آفتابنیوز : آفتاب: به نوشته قانون؛ او توضیح داد پدرش از ۲۲ آبانماه سال ۸۱ ناپدید شده و با وجود اعلام فقدانی و گزارش به پلیس، هیچ خبری از او نشده است. تنها به یاد دارم پدر و برادرم با هم اختلاف زیادی داشتند و در حال درگیری و دعوا بودند. با توجه به صحبتهای این جوان، برادر او به نام محمدرضا که در آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشت، دستگیر شد و بالاخره راز چند سالهایرا گشود و گفت: «پدرم را من کشتم.»
او پس از گذشت چند سال از این قتل به یاد خاطراتش افتاد و توضیح داد که پدرش با سیمهای رنگی آنان را کتک میزد و گفت: «هر اشتباهی که میکردیم ما را با یک رنگ سیم کتک میزد و هر وقت که دعوای جدیتری داشتیم ما را از خانه بیرون میکرد. پدرم با من بیشتر مشکل داشت برای همین بیشتر از برادرانم در معرض کتکها، دعواها و بیرون انداختنها از خانه قرار داشتم.»
محمدرضا روز قتل را به خوبی به یاد دارد و هنوز با وجود گذشت ۱۰ سال از قتل پدر میتواند جزء به جزء آن روز و کینهای که از پدر به دل داشت را تعریف کند. او در بازجوییها گفت: «دو روز قبل از تاریخ قتل باز هم من و پدرم با هم دعوا کردیم و او مرا از خانه بیرون انداخت. روز حادثه فکر میکردم او و برادرانم در خانه نیستند به همین خاطر به خانه برگشتم تا وسایلم را بردارم و مادرم را ببینم.
درحال جمع کردن وسایلم بودم که به یکباره با پدرم روبه رو شدم. تا مرا دید باز هم میان ما درگیری پیش آمد. مرا تهدید میکرد و میگفت تو و مادرت میخواستید من را بکشید.» به گفته محمدرضا با بالارفتن درگیری لفظی میان پدر و پسر، او نیز چاقوی خود را درآورد و پدرش را کشت. از همین لحظه پنهانکاری پسر جوان شروع شده و سعی میکند برنامه خود را چنان پیش ببرد که هیچ کس متوجه مرگ پدر نشود. برای همین جنازه پدر را به حیات میبرد و در باغچه خانه خود خاک میکند. درحالی که یکسال جسد پدر به همین شکل و زیر خاک خانه خود مانده بود، مادر خانواده به پلیس مراجعه کرد و گفت شوهرش ناپدید شده است. مدتها از این ماجرا گذشت و از پدر خبری نشد و حتی مادر پس از یکسال پیشنهاد داد دیگر خانه را عوض کنند.
محمدرضا در مورد جا به جایی خانهشان نیز گفت: «بعد از این پیشنهاد مادرم و پیدا کردن خانه جدید فکر کردم اگر فرد بعدی به خانه ما بیاید ممکن است جنازه را پیدا کند و متوجه موضوع بشوند برای همین یک روز که مادر و برادرانم در خانه نبودند، به سراغ باغچه رفتم و خاک را کندم، جنازه دیگر تبدیل به استخوان شده بود من هم اسکلت را برداشتم و به اطراف تهران رفتم و داخل یکی از قناتها انداختم.»
با اعترافات پسر به قتل، مأموران برای تکمیل این پرونده به آدرسی که پسر گفته بود در قناتهای اطراف تهران رفتند اما اثری از اسکلت پیدا نشد و تنها چند مهره از گردن در محل به جا مانده بود، اما با توجه به صحبتها و اعترافات محمدرضا، او به اتهام قتل پدر دستگیر شد و روز گذشته پس از سپری کردن یک سال و نیم در زندان برای محاکمه به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان به ریاست قاضی عزیزمحمدی فرستاده شد.
مادر محمدرضا نیز در دادگاه کتکها و ضرب و شتمهای شوهرش را تأیید کرد و گفت که محمدرضا همیشه صورتش از ضربات پدر زخمی بود. محمدرضا نیز در دادگاه بار دیگر اعترافات خود را تکرار کرد و قتل پدر را به گردن گرفت.
دو برادر محمدرضا از قصاص او گذشتند و مادرش نیز شکایتی ندارد، اما مادربزرگ محمدرضا تقاضای قصاص کرده است که روز گذشته در دادگاه حضور نداشت و پرونده متهم از جنبه عمومی جرم او مورد رسیدگی قرار گرفت.
حال قاضی عزیز محمدی و چهار مستشار دادگاه برای صدور حکم وارد شور شده اند.