 20 درصد براي تهيه داروهاي ويژه را مشخص و تحويل آن را تضمين نمايند ولي با سرپيچي طرف غربي، آن مذاکرات به شکست انجاميد.
ادامه مذاکرات به مدت 15 ماه به تعويق افتاد تا اينکه در بهمن ماه 90، رئيس سازمان انرژي اتمي ايران اعلام داشت که ما خود، به تهيه و توليد اورانيوم با غناي 20 درصد اقدام کردهايم بنابراين موضوع مبادله تمام شده و نيازي به مبادله سوخت نداريم. در اين شرايط بود که حجم تحريمها عليه ايران به سطح بيسابقهاي ارتقاء يافت ولي کماکان ايران مسير خود را ادامه داد، در صحنه جهاني نيز اتفاقاتي رخ داد که مجموعه کنش و واکنشها، درنهايت 1+5 را مجبور ساخت که پس از وقفه 15 ماهه، مجدداً براي ادامه مذاکره اعلام آمادگي نمايند. مذاکرات استانبول 2 در فضاي غبارآلود سياسي ناشي از تحولات منطقه، فشارهاي ناشي از تحريمها و همچنين وخامت اوضاع اقتصادي غرب در کمال ناباوري منتهي به اظهار رضايت طرفين گرديد.
در فاصله بين استانبول2 تا مذاکرات بغداد، از طرف مقامات مسئول"اميد" پمپاژ شد و انتظارات نسبت به نتيجهبخش افتادن مذاکرات بغداد و به سرانجام رسيدن پرونده پرپيچ و خم هستهاي ايران که بر بسياري از مسائل بينالمللي سايهانداختهاست، هر روز شتاب بيشتري يافت. نفسهاي بازار داخلي و جهاني به مذاکرات بغداد گره خورد اما اين بار نيز طرف غربي با همان گارد و دستور کار پيش از استانبول 2، پا به بغداد گذاشت؛ انگار تاريخ به نقطه صفر رسيد و"حرفهاي تکراري و اخمهاي گذشته" دوباره رهاورد اين دور مذاکره گرديد. تنها تفاوتي که ظاهراً اين دوره با ديگر دورههاي پيشين داشت اين بود که طرفين به جاي ايستادن بر بحثهاي کلي، زودرنجي، زود نتيجهگيري کردن، تسريع در بستن پروندهها، ترک جلسه و نهايتاً اعلام شکست مذاکره، به دليل بيم از عواقب و پيامدها وارد بحثهاي جدي و جزئي شدند و درنهايت هم با شيخوخيت مسکو و چين، به ادامه مذاکرات در مسکو تن دادند. حال برخلاف اميدواري برآمده از مذاکرات استانبول2، کمتر کسي نسبت به چشمانداز مذاکرات مسکو نگاه مثبتي دارد.
نامههاي هشدارآميز جناب دکتر جليلي به سرکار خانم اشتون هم تائيدکننده چنين نگرشي است. حال سوال عمومي اينست: «که چرا آن اميدواري و چرا اين همه نااميدي؟!» براي پاسخ به اين دو سوال مجال ديگري لازم است ولي به نظر ميرسد عوامل مختلفي باعث نرمش ظاهري طرف غربي در نشست استانبول2 بود از جمله اينکه، شايد بيشتر به هدف نمايش يک ژست در صحنه جهاني مبني بر آمادگي و تلاش جهت حل مسئله از طريق ديپلماتيک انجام پذيرفت و اراده اصلي بر حل مسئله وجود نداشت و شايد تنها براي آرشيوسازي و مستندسازي جهت اقدامات آينده نياز به يک ژست مسالمتآميز وجود داشت.
اما چرا اکنون حرفها نشان اميدواري ندارد؟ اولاً، آنچنان که گفته آمد بناي اصلي همچنان بر باز بودن اين پرونده ميباشد. ثانياً، دولت عربستان همچون هميشه طي توافقي تلاش دارد که با عرضه بيش از سهميه نفت، قيمت نفت را به زير يکصد دلار برساند و امنيت خاطري براي غربيها نسبت به بکار بردن ابزارهاي زور عليه جمهوري اسلامي ايجاد نمايد و ترس از پيامدهاي رويارويي را به حداقل برساند. ثالثاً، پرونده هستهاي ايران را نميتوان به تنهايي و در چارچوب يک پرونده فني به داوري نشست بلکه اين پرونده به موازات تحولات منطقه، مصر و سوريه بايد ديده شود، چنانکه غرب پرونده هستهاي را در کنار تحولات سوريه قرار داده و با يک عينک به اين دو نگاه ميکند. رابعاً، آقاي اوباما يک روز از ترس پيامدهاي اقتصادي اين پرونده و نگراني از تأثير آن بر سرنوشت انتخابات رياست جمهوري آمريکا مجبور به عقبنشيني ميشود و روز ديگر در پاسخ به رقيب جمهوريخواه خود نياز به شدت عمل بيشتري با ايران دارد.
بنابراين اين پرونده از مولفههاي جهاني و منطقهاي بسياري تأثير ميپذيرد و معدل عملکرد جهاني، خود را در اين پرونده به نمايش گذاشتهاست. با اين اوصاف سوال اينست که تکليف چيست؟ به نظر نگارنده برخلاف ديدگاه بعضي از سياستمداران داخلي، ايران بايد مذاکرات را تا حد ممکن ادامه دهد و اگر سالهاي سال همچنان اين فضاي بيم و اميد وجود داشته باشد، منفعت باز بودن روزنه مذاکره براي ايران به مراتب بيش از بستن باب مذاکره خواهد بود. اگر بناست سوت شکست مذاکرات نواخته شود، اجازه دهيد آن را طرف غربي به صدا درآورد.
ملت ما
«گردنكشي فرهنگي ايرانيهاي مجاور ايران!» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسن گوهرپور است كه در آن ميخوانيد:
آنچه امروز از ايران و ساير كشورهاي صاحبتمدن و تاريخ ميشناسيم دو پيشينه دارد؛ يكي سياسي و ديگري فرهنگي. پيشينه سياسي ايران در ميان تمدنها، از دوره «مادها» با جغرافيايي معين آغاز شده و به ترتيب با تسلط سياسي هخامنشيها، اشكانيها، ساسانيها، سامانيها، آلبويه و سلجوقيان، خوارزمشاهيان و ايلخانان، تيموريان و سپس صفويان، افشاريه، زنديه، قاجاريه و تا امروز ادامه يافته است.
اين سلسلهها و دولتهاي كوچك ديگري كه در اين ميانه شكل گرفتند؛ در كنار هم يك «سنت فرهنگي» ايجاد كردهاند كه در تمام دوران از جغرافياي سياسي ايران بزرگتر بوده است و به بيان ديگر ميشود همان پيشينه فرهنگي. براي مثال در دوره هخامنشيها كه مرزهاي جغرافياي ايران (فعلي) از شمال و شمالغرب تا آذربايجان، گرجستان، ارمنستان، تمام تركيه و عراق تا بلغارستان فعلي، از جنوب و جنوب غرب تا مصر و سودان فعلي،
از شمال و شمالشرق تا تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان، تاجيكستان، بخشي از قرقيزستان، افغانستان و پاكستان تا مرزهاي هند كشيده شده بود، پس از پايان سلسله و آمدن سلوكيه و سپس اشكانيها دچار تغيير و تحول سياسي و جغرافيايي ميشود؛ اما فرهنگ، در سرزمينهايی كه در آنها خانه كرده، ميماند و ادامه حيات ميدهد. آنچه در اين نوشتار به آن توجه ويژه خواهد شد اعتبار فرهنگ در تاريخ سياسي و جغرافيايي ملتهاست.
امروز شاهد اين هستيم كه بسياري از چهرههاي فرهنگي و علمي ايران (امروز) توسط كشورهاي منطقه مصادره به مطلوب ميشود. براي مثال؛ مولوي، ابنسينا، رودكي، فارابي، خوارزمي، ابوريحان بيروني، نظامي و... تعدادي از چهرههايی كه به تكرار كشورهاي منطقه مدعي تصاحب آنها شدهاند، اما موضوع مهم اينجاست كه فخر كشورهاي منطقه در تاريخ به چه زمانهايي بازميگردد و آنها دارند با تصاحب اين چهرهها چه موضوعي را اثبات ميكنند؟ در پاسخ به این پرسش،
بايد گفت اگر اعتباري در تاريخ و پيشينه فرهنگي (و نه لزوماً سياسي) ملل همسايه ايران (فعلي) وجود دارد در بيشتر مواقع مربوط به زماني است كه ايرانِ سياسي در آن كشورها به قدرت رسيده و پس از افول قدرت باز هم ايرانِ فرهنگي، طلايهدار حركتهاي فرهنگي و خردورزانه بوده است. كشورهايي كه مدعي تصاحب چهرههاي علمي و فرهنگي ايران هستند، تا دورۀ زنديه در جغرافياي ايران بودهاند، حتي پس از زنديه يعني در دوران شاهان قجري هم دوباره ايران در بخش شمالغربي، شمالشرقي و شرق تركمنستان، افغانستان، پاكستان، تاجيكستان را به تصاحب درميآورد.
به واقع با نگاهي به تاريخ سياسي كشورهايي كه نام برديم خواهيم فهميد كه تا صد سال گذشته بخشي از تاريخ سياسي – جغرافيايي ايران بودهاند و كل تاريخ آنها وابسته به فرهنگ ايراني است. حال اگر چند روز گذشته جمهوري آذربايجان تنديس نظاميگنجوي – شاعر- را طراحي و با جعل هويت به ايتاليا هديه و در پارك «ويلا بورگزه» شهر رم نصب كرده، بايد گفت كه تاريخ آذربايجان تاريخي ايراني است
و بهتر اين است كه كشورهاي منطقه دستكم به تاريخ خود احترام گذاشته بدانند كه احترام كشورها به قامت فرهنگي و پيشينه فرهنگي تمدني آنهاست نه آنچه امروز به لحاظ سياسي به آن دست پيدا كردهاند. همانگونه كه هخامنشيها در تاريخ سياسي ايران فرهنگي پايدار نبودند؛ سياستها هم دستخوش تغيير ميشوند؛ و آن سياسيتهايي در تاريخ روسپيد ماندهاند كه فرهنگ و تمدن را پاس داشتهاند.
دنياي اقتصاد
«بانوی آهنین اقتصاد» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد:
گویی مرکل نیز بانوی آهنین دیگری است. نه تنها اغلب دیدگاههای مرکل به تاچر نزدیک است، بلكه رویکرد وی در اقتصاد نیز همخوانی فراوانی با نخست وزیر دهه 1980 بریتانیا دارد.
اما وی این بار نه به خاطر بازیاش در حوزه سیاسی که به خاطر عزمش در مناسبات اقتصادی باید بانوی آهنین قلمداد شود. وی همچنان بر بستههای ریاضتی تاکید میکند و بستههای نجات را در گرو آن میبیند، اما مخالفانش چیز دیگری میگویند. از منظر آنان رویکرد سرمایهگذاران به سوی اوراق قرضه اقتصادهاي امنتر، آن هم با بهره بسیار ناچیز و عدم موفقیت برخی از حراجهای اوراق قرضه کشورهای پیرامون اروپا، آن هم با بهرهای بیش از 5 برابر اوراق اقتصاد ایالاتمتحده، حاکی از آن است که نااطمینانی فزایندهای در اقتصاد اروپا و به تبع آن اقتصاد جهانی وجود دارد. از منظر آنان، خطر خروج یونان از حوزه یورو، ورشکستگی سیستم بانکی اسپانیا و خروج جریانهای سرمایه از منطقه یورو امری نیست که بتوان راحت از کنار آن گذشت.
این گروه معتقدند که مانند سال 2008 که یک عزم جهانی در بین سیاستمداران برای جلوگیری از رکود موفق شد تا رکودی را که به باور بسیاری میتوانست به عمق بحران بزرگ باشد، مدیریت کند، این بار نیز اروپا میتواند با مداخله دولتی دیگری از حجم نااطمینانیها بکاهد و با نجات یورو، اقتصاد جهانی را از غرق شدن برهاند. فراتر از این، وضعیت اقتصادی کشورهای نوظهور نیز گویی بدتر از گذشته است و آنها دیگر نمیتوانند چون دوره رکود، جانی باشند در تن خسته اقتصاد جهانی.
اما بانوی آهنین آلمان مشکل کنونی را جور دیگری میبیند، از نظر وی بحران اروپا، بحران بدهی است و بدهی را نمیتوان با بدهی حل کرد. اگر در سال 2008، رکود اقتصادی به خاطر عدم توانایی بخش خصوصی برای به سامان کردن اقتصاد با مداخله دولتها تقلیل یافت، اما بحران امروز اروپا، بیشتر ناشی از عملکرد بد دولتهای پیرامون است؛ بنابراین آنان هستند که باید عملکرد خود را تصحیح کنند؛ با اصلاح رفتار آنان، نااطمینانیها فروکش کرده و اقتصاد جهانی میتواند چشمانداز مثبتی را تجربه کند.
با این وجود، مخالفان مرکل معتقدند که وی خطر فعلی را درست درک نکرده است. از نظر آنان اگر به فرض خروج یونان از حوزه یورو قطعی شود، بازارهای مالی چنان توانایی را دارند که رکود عمیق دیگری را به ارمغان آورند و در آن صورت نه تنها آلمان مجبور به مداخله است که ای بسا هزینههای مداخله در آن زمان بسی بیش از زمان فعلی باشد. از این منظر برای آنان نجات یورو توسط بزرگترین اقتصاد اروپا حیاتی است، نجاتی که میتواند تحرکی باشد برای روند بهبود اقتصاد جهانی.
با این همه، هنوز بانوی آهنین اطمینان ندارد که ادامه وضعیت فعلی شرایط را بدتر میکند، علاوه بر اینکه نهادهای تخصصیتر نیز مانند بانک مرکزی اروپا بهرغم هشدارهای خود نسبت به چشمانداز گذشته، اما همچنان دیدگاه خود را از ریاضت به رشد اقتصادی تغییر نداده است. به این شکل نمیتوان انتظار داشت تا دولت آلمان حداقل تا جلسات پاییزی سران اتحادیه اروپا تغییر چندانی در نظرات خود دهد، مگر آنکه خطر اصلی کلید بخورد و یونان از یورو خارج شود.
گسترش صنعت
«بازرگانی داخلی موتور رشد اقتصاد کشور» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حسن رادمرد است كه در آن ميخوانيد:
دولت در سالیان قبل سعی و تلاش زیادی برای ساماندهی نصب برچسب قیمت کالاها و خدمات و جلوگیری از رشد بیرویه قیمتها کرده است و نتیجه این تلاش امروز در سطح بازار به خوبی قابل لمس است.
باید به این نکته توجه داشت که عرضه کالاها و خدمات با قیمت بیشتر از قیمت واقعی، اجحاف به خریداران و مصرفکنندگان بوده و یکی از مشکلات اساسی و ساختاری نظام توزیع سنتی ایران است که از جنبههای مختلف ضرر و زیانهای زیادی به مصرفکنندگان و تولیدکنندگان بهخصوص تولیدکنندگان محصولات کشاورزی وارد کرده است. در این ارتباط اگرچه دولت اقداماتی برای ساماندهی نظام توزیع انجام داده، اما متاسفانه وجود ایرادات اساسی در نگرش فعالان بخش خصوصی به بازار و ساختار سنتی بازار برخی مشکلات را در تنظیم بازار و نظارت دقیق ایجاد کرده است.
باید توجه داشت که نظام توزیع کالا و خدمات آخرین حلقه زنجیره تامین است که نقش و اهمیت زیادی در گسترش حمایت از تولید کالا و خدمات در کشور از یک طرف و همچنین حمایت از حقوق مصرفکنندگان در دسترسی به کالاها و خدمات با قیمت و کیفیت مناسب از طرف دیگر دارد. بر این اساس، بسیاری از خبرگان و کارشناسان، نظام توزیع کالا و خدمات یا بخش بازرگانی بهخصوص بازرگانی داخلی را موتور رشد اقتصاد کشور میدانند.
به این ترتیب کشورها سعی میکنند با برنامهریزی و سیاستگذاری مناسب، بخش بازرگانی را در جهت رشد بخشهای مولد اقتصاد، ازجمله گسترش حضور در بازارهای جهانی از طریق صادرات کالاها و خدمات به سایر کشورها، آماده کنند، البته برعکس این موضوع نیز در برخی کشورها شکل میگیرد؛ به طوریکه با سیاستگذاری اشتباه، بخش بازرگانی به حامی تولیدات سایر کشورها از طریق واردات قانونی و غیرقانونی (قاچاق) تبدیل میشود.
در نتیجه اصلاح نظام توزیع کالا و خدمات ازجمله پیشنیازهای اصلاح نظام اقتصادی کشور است که دولت با قرار دادن طرح تحول نظام توزیع کالا و خدمات در طرح تحول اقتصاد ایران، زمینه اصلاح این بخش اساسی را که پیشنیاز اصلاح سایر بخشهای اقتصاد کشور است، مدنظر قرار داده است.
یکی از مشکلات نظام توزیع کالا در ایران عدم نصب برچسب قیمت روی همه کالاها و همچنین عدم استفاده از صندوقهای مکانیزه فروش، در فروشگاههای خردهفروشی است. این امر یعنی نصب برچسب قیمت و داشتن صندوق مکانیزه، اگرچه از سالهای گذشته توسط دولت پیگیری شده و در بیشتر واحدهای خردهفروشی وجود دارد، اما به دلیل نگاه سنتی حاکم در بازار هنوز برخی از بنگاهها در عرضه کالاها موارد یاد شده را رعایت نمیکنند.
در این بین فروشگاههای زیادی که صندوق نیز دارند، با کمک حافظه (به صورت ذهنی) قیمت کالاهای عرضه شده به خریدار را جمع و اعلام میکنند یا حداکثر از یک ماشینحساب دستی استفاده و قیمت کل را برآورد میکنند. به طوریکه در بسیاری مواقع با درخواست بررسی مجدد، قیمت کل خرید مربوطه کاهش مییابد! ضمن آنکه به خریدار سندی (فاکتور) که حق اولیه اوست برای بررسی قیمت اقلام و جمع کل مبلغ پرداختی، ارائه نمیشود.