آفتابنیوز : آفتاب: ساعت 14:30 نخستین روز مرداد در پی اعلام مرکز فوریتهای پلیسی 110 به کلانتری یافتآباد درخصوص کشف خودروی پراید نقرهایرنگ رهاشده، ماموران به بررسی موضوع پرداختند و با شناسایی هویت مالک خودرو و مراجعه به محل سکونت او اطلاع پیدا کردند پراید کشفشده متعلق به زنی است که خودرو را در اختیار پسر 30سالهاش به نام مصطفی قرار داده است. بنا به گفته مادر و خواهر مصطفی این جوان صبح آخرین روز تیرماه به مقصد شهریار به تنهایی از منزل خارج و پس از آن مفقود شده و در این مدت تلفن همراهش نیز خاموش بوده است. پرونده در حالیکه پیچیده شده بود در اختیار کارآگاهان اداره 11 پلیس آگاهی قرار گرفت و آنها مطلع شدند مصطفی چند ماه پیش قصد داشت با دختر 23سالهای به نام مریم ازدواج کند اما خانواده هر دو طرف با این وصلت مخالفت کردند و مریم نیز پس از گذشت مدتی، با پسر 25سالهای به نام غلامرضا ازدواج کرد. اعضای خانواده مصطفی به پلیس گفتند مصطفی به تعدادی از دوستان خود خبر داده بود غلامرضا پس از اطلاع از موضوع خواستگاری او از مریم، چندین بار با وی درگیر شده است. افشای این نکته سبب شد ماموران به تحقیق از اعضای خانواده مریم بپردازند.
برادر این زن به کارآگاهان گفت: آخرین بار مصطفی را روز 30 تیر در پارک محل دیدم. آن شب یکی از بچههای محل به نام «محمد»، دو بار با مصطفی تماس گرفت و قرار شد مصطفی، محمد و برادرزن او را به شهریار ببرد و پس از آن، هر دو نفر از پارک خارج شدیم و مصطفی مرا تا ابتدای کوچه رساند سپس به منزل رفتم و همراه مادر، همسرم، دو خواهر و دامادهایمان به پارک رفتیم. پس از خوردن شام، در حدود ساعت 1:30 بامداد بود که به خانه بازگشتیم؛ صبح همان روز در حدود ساعت 11:30 چندین بار با مصطفی تماس گرفتم اما گوشی تلفن همراهش خاموش بود تا اینکه مادر مصطفی به من زنگ زد و گفت ماشین مصطفی پیدا شده است اما از خود او هیچ خبری نیست.
این مرد درخصوص درخواست ازدواج مصطفی با خواهرش نیز به کارآگاهان گفت: «مصطفی خواستگار خواهرم بود ولی زمانی پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد که خواهرم به عقد شخص دیگری درآمده بود. خواهرم حدود شش ماه پیش عروسی کرد و دامادمان نیز از موضوع خواستگاری مصطفی از خواهرم مطلع نبود و هیچ برخورد و درگیری نیز با مصطفی نداشت.» ماموران در ادامه به بازجویی از غلامرضا –شوهر مریم-پرداختند.
او گفت: «مصطفی را به خاطر دوستی با برادر مریم میشناسم و روز 30 تیر نیز به همراه اعضای خانواده همسرم در پارک روبهروی مغازهام بودیم و پس از خوردن شام، حدود ساعت یک بامداد، همگی به منزل مادر مریم بازگشتیم و تا صبح به همراه همسرم در آنجا بودم.» مریم نیز به ماموران توضیح داد: «مصطفی با برادرم دوست بود و از من خواستگاری کرده بود. پس از مخالفت هر دو خانواده، باز هم اصرار به ازدواج با من داشت تا اینکه چند ماه پیش من با غلامرضا ازدواج کردم. چند روز پیش بود که مصطفی چندین پیام کوتاه برای من فرستاد و زمانیکه غلامرضا از این موضوع اطلاع پیدا کرد، بسیار عصبانی شد و تصمیم گرفت مرا طلاق دهد. برای آنکه به او ثابت کنم که به او علاقه دارم و شخص دیگری در زندگی من نیست، مهریه خود را بخشیدم. بعد از آن، هر زمانیکه مصطفی مرا میدید برای من ایجاد مزاحمت میکرد اما به اصرار خانواده بهویژه مادرم تصمیم گرفتم تا کمتر از خانه خارج شوم تا با مصطفی روبهرو نشوم.»
کارآگاهان بعد از جمعبندی مطالب بیانشده توسط مریم و اعضای خانوادهاش متوجه تناقضهایی شدند. میثم در اظهارات خود عنوان کرده بود هیچگونه درگیری بین مصطفی و غلامرضا رخ نداده بود و غلامرضا به هیچ عنوان از موضوع خواستگاری مصطفی از خواهر وی اطلاع نداشته در حالیکه در تحقیقات مشخص شد مصطفی پیش از این، چندین بار با غلامرضا درگیر شده و غلامرضا نیز از موضوع خواستگاری مصطفی و همچنین ارسال پیامک توسط وی به مریم اطلاع داشته است. همچنین غلامرضا در تحقیقات عنوان کرده بود روز 30 تیر پس از خوردن شام به همراه اعضای خانواده همسرش به خانه مادرزن خود رفته در حالیکه در تحقیقات انجامشده مشخص شد غلامرضا حدود ساعت هفت به منزل مراجعه کرده است. بازپرس پرونده با توجه به همین تناقضها دستور بازداشت مریم، میثم و غلامرضا را صادر کرد و زن جوان سرانجام سه روز قبل در اعترافاتی به ماموران گفت: چند روز پیش، مصطفی با همسرم تماس گرفت و او را تهدید کرد. به همین علت شب حادثه به مصطفی تلفن زدم و از او خواستم برای حل مشکل به منزل ما بیاید؛ زمانیکه مصطفی وارد خانه شد، در حالیکه همسرم در اتاق خواب بود قصد صحبت کردن با او را داشتم که با هم درگیر شدیم و من از پشتسر، سه ضربه به مصطفی زدم. شوهرم نیز پس از بیرون آمدن از اتاق، چند ضربه به او زد. پس از کشته شدن مصطفی، با غلامرضا به پارک رفتیم و بعد از بازگشتن به منزل، جسد را داخل روفرشی قرار دادیم و من به منزل مادرم بازگشتم؛ از موضوع قتل فقط من و غلامرضا خبر داریم و برادرم میثم یا دیگر اعضای خانواده هیچگونه اطلاعی از آن ندارند.
به گزارش شرق،مریم در ادامه اعترافات خود درخصوص نحوه انتقال جسد مقتول گفت: «پس از قرار دادن جسد داخل روفرشی من به سرعت به منزل مادرم رفتم و از نحوه انتقال یا محل جسد هیچ اطلاعی ندارم.» غلامرضا نیز با توجه به اعترافات صریح مریم درخصوص ارتکاب به جنایت، جرمش را گردن گرفت و گفت: «من دو سال قبل با مریم نامزد کردم، بعد از مدتی شخص ناشناسی که بعدا متوجه شدم خواستگار سابق همسرم به نام مصطفی است، با تلفنهای مختلف و ارسال پیامک شروع به تهدید من و همسرم کرده و مرا تحریک به طلاق زنم میکرد. شب حادثه من و مریم تصمیم گرفتیم با مصطفی صحبت کنیم. من در اتاق خواب بودم که مصطفی وارد خانه شد. دقایقی از ورود او به داخل خانه نگذشته بود که با همسرم درگیر شد. ابتدا مریم از پشت چند ضربه به مصطفی زد و من هم با دیدن این صحنه از خود بیخود شدم و با چاقوی آشپزخانه چند ضربه به شکم و صورت او زدم. پس از کشته شدن مصطفی او را در روفرشی قرار دادیم و به همراه مریم به پارک رفتیم و مریم از آنجا به منزل مادرش رفت. پس از بازگشت به خانه، جسد را با وانت یکی از دوستانم که به امانت گرفته بودم، به حوالی شهریار بردم و پس از ریختن بنزین روی جسد آن را به آتش کشیدم.