آفتابنیوز : آفتاب: حجت الاسلام و المسلمین حاج سید حسن خمینی، در ابتدای جلسه درس خارج اصول در تاریخ ششم آبان ماه، در رابطه با عزت واقعی انسان و راه های تحقق آن سخنانی را ایراد نموده است که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
در ادامه مباحث مربوط به شرح دعای مکارم الاخلاق به این فراز از دعا رسیدیم که امام سجاد(ع) می فرمایند: وَ أعِزَّنی (مرا عزیز بدار). عزّت، در موارد مختلفی در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. معنای لغوی عزت عبارت است از نایابی. اینکه یک چیزی نایاب باشد، به آن می گویند عزیز الوجود.
البته عزیز به مرور در معنای شکست ناپذیر نیز به کار رفته است، مثلاً عَزیزُ القَوم یا عَزیزُ قَومٍ یعنی کسی که در این قوم شکست نمی خورد، و بر او غلبه پیدا نمی شود.
پس عزّت در حقیقت یعنی شکست ناپذیری؛ که از همان نایابی منقول شده است. البته معنای اول هم متروک نیست و عزیز الوجود الان هم به کار می برند. عزت در مجموع به معنای این است که کسی مقهور نشود، و دیگران بر او سلطه و غلبه پیدا نکنند. اگر کسی اینگونه بود، دارای عزت است.
عزت مطلق از آن خداست
عزت مطلق مربوط به جایی است که اقتدار مطلق باشد. مرحوم آقای طباطبایی در المیزان می فرماید که: عزت از لوازم مُلک است. به اندازه ای که طرف ملک دارد، عزت دارد. به اندازه ای که شخص دارای اقتدار و نطاق واسع باشد، عزت مند است. طبیعی است که عزت مطلق از آنِ ملک مطلق است. لذا به این بیان عزت مطلق از آنِ خداوند است.
در قرآن کریم نیز آیات زیادی بر اینکه عزت از آنِ خداست تأکید دارد. و این را با بیان های مختلفی که دالّ بر حصر باشد بیان می کند. آیه دهم سوره ی فاطر می فرماید که: «مَن کانَ یُریدُ العِزَّه، فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمیعا» هم قید جمیع آورده، هم تقدّم ما هو حقّه التّأخیر، و لِله را مقدّم داشته است.
یکی از مواردی که همیشه در جوامع، انسان ها را دل نگران می کند، قولِ مردم است. اینکه پشت سر آدم حرف بزنند. این حتی در مورد پیامبر هم بوده، آیه ی 65 سوره ی یونس می فرماید: «وَ لایَحزُنکَ قَولُهُم، إنَّ العِزَّةَ لِله جَمیعا» یعنی قول آنها تو را محزون نکند، گفتارشان محزونت نکند، و اشاره می کند که عزیز حقیقی و واقعی خداوند متعال است.
و درباره ی پیامبر(ص) می فرماید: «لایحزنک قولهم» پس معلوم می شود که اگر پیرامون کسی بد بگویند، به طور طبیعی باعث حزن می شود، باعث ناراحتی می شود. اما بعد یک نکته ای را اشاره می کند که محل بحث ماست؛ می فرماید که عزت از آن خداست، «فلله العزّة جمیعا».
خاطره ای از امام خمینی(س)
یکی از نزدیکان حضرت امام نقل می کرد: آن اوایلی که نهضت شروع شده بود یک روز خدمت امام رفتم. در مسیر منزل ایشان دیدم یک اطلاعیه به دیوار منزل امام زده اند؛ به اسم جمعی از طلاب و فضلا، اطلاعیه را از دیوار جدا کردم و داخل منزل ایشان شدم. دیدم امام لب حوض نشسته اند. همین که از دور این برگه را در دست من دیدند، گفتند: خودم آن را صبح دیدم. صبح در حال قدم زدن، دیدم که اینجا زده اند، اما نکندم. بعد به من رو کردند و گفتند: فلانی! آدم تا زنده است فحش می خورد. به اندازه ای که وجودتان مانع برای کسانی است - بالاخره تقوا هم که نیست- به همان اندازه مورد عتاب و طعن وارد می شوید.
البته باید مواظب بود که در چه صورتی شخص دارای عزت می شود و چه هنگامی عزتش را از دست می دهد.
خدای سبحان در آیه 139 سوره نساء می فرماید: « الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعًا» همانا که کافران را به جای مؤمنان دوستان خود می گیرند، آیا عزّت را نزد کافران می طلبند؟ [باید بدانند که] عزّت، همه نزد خداست.
یکی از مواردی که انسان ممکن است به دنبال آن باشد این است که با اولیاء دوستی پیدا کند ولی باید آدرس را اشتباه نرود و مراقب باشد که دوستی و همنشینی با غیر مومنین باعث عدم عزت می شود. و محبت و دوستی با کسی که از طاعت خداوند روی گردان شده، باعث عزت نمی شود.
تعبیری سید الشهدا در دعای عرفه دارند؛ می فرماید: «یا مَن خَصَّ نَفسَهُ بِالسُّمُوِّ وَ الرَّفعَه»: ای کسی که خودش را اختصاص داده به بلندی و ارتفاع و رفعت مقام «وَ اَولیائَهُ بِعِزِّهِ یَعتَزّون»: و اختصاص داده اولیاء خودش را به اینکه به عزت او عزت مند شوند.
این نکته قابل اشاره است که در قرآن عزت در معنای منفی نیز به کار رفته است: «بَلِ الَّذینَ کَفَروا فی عِزَّةٍ وَ شِقاق» (آیه2 سوره صاد). عزت در اینجا به معنای لجبازی است. آنهایی که کافرند در عزت و شقاق هستند. و دارند لجبازی می کنند. یعنی به ظاهر خودشان را عزیز می پندارند اما این عزت نیست. این لجبازی است. مثل همه ی مسائل انسانی، بین افراط و تفریط مرز بسیار باریکی است. عزت واقعی بین لجبازی و تن دادن به قهر و غلبه غیر خود است. این یک مسئله دولبه است. مثل همه ی امور انسانی دیگر، این خط تعادل و اعتدال بسیار مهم است.
اگر کسی بخواهد عزت پیدا بکند، باید به گونه ای باشد که کسی بر او چیره نشود و کسی بر او غلبه پیدا نکند. وقتی می گوییم «فلانی عزیز است» یعنی تن به خواری نمی دهد.
ویژگی های شخص عزتمند
ویژگی فرد عزت مند باید این باشد که نفس خودش را دارای کرامت ببیند. در مجموعه ی روایات علل متعددی برای موجبات عزت بیان شده است.
ارتباط با خدا از اموری است که مناعت طبع به انسان می دهد. و شخص به مرتبه ای می رسد که مابقی - کسانی که مسیر غیر الهی دارند- در نظر او حقیرند.
از امیر المؤمنین در غررالحکم روایتی است که می فرماید: «إذا طَلَبتَ العِزَّة فَاطلُبهُ بِالطّاعَه: اگر عزت می خواهی با اطاعت خدا آن را به دست بیاور».
و روایت دیگری است که می فرماید: «مَن أرادَ الغِنی بِلامال (کسی می خواهد غنی بشود بدون مال) وَ العِزَّةَ بِلا عَشیرَه (و عزیز شود بدون اینکه عشیره ای داشته باشد) [چرا عشیره می گوید؟ چون عزت به معنای غلبه نیافتن است.یعنی شخص به گونه ای باشد که دیگران بر او حاکم نشوند. در نظام قبایلی عرب، شخص باید یک قبیله ای می داشت تا بتواند در آن فضا زندگی کند. و إلاّ در آن جامعه بی پشتوانه از بین می رفت] وَ الطّاعَه بِلا سُلطان (می خواهد همه از او اطاعت کنند اما قدرت و زورش را ندارد) فَلیَخرُج مِن ذُلِّ مَعصِیَةِ الله اِلی عِزِّ طاعَتِه (از ذلت معصیت خدا خارج شود و زیر عزت طاعت خدابرود) فَإنَّهُ واجِدٌ ذلِکَ کُلَّه ( پس این شخص همه چیز را به دست می آورد)». ( تنبیه الخواطر جلد 1 صفحه 51).
پس اولین عامل عزت این است که انسان دل به خدا ببندد، و خداوند را ملاک و پشتیبان همه چیز خود قرار دهد.
امیرالمومنین می فرماید: «اَلعِزُّ مَعَ الیَأس» (غرر 443). عزت با مإیوس شدن از درگاه غیر خدا بدست می آید.
« بر در ارباب بی مروت دنیا / چند نشینی که خواجه کی به در آید».
این یأس از مابقی، بدین معنا نیست که مردم بد هستند. نه! از باب اینکه هرچه هست را از خداوند بداند.
در کافی جلد2 صفحه 149 امام باقر(ع) یک شعر از حاتم نقل می کنند که جالب است - معمولاً ائمه ی ما از کسی نقل قول نمی کنند- روایت این است: «الْیَأْسُ مِمَّا فِى أَیْدِى النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ أَ وَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ حَاتِمٍ: إِذَا مَا عَزَمْتَ الْیَأْسَ أَلْفَیْتَهُ الْغِنَى/ إِذَا عَرَّفْتَهُ النَّفْسَ وَ الطَّمَعُ الْفَقْرُ»
نومیدى و چشم نداشتن به دست مردم عزت دینى مؤمن است، مگر گفتار حاتم را نشنیده اى که گوید: اگر به یأس دست یافتی و نفس تو آن را دریافت، بی نیازی را یافته ای و طمع را فقر یافته ای. آن وقت می فهمی که طمع، فقر است.
یأس یعنی اینکه انسان به این نکته توجه داشته باشد که همه چیز در اختیار خداست و مابقی بی اثرند؛ نه اینکه کرامت انسان ها از بین برود. مردمان همه محترم اند. «لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم...» اما به این معناست که به آن ها به عنوان مستقل نگاه نشود.
همچنین روایتی است از تحف العقول ص 286 که می فرماید: «اُطلُب بَقاءَ العِز بِإماتَةِ الطَّمَع» طمع را در خودتان بکشید، تا عزّتتان باقی بماند.
یکی از چیزهای دیگری که باعث عزت می شود انصاف است. کلینی در کتاب شریف کافی جلد 2 صفحه 144 از امیرالمؤمنین(ع) روایت می کند: « أَلا إِنَّهُ مَن یُنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدهُ اللّه إِلاّ عِزّا» بدانید که هر کس با مردم منصفانه رفتار کند، خداوند جز بر عزّت او نیفزاید.
اگر کسی با مردم انصاف بورزد، خداوند به او عزت می دهد.
انصاف هم تعاریف متعددی دارد. یکی از تعاریف این است که: انسان در حق بقیه مردم، کاری کند که انتظار دارد آن کار را در حق او انجام دهند. همان گونه با مردم برخورد کند که دوست داری آنها با او برخورد کنند. مثلا وقتی می بینی یک نفری دچار مشکلی می شود و یا دچار یک لغزشی است اگر شما این لغزش را داشتی، انتظار داشتی جامعه با تو چه رفتاری داشته باشد؟ شما هم همان گونه برخورد کن.
عامل دیگری که باعث عزت می شود وحدت است.
تعبیری امیر المؤمنین در نهج البلاغه خطبه 146 دارند که تعبیر خیلی لطیفی است. می فرمایند که: «وَ الْعَرَبُ الْیَوْمَ وَ إِنْ کَانُوا قَلِیلًا فَهُمْ کَثِیرُونَ بِالْإِسْلَامِ عَزِیزُونَ بِالِاجْتِمَاعِ»: امروز اعراب اگرچه کم اند، ولی به واسطه ی دیانتی که دارند زیادند، و چون با هم متحد هستند، عزیزند. می توان گفت از عمده ترین عوامل عزتِ جمعی، اتحاد و وحدتِ بین آن جمع است. در تاریخ موارد زیادی داریم که جمعیت اندکی که با یکدیگر همدل و متحد بوده اند، بر جمعیت کثیری که اتحاد نداشته اند، پیروز گشته اند.
تفرقه؛ عامل از بین رفتن عزت
یکی از عواملی که به شدت عزت زداست، تفرقه است. هرگونه تشتت و تفرقه، معنایش رفتن به سمت ذلت است. لذا اگر در پی عزت هستید، معنا ندارد که در پی وحدت و اتحاد نباشید. عزت به حکم امیرالمؤمنین راهش از مسیر اجتماع و همدل شدن و موانع دعوا و اختلاف را برداشتن است.
«العزّة» که در آیه خواندیم: «إنّ العزّة لِله»، ممکن است بگوییم الف و لامش، الف و لام جنس است. یعنی طبیعت عزت از آن خداست. پس هرجا این طبیعت پیدا شد، این طبیعت مال خداست. و البته «تعزّ من تشاء» و خدا هر که را بخواهد عزیز می گرداند، «إنَّ العِزَّةَ لِله وَ رَسولِهِ وَ لِلمُؤمِنین» و ممکن هم هست بگوییم الف و لام، به قرینه ی جمیعاً، الف و لام استغراق است. یعنی دانه دانه ی مصادیقِ عزت هایی که در عالم هست، همه از آن خداست.
به هرحال هرچه عزت هست، از آن خداست. به این بیان که مثلا شخصی که به ظاهر خودش نگاه می کند و خودش را عزیز می پندارد، باید مواظب باشد که این صفت ذاتیِ خودِ شخص نیست بلکه از جانب خدای متعال به او اعطا شده است.
به تاریخ پر فراز و نشیب دنیا نگاه کنید! انسان هایی بوده اند که عزیز بوده اند ولی به یکباره مغلوب و ذلیل شده اند. یکی از معروف ترین مثالهای این موضوع، قضیه ی برمکی هاست. آنها بزرگترین حاکمان و وزرای دوره ی عباسی هستند. یک پدر است با دو پسر. یک روزه از همه مناصب خلع شده و به ذلت و خواری افتاده اند.
پس اگر هم به ظاهر عزّتمندی، بدان که این عزت از آن تو نیست. این معنایش یک نکته ای دارد. فرض کنید شما نماینده ی یک ملت عزیزید. چون آن ملت عزیز است، شما هرجا می روی احترامت می کنند. و تو به عنوانِ نمایندگی، این عزت و ذلت را احیاناً به دست آورده ای. و باید توجه داشت که اگر عزیز بودی، مغرور نشوی و فکر نکنی این عزت به خاطر ذات توست بلکه ممکن است خدای ناخواسته از تو گرفته شود.