کد خبر: ۱۶۲۸۱۷
تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۶

انسانیت و دیگر هیچ (یک ماجرای خواندنی)

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود .

ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم ,,

به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همه گيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد .

خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ,,

ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد ,, اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم,,

ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,,

همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار ,,

من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ,,

ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم ,, گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم ,, اين و گفت و رفت ,,

يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم .واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
0
0
به حال ورفتارش غبطه خوردم خدا هزار برابر بيشتر بده بهش هنوزم ميشه انسان بود
ناشناس
|
India
|
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
0
0
خدایا به همه انسانها فرصت بده تا انسانیت خود را شکوفا کنند
ناشناس
|
Kazakhstan
|
۱۴:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
0
0
بنازم ب این مردانگی......امید وار شدم.. پس هنوز کسایی هستن ک مردانگی وجود شون نمرده...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
0
0
بخدا تمام موهای بدنم سیخ شد .تو این دوره زمونه که همه ی دروغ ها تبدیل شده به وسیله ای برای به دست اوردن قدرت همچین دروغی(که ارزشش از صد تا راست بیشتر) میتونه ارزوی ادم هایی که شاید تو کل عمرشون خیری رو ندیدن تا حدودی براورده کنه. امیدوارم خیلی ها از این ادم یاد بگیرن
ناشناس
|
Germany
|
۱۷:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
0
0
یادم نمیاد آخرین بار کی گریه کردم ولی با خوندن این مطلب اشک تو چشمام جمع شد و بغض گلوم را گرفت. فهمیدم هنوز هم پوریای ولی و تختی و امثال اونها تو جامعه مون داریم. خدایا شکرت!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۵
0
0
بعضی هایادبگیرندبه خاطرشندرقاض مردم رادنبال ماشین شون نکشونند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۶
0
0
واقعاً زبان قاصر از مردانگی و معرفت این مرد . بغض در گلو و اشک در چشمم............
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۶
0
0
این کار فقط برای خدا انجام شده است . پهلوان ها نمیمرند...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۷
0
0
از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست...اونقدر انسانيت اين روزها تو جامعه ما کيميا شده که يه همچين داستانهايي شبيه افسانست!!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۷
0
0
منکه گریه کردم شما را نمیدونم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۷
0
0
انسان موجود عجیبی است نباید روی ظاهر افرا وضع پوشش آنها و.... قضاوت کرد درود بر این آقا و درود بر تمامی کسانی که اشکشان درآمد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
شاید خداوند متعال به خاطر این انسانهاست که بلا نازل نمی کنه بر سر ما وگرنه تا حالا چند بار تهران سایر شهر ها باید کنفیکون میشد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
خدا را شکر که هنوز فرشته ها پیش ما زندگی میکنن(:
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
رضایی نورآبادی
تا وسطای مطلب را که خوندم ذهنم فقط به کلاهبرداری میرفت . خدایا چرا ما به این روز افتادیم که یک کار خوب و انسانی اینقدر عجیب به نظر برسد ؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
حقوق یک بازنشسته را باید دو نفری مدیریت کنند وگر نه باید گدایی کنندتا زنده بمونن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
سلام ، طبق گفته پروردگارمان ، شیطان در سه جبهه ، به انسانها حمله ور می شود . مال ، شهوت و فرزند .
اگر کسی بتواند در مقابل این سه ، خوددار باشد . شیطان را
به زمین زده است . این آقا هم با این کارش ، همینطور کرده است .
قضیه مال و شهوت را می دانیم که باید در برابرشان ، خودداربود و حتی خیلی از این خیانتهای مسئولین که در سطح جهان رواج دارد حاکی از مال دوستی و شهوترانی می باشد .
و اما در مورد فرزند ، که بازهم باید خوددار بود به این نحو که خود ما
احتیاج به مال بیشتر و تجملات زندگی نداریم ولی فرزندانمان با توجه به دنیای مادی امروز ، مارا تحت فشار می گذارند ، البته اگر کار شرافتمندانه بتوانیم انجام دهیم ، خیلی خوب است ولی در مقابلشان در برای کارهای دزدی از بیت المال و کلاهبرداری باید مقاومت کنیم ......
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
خیلی گیرا و آموزنده بود ..
خدایا بابت فرشته هایی که در لباس انسان آفریدی ، شکر ..

خدایا خیلی ممنون که در کنار چنین آدمهایی زندگی می کنیم .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
بله دوستان یه زمانی هم بود یک تار سبیل گرو میذاشتن و هر چی میخواستن بهشون داده میشد.اما الان با هزار مدرک از قبیل چک و سفته و دست نوشته هم نمیشه به کسی اطمینان کرد ... فقط با یاد اونزمان زنده ایم و زندگی میکنیم .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
خیلی جالب بود مرسی از شما و اون جوانمرد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
خيلي خوشم اومد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
اشکم در اومد...عالی بود.
خداهمچین آدمایی رو زیاد کنه:((
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
هنوز مثل راوی این ماجراتو بهتم...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
فقط میشه گفت دمش گرم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
جالبه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
کاشکی اون انسان دوست من بود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۸
0
0
کاشکی اون انسان دوست من بود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
0
0
كاشكي يك مقدار از منش اين مرد را برخي از مسئولان ياد ميگرفتن امثال خاوريها كه در اين ممكلت كم نيستند .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
0
0
دمت گرم زنده باشی انشا الله مسئولان بدانید آینده را انسانهای این زمان باید بسازند ..............
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
0
0
من که شک دارم اینطورادمی هم وجدداشته باشه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
0
0
واقعا اشک از چشمانم سرازیر شد. اینقدر بلندی طبع و انسانیت و فرشته خویی

پروردگارا از این فرشتگان زمینیت محافظت و لیاقت داشتن روحی پاک را به همه ما ارزانی دار به حق بزرگی و پاکیت
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۹
0
0
در جامعه ما به موازات رواج . تعدی. حسادت. ریاکاری.بی مروتی و دیگر رذایل / گذشت.نوع دوستی.مردانگی.یکرنگی و صمیمیت در شرف زوال است به گونه ای که انساتیت و اخلاق دارد افسانه میشود خدایا دعای بندگان صالح و رجال الغیب خود را بر ما مستجاب کن
ناشناس
|
India
|
۰۱:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۰
0
0
دمش گرم،خدايي هنوزنم تو کفه حرکتشم واقعا نميدونم بايد چي بگم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۰
0
0
داستان خوبی بود ولی ای کاش همچین فردی تو مملکت ما واقعا وجود داشت ،متاسفم واسه افرادی که با دروغ افراد رو سرگرم میکنن"
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین