این روزها یک عکس خبری از حاشیه مراسم برگزار شده برای مرحوم استاد سمندریان محل تعجب برخی شده است.
به گزارش زن فردا، در عکسی که این روزها در شبکه های اجتماعی و برخی سایت های خبری منتشر شده برخی هنرمندان در این مراسم مشغول سوت و کف زدن هستند.
حامد بهداد در این خصوص در صفحه فیس بوک خود نوشته است: در پایان این برنامه، رضا گوران که اجرای برنامه را بر عهده داشت، خطاب به حاضران گفت: تئاتر جای تخیل است ، تخیل کنیم که اجرای نمایش «گالیله» تمام شده است. آقای سمندریان روی صحنه آمده و ما میخواهیم تشویقش کنیم. استادمان را چگونه تشویق می کنیم؟ با این سخن بود که هنرمندان، دانشجویان و هنرجویان آموزشگاه کف زدند. دست زدند، سوت زدند، هورا کشیدند، برای حمید سمندریان که «گالیله» را اجرا نکرد. عکس استاد بود در دست شاگردانش که از حاضران تشکر میکرد و پاسخگوی احساسات تماشاگرانی بود که هرگز نمایش «گالیله» را ندیدند.
حاضران، دانشجویان، هنرمندان دست میزدند اما شانههایشان از گریه میلرزید، هورا میکشیدند اما همهی صورتشان خیس اشک بود…”
مقصر کیست؟ حامد بهداد یا عکاسها! چه کسی استاد حمید سمندریان را «پدر تئاتر ایران» نامید؟ خودش یا آنها؟!
ما کلا عادت داریم در پاسخ به این حرفها، مستقیماً آدرس را اشتباه برویم. در حاشیه مراسم سمندریان، بازیگرانی میانمایه در برابر دوربینهای تلویزیون ایستادند و خبر از درگذشت «پدر تئاتر ایران» دادند. و هیچکس نپرسید که آیا خودِ حمید سمندریان راضی به پذیرفتن چنین عنوانی بود یا نه. سمندریان در آغاز فعالیتهای تئاتریاش در دههی چهل، هرگز حاضر به اجرای یک سطر از آثار نمایشنامهنویسان ایرانی نشد. به زعم او، تاریخ ایران به کل فاقد هنری به نام تئاتر بوده است. او در مصاحبهای در دهه 1350 در پاسخ به مصاحبهکنندهای که میپرسد آیا هنوز هم نمیخواهید نمایشنامهای ایرانی به صحنه ببرید، قاطعانه پاسخ میدهد: «به هیچ وجه».
او از نسل تحصیلکردههائی بود که به ایران آمد و تمام قد در برابر موج تجربههائی ایستاد که قصد داشتند ایران را صاحب تئاترِ خاصِ خود کنند؛ آن زمانها به این تلاشها «تئاتر ملی» میگفتند و این عنوان هنوز تا این اندازه دستمالی نشده بود. به باور سمندریان هر نوع تلاش برای به صحنه بردنِ نمایشنامهای ایرانی، یکسر بیهوده بود. سمندریان قطعا یکی از شریفترین، مهمترین و بهترین چهرههای تئاتر ایران هست، اما مطمئن باشد خودش هم حاضر نبود پدر تئاتر کشوری باشد که به قولِ خودش به کل با تئاتر بیگانه بود و باید تا سالهای سال فقط از روی نمایشنامههای خارجی مشق میکرد. از این نظر وضعیت سمندریان در روز از دنیارفتنش، بیشباهت به وضعیت حامد بهداد در مراسم سوگواری او نیست. اگر حامد بهداد مهمترین سوژهی عکاسان مراسم تشییع شده، اگر حمید سمندریان پدر تئاتر ایران شده، هر دو بیتقصیرند. این عنوانیست که دیگران برای خودشان میخواهند.
وقتی حامد بهداد مهمترین سوژه عکاسی مراسم تشییع سمندریان میشود، احتمالا عکاسها مراسم سوگواری را با سواحل مدیترانه اشتباه گرفتهاند و مثل... به دنبال شکار لحظاتی از برهنگی بهداد و .... هستند که پیش از این بسیار عریانتر از این حرفها خود را نشان داده. فراموشی سوژهی اصلی، یعنی مراسم خاکسپاری یکی از مهمترین آموزگاران تئاتر ایران، انتخاب اشتباه همهی عکاسهای خبری بود. همانطور که عنوان «پدر تئاتر ایران» برای سمندریان اشتباه بود؛ شاید درستتر این باشد که حمید سمندریان را «آموزگار تئاتر ایران» بنامیم. تصویری هم که عکاسها از بهداد ساختند، همان تصویر کلیشهای همیشگیاش بود که چند سالیست روی جلد مجلهها میبینیم؛ یا دوستش داریم و یا فحشش میدهیم. همانطور که ما هر هنرمند سالخوردهای را پدر فلان هنر مینامیم، یا به حرفمان باور داریم و یا نداریم. در هر حال همیشه آدرس را اشتباه میرویم.
نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391ساعت 16:29 توسط علي قلي پور
به گزارش زن فردا، در عکسی که این روزها در شبکه های اجتماعی و برخی سایت های خبری منتشر شده برخی هنرمندان در این مراسم مشغول سوت و کف زدن هستند.
حامد بهداد در این خصوص در صفحه فیس بوک خود نوشته است: در پایان این برنامه، رضا گوران که اجرای برنامه را بر عهده داشت، خطاب به حاضران گفت: تئاتر جای تخیل است ، تخیل کنیم که اجرای نمایش «گالیله» تمام شده است. آقای سمندریان روی صحنه آمده و ما میخواهیم تشویقش کنیم. استادمان را چگونه تشویق می کنیم؟ با این سخن بود که هنرمندان، دانشجویان و هنرجویان آموزشگاه کف زدند. دست زدند، سوت زدند، هورا کشیدند، برای حمید سمندریان که «گالیله» را اجرا نکرد. عکس استاد بود در دست شاگردانش که از حاضران تشکر میکرد و پاسخگوی احساسات تماشاگرانی بود که هرگز نمایش «گالیله» را ندیدند.
حاضران، دانشجویان، هنرمندان دست میزدند اما شانههایشان از گریه میلرزید، هورا میکشیدند اما همهی صورتشان خیس اشک بود…”
ما کلا عادت داریم در پاسخ به این حرفها، مستقیماً آدرس را اشتباه برویم. در حاشیه مراسم سمندریان، بازیگرانی میانمایه در برابر دوربینهای تلویزیون ایستادند و خبر از درگذشت «پدر تئاتر ایران» دادند. و هیچکس نپرسید که آیا خودِ حمید سمندریان راضی به پذیرفتن چنین عنوانی بود یا نه. سمندریان در آغاز فعالیتهای تئاتریاش در دههی چهل، هرگز حاضر به اجرای یک سطر از آثار نمایشنامهنویسان ایرانی نشد. به زعم او، تاریخ ایران به کل فاقد هنری به نام تئاتر بوده است. او در مصاحبهای در دهه 1350 در پاسخ به مصاحبهکنندهای که میپرسد آیا هنوز هم نمیخواهید نمایشنامهای ایرانی به صحنه ببرید، قاطعانه پاسخ میدهد: «به هیچ وجه».
او از نسل تحصیلکردههائی بود که به ایران آمد و تمام قد در برابر موج تجربههائی ایستاد که قصد داشتند ایران را صاحب تئاترِ خاصِ خود کنند؛ آن زمانها به این تلاشها «تئاتر ملی» میگفتند و این عنوان هنوز تا این اندازه دستمالی نشده بود. به باور سمندریان هر نوع تلاش برای به صحنه بردنِ نمایشنامهای ایرانی، یکسر بیهوده بود. سمندریان قطعا یکی از شریفترین، مهمترین و بهترین چهرههای تئاتر ایران هست، اما مطمئن باشد خودش هم حاضر نبود پدر تئاتر کشوری باشد که به قولِ خودش به کل با تئاتر بیگانه بود و باید تا سالهای سال فقط از روی نمایشنامههای خارجی مشق میکرد. از این نظر وضعیت سمندریان در روز از دنیارفتنش، بیشباهت به وضعیت حامد بهداد در مراسم سوگواری او نیست. اگر حامد بهداد مهمترین سوژهی عکاسان مراسم تشییع شده، اگر حمید سمندریان پدر تئاتر ایران شده، هر دو بیتقصیرند. این عنوانیست که دیگران برای خودشان میخواهند.
وقتی حامد بهداد مهمترین سوژه عکاسی مراسم تشییع سمندریان میشود، احتمالا عکاسها مراسم سوگواری را با سواحل مدیترانه اشتباه گرفتهاند و مثل... به دنبال شکار لحظاتی از برهنگی بهداد و .... هستند که پیش از این بسیار عریانتر از این حرفها خود را نشان داده. فراموشی سوژهی اصلی، یعنی مراسم خاکسپاری یکی از مهمترین آموزگاران تئاتر ایران، انتخاب اشتباه همهی عکاسهای خبری بود. همانطور که عنوان «پدر تئاتر ایران» برای سمندریان اشتباه بود؛ شاید درستتر این باشد که حمید سمندریان را «آموزگار تئاتر ایران» بنامیم. تصویری هم که عکاسها از بهداد ساختند، همان تصویر کلیشهای همیشگیاش بود که چند سالیست روی جلد مجلهها میبینیم؛ یا دوستش داریم و یا فحشش میدهیم. همانطور که ما هر هنرمند سالخوردهای را پدر فلان هنر مینامیم، یا به حرفمان باور داریم و یا نداریم. در هر حال همیشه آدرس را اشتباه میرویم.
نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391ساعت 16:29 توسط علي قلي پور