کد خبر: ۱۶۸۴۳۵
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۵:۴۴

کاش كلاه‌قرمزي برود ورزقان!

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: متن يادداشت طائرپور را كه در صفحه شخصي‌اش در سايت خبر آنلاين نوشته، مي‌خوانيم:


"روزی چندبار فقط برای دیدن عکس تو به کامپیوترم سر می‌زنم.

منتظرم تکلیف کاروان سینماگران معلوم بشود تا ببینم با آنها به دیدارت می‌آیم یا به تنهایی...

می‌خواهم برای تو و دوستانت، فقط فیلم و کتاب و اسباب‌بازی بیاورم...داده‌ام پروژکتور دفترم را تعمیر کنند...تماشای فیلم روی پرده بیشتر مزه می‌دهد، نه؟

می‌دانم حقت بود که این روزها به اتفاق خانواده‌ات در یک سالن سینما فیلم "کلاه قرمزی" را ببینی...ولی چه کنم که حتی پیش از آنکه خانه‌ات ویران شود هم کاری از دستم بر نیامد تا این اتفاق بیفتد...شاید آنها که کلاه قرمزی را ساخته‌اند (نه آنهایی که این روزها بر سر نمایش آن با همدیگر دعوا دارند) این نامه را بخوانند و به فکرشان برسد که "کلاه قرمزی" را پیش تو بیاورند؛ امیدوارم... به هرحال اگر هم نشد، مهم نیست؛ بیا حرف فردا را بزنیم و ببینیم حالا که این زلزله ما را به هم نزدیک کرده چه می توانیم بکنیم.

می‌خواهم بیایم و اشک‌هایت را با دست خودم پاک کنم و محکم در آغوشت بگیرم تا دل-لرزه‌هایت به جان من بیفتد.

گریه نکن...این روزها می‌گذرد و تو بزرگ می‌شوی و اتفاق‌های خوب، خوشحالت می‌کند...

برای بزرگ‌شدن باید فقط بخندی و بازی کنی...حتی روی ویرانه‌ها...این کاریست که می‌دانم خوب بلدی...و این چیزیست که به قول شازده کوچولو : "محال است آدم بزرگ‌ها روحشان خبردار بشود که این موضوع چقدر مهم است..."

بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار

ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار

*

حیدربابا ، گوْل غنچه سى خنداندى

آمما حئیف ، اوْرک غذاسى قاندى

زندگانلیق بیر قارانلیق زینداندى

بو زیندانین دربچه سین آچان یوْخ

بو دارلیقدان بیرقورتولوب ، قاچان یوْخ

*

حیدربابا ، کندین گوْنى باتاندا

اوشاقلارون شامین ئییوب ، یاتاندا

آى بولوتدان چیخوب ، قاش-گؤز آتاندا

بیزدن ده بیر سن اوْنلارا قصّه ده

قصّه میزده چوخلى غم و غصّه ده



*نمی‌دانستم تنگه و راه پر پیچ و خم هست

گم شدن هست ، جدایی هست ، مرگ هست
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
United States of America
|
۱۶:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۱
0
0
چشماى نازِ تو امشب خيسه
کاشكى پيشت بودم و مى‏ ديدم
من از این فاصله ها، دور از تو
چشمای خیس تو رُ بوسیدم

به خدا حال تو رُ می فهمم
می دونم دلت چقد غمگینه
بشکن این بغضِ ستاره سوزُ
گریه کن که این خود تسکینه

بى‏ آشيونى امشب، كنارِ دستِ آوار
مى‏ گردى آشيونُ، براى آخرين بار
جامونده از قبيله، تنهاترين ستاره
چشماى آسمونيت، هواى گريه داره

با كدوم حنجره فرياد بزنم
از غمِ تو دلِ من مى‏ گيره
می دونم سخته ببینی دنیات
جلوی چشمای تو می میره

امّا من دستِ تو رُ مى‏ گيرم
راه غم رُ به چشات مى‏ بندم
من و تو این خونَه رُ مى‏سازيم
يه روزى با خنده ‏هات مى‏ خندم

بى‏ آشيونى امشب، كنارِ دستِ آوار
مى‏ گردى آشيونُ، براى آخرين بار
جامونده از قبيله، تنهاترين ستاره
چشماى آسمونيت، هواى گريه داره
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۱
0
0
حیدر بابا ! مرد اوغوللار دؤغ گینه ....
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین