آفتابنیوز : آفتاب: بانو بهجت قاقازانی می گوید: «آماده اعزام برای شرکت در عملیات بود، قرآن را آماده کردم که از زیر آن رد شود، نگاه پدرش از او برداشته نمی شد، به پدر گفت: «بابا 23 سال است که مرا می بینی، سیر نشده ای؟» حاج محمود سرخ و سفید شد و هیچ نگفت. مهربانی عجیبی در چهره اش موج می زد، از دلم گذشت که این بدرقه ی آخر است، دلم ریخت. چشمان شروع کرد به سوختن و حس کردم اشک تا پاهایم را هم خیس کرده است. قبلاً خواب دیده بودم که محمد و علی شهید می شوند، اما نمی دانم چطور شد که آن روز وقتی علی از زیر قرآن رد شد خوابی که دیده بودم مجدداً برایم تداعی شد. آن روز علی از زیر قرآن عبور کرد و پشت سرش در را بست، اما بعد از ان هیچ وقت در خانه ی ما برای او باز نشد.»
علی قاقازانی، به تاریخ یکم شهریور ۱۳۴۱، یعنی یک سال قبل از آغاز نهضت حضرت روح الله، در خانه عطاری از اهالی قزوین به نام محمود به دنیا آمد. فقط تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و در کنارش کارگری میکرد. بیست و چهار سالش که شد، دستش به ایوان عرش رسید و در چهارم دی ۱۳۶۵، طی عملیات کربلای چهار، در منطقه عملیاتی «امالرصاص» از زمین کنده شد. برادرش محمدرضا ، دو سال قبل از او رفته بود و انتظارش را می کشید.
روحمان با یادشان شاد {$old_album_177829}
این عزیزان رفتند از ایرانشون دفاع کردند ولی الان این ایرانشودن داره به تاراج میره
یکی دزدی میلیاردی میکنه!
یکی زمین های میلیاردی چپاول می کنه!
یکی به وسیله بیمه اختلاس میکنه!
یکی ...!
.. ولی بدونید که واقیعت تلخه.
در بهار ازادي جاي شهدا خالي
ولي الان مي گوييم خدا را شكر كه رفتند واين روزها رانديدند
در بهار ازادي جاي شهدا خالي
ولي الان مي گوييم خدا را شكر كه رفتند واين روزها رانديدند
درعوض از این عزیزان ، درس گذشت ، اخلاق ، ایمان و فداکاری و
ایثاررا یاد بگیریم و با زندگی های ساده و با شرف و آبرو ، و توام با کارهای خیر ، در راه رضای خداوند و خلقش کوشش کنیم .