مشکلاتی که در پیش پای اصولگرایان برای استمرار وحدت و همگرایی بود با راهبرد نقد درون گفتمانی مدیریت میشد اما این مدیریت در دو سال پایانی دولت آقای احمدینژاد کارایی خود را از دست داد. لذا مرجعیت فکری و سیاسی در اصولگرایان همزمان پایگاه خود را در میان "مردم" ضعیف کرد و در انتخابات اخیر هم نفوذش را در میان "نخبگان" مطرح از دست داد، لذا آن شد که دیدیم.
رقیب و حریف ما پیش از آنکه توفیق خود را مدیون برنامهریزی و طراحی شعارهای کلیدی خود بداند، مدیون تفرقه و تشتت بین اصولگرایان میداند. آنها زلف ما را آشفته و در هم دیدند و با همین آشفتگی و سیاهی، سپیدی پیروزی خود را رقم زدند. بگذریم از اینکه حریف از مهندسی عمیق کردن شکافها بین اصولگرایان غافل نبود.
برخی از ما هم به جای آنکه پاسدار ارزشها باشند به پاسداری از خود پرداختند. گذشتهها گذشته است. باید به آینده فکر کنیم. باید دید آیا روند واگرایی بین اصولگرایان پس از انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری ادامه خواهد یافت و این عدم توفیق عبرتی برای توقف فرآیند واگرایی پدید نمیآورد؟
راه توفیق ما؛ برون رفت از فکر تفرقه در حوزه سیاست است. شرط تحقق آن هم برونرفت تک تک عناصر کلیدی در رهبری اصولگرایان از این مهلکه در معنا و سیر و سلوک روحی و اخلاقی است. کسی که از خود عبور کردن را تمرین نکند، نمیتواند در فرآیند همگرایی و اجماع نقشآفرین باشد. از هم اکنون باید یک تئوری برای همگرایی اصولگرایان و برگشت از فرآیند واگرایی نوشت و بر آن اساس ساز و کار حقوقی آن را طراحی کرد. اگر امروز این کار را نکنیم فردا خیلی دیر است.