آفتابنیوز : آفتاب: دکتر علیرضا بهشتی فرزند آیت الله دکتر بهشتی برخلاف بسیاری از افرادی که در تعریف از دکتر بهشتی همه خوبی ها و اقدامات شایسته ابتدای انقلاب را صرفا نتیجه توان فردی ایشان بیان می کنند، این را به دور از انصاف، واقع بینی و مخالف مشی آقای بهشتی می داند که بخواهد هرچه خوبی است به پای بهشتی و هرچه نقص است را به پای دیگران بنویسد. او اما می خواهد بازخوانی تاریخ با دقت بیشتری صورت بگیرد.
خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) در گفت وگویی با دکتر علیرضا بهشتی به دنبال پاسخ این پرسش است که نسل امروز یادگارها و مصداق های عینی اندیشه شهید بهشتی را در کجا جست وجو کند و آیا دکتر بهشتی در مرحله اجرایی کردن اندیشه هایش ناکام ماند؟
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر علیرضا بهشتی را در ادامه می خوانید:
* می خواهم از اینجا شروع کنم، من به عنوان یک جوان و یک شهروند و نه به عنوان روزنامه نگار، اگر بخواهم شهید بهشتی را پیدا کنم کجا می توانم دنبالشان بگردم. چه در عرصه تحزب، چه در عرصه قضاوت و چه در عرصه سیاست و مذهب، کجا می توان رد پایی را از دکتر بهشتی پیدا کرد و به کسانی که دنبال ایشان هستند نیز آدرس داد و گفت ایشان در اینجا حضور دارند و آرا و نظراتشان در اینجا حاضر است؟
ببینید یک دسته تحقیقات و منابع دست اول و یک دسته منابع دست دوم از ایشان وجود دارد. منابع دست اول برای این منظوری که شما می فرمایید؛ عبارتند از آثاری که تا به حال منتشر شده است. 23 جلد کتاب از ایشان منتشر شده و همچنین برخی از سخنرانی ها و یادداشت هایی که در سایت بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی منتشر شده است، به اضافه روزنامه هایی که در آن زمان منتشر شده اند. اینها را جزو منابع دست اول محسوب می کنیم. یعنی روزنامه های سال 58، 59 و 60 جزو منابع دست اول هستند. منابع دست دوم یعنی مطالبی که درباره شهید بهشتی نوشته شده که بسیار گسترده است و می توان آنها را در نشریات پیدا کرد یا در کتاب هایی که برخی از آنها را در بنیاد نشر، منتشر کرده ایم، همچنین طبیعی است که هر سال در رسانه ها چه در داخل و چه در خارج از کشور تفسیرهایی را درباره آقای بهشتی منتشر می کنند. ما امیدواریم که در آینده بتوانیم با تدوین زندگینامه و همچنین انتشار پروژه تاریخ شفاهی منابع دیگری را به این منابع اضافه کنیم و در اختیار پژوهشگران قرار دهیم.
*این کتاب ها از ایشان یا درباره ایشان وجه نظری زندگی و شخصیت ایشان را در نظر می گیرد. مراد من از اینکه شهید بهشتی را کجا پیدا کنیم به صورت مصداق عملی است، یادگارهای ایشان به صورت عملی در ساختار سیاسی، قضایی و مذهبی ایران کجاست؟ چه آثار عملی از ایشان را می توان یادگار ایشان دانست ؟
در اینجا یک مساله مهم مطرح است. ممکن است یک سری از کارها را ایشان بنیان گذاشته یا آغاز و مشارکت کرده باشد ولی بعدا شکل دیگری به خود گرفته باشد. اینکه چقدر کارهای ایشان در حال حاضر را بشود یادگار آقای بهشتی دانست، جای بحث دارد. وقتی مرور می کنیم کتاب های تعلیمات دینی که در آن زمان تدوین شده بود، یکی از همان مواردی است که اکنون به کلی متفاوت شده است و همیشه جای بحث دارد که کتاب های تعلیمات دینی در آن زمان مناسب تر بوده است یا آنچه بعد از آن نوشته شده است، یا درباره مساله تحزب نیز به همین شکل، حزب جمهوری اسلامی در دوران کوتاهی که بوده است، اگر کسی می خواهد آقای بهشتی را بشناسد از 29 بهمن 57 که اعلام رسمی مدیریت می کند تا 7 تیر 1360 را باید در نظر گرفت، بعدا تغییر و تحولاتی به وجود آمد. در قوه قضاییه آنچه که قبلا بود به صورت شورای عالی قضایی مطرح بود. اکنون متحول شده است و شورای عالی قضایی عملا به آن شکل سابق نیست، کارهایی را آقای بهشتی شروع کردند که باز شکل دیگری پیدا کرد و به انجام نرسید. مثل پلیس قضایی که متاسفانه هیچ وقت شکل نگرفت و آنچه انجام شد تغییراتی پیدا کرد، مثل دانشکده علوم قضایی که ادامه کار داده است ولی شکل و وضعیتش با آنچه در آن زمان بوده متفاوت است. در قم به طور مشخص کاری که با طلاب می کردند، شاید نمونه روشن آن مدرسه حقانی یا منتظریه الشمس بوده است که البته به نام بانی آن مدرسه، حقانی شناخته شده که آن هم قابل بررسی است. مدرسه حقانی را تا زمان شب قتل شهید بهشتی در نظر بگیریم، البته آقای بهشتی یکی از افرادی بود که در مدیریت آنجا نقش داشت نه به عنوان تنها کسی که نقش داشته اند.
در مورد قانون اساسی شاید به عنوان مهمترین بخشی که می توان صحبت کرد، با تذکر این نکته که اولا بخشی از بازنگری قانون اساسی به عقیده بنده خلاف جهت آنچیزی بود که در سال 1358 شکل گرفت. ثانیا نه هرچه حقوق در قانون اساسی که خوب است را به پای آقای بهشتی باید نوشت نه هر چه بد است را به پای ایشان گذاشت. یک کار جمعی است ولی در جاهایی در قانون اساسی، نقش آقای بهشتی و ادبیات ایشان خیلی روشن تر است. مثلا کلیات و مقدمات، در بخش حقوق مردم و بحث هایی که ایشان داشتند و بخش اقتصادی آقای بهشتی نظراتشان پررنگ تر است و البته باز این اصول بر مبنای رای اکثریت است و خیلی موارد هم نظرات آقای بهشتی به ثمر نمی رسد. به یک معنا می شود آقای بهشتی را در دو مرحله متفاوت نگاه کرد، نه از این لحاظ که آقای بهشتی متفاوت است بلکه به خاطر شکل دو فضای متفاوت این نگاه وجود دارد. یک جنبه 28-30 سال مبارزات اجتماعی، سیاسی و تلاش های فرهنگی آقای بهشتی است که تا سال 1357 ادامه دارد و جنبه دیگر فعالیت های بعد از انقلاب ایشان است. به هرحال رهبری انقلاب با امام خمینی(ره) بود، اما امام بدون داشتن افرادی در داخل کشور این انقلاب را رهبری نمی کردند. آقای بهشتی یکی از نقش های خیلی برجسته را از طریق شورای انقلاب داشته است و بهشتی اولین نقل روشن در مورد حکومت اسلامی را مطرح کرده است و از دهه 1330 به طور جنبی کار کرده است بنابراین دورنمایی از جامعه اسلامی را از همان ابتدا دارد و از معدود افرادی است که شاید کار جدی انجام داده است. اولین نقل قولی که ایشان در سال 1344 کرده است و من در تاریخ های شفاهی پیدا کردم این است که آقای بهشتی نام جمهوری اسلامی را به کار می برد.
*برای اولین بار؟
آنچه ما پیدا کردیم اولین بار است. ممکن است قبل از آن هم ایشان گفته باشند ولی ما پیدا نکرده ایم.
*از شخص دیگری هم این نقل قول شده است یا اساسا مبتکر این واژه ایشان بوده اند؟
من از شخص دیگری پیدا نکرده ام و ادعایی نمی توانم بکنم که تتبع ما کامل بوده است. آنچه ما یافته ایم در سالی بوده است که یکی از فعالان جبهه ملی که از فعالان کنفدراسیون است برای من نقل کرده اند. ایشان در پاریس بوده اند و برای دیدن آقای بهشتی به هامبورگ در آلمان می رود. از آقای بهشتی سوال می کند حالا این چیزی که دنبالش می گردید چه مدل از حکومت است و چه چیزی باید در ایران شکل بگیرد، آقای بهشتی پاسخ می دهند، جمهوری اسلامی. شاید بشود آقای بهشتی را از رهبران نهضت اسلامی دانست که به شیوه خودش مبارزه می کند و به خصوص در دو حوزه کادرسازی و اندیشه سازی کار می کند و بعد از انقلاب شاید بشود او را یکی از معماران این نظام معرفی کرد.
*شما 4 مساله را مطرح و تاکید کردید که هر 4 مساله را تا زمان حیات شهید بهشتی باید اشاره کرد و پرداخت. حزب جمهوری اسلامی، چه تاسیس و چه فعالیت تا زمان شهادت، شورای عالی قضایی، مدرسه حقانی و قانون اساسی. من می توانم این سوال را بپرسم که شما شهید بهشتی را در پیگیری آرزوها و بنیان ها و نهادهایی که دنبال آن بوده است می توانید یک معمار ناکام خطاب کنید که با پایان عمر 52 -53 ساله خود آرزوهایش هم ناکام می ماند؟ می توانم این سوال را با جسارت بپرسم که خود شما به عنوان کسی که پیگیر اندیشه ها و فعالیت های شهید بهشتی است ایشان را کامیاب می دانید یا ناکام؟
این سوال سیاه سفید است و من نمی خواهم پاسخ سیاه و سفید بدهم. خود شما اشاره کردید در یک عمر کوتاهی که فرصت به بار نشتن این اندیشه ها به وجود نیامد. بسیار از این موارد طبیعی است که به بار ننشست یا آن طور که ایشان می خواست به بار ننشست. باید در مورد برخی از آنها توضیح دهم، در مورد مساله حزب جمهوری واقعیت این است که می توان گفت مرحوم بهشتی تنها یا کمتر کسی در حزب جمهوری اسلامی بود که ماهیت کار حزبی، اهمیت و نوع رابطه اش را با آنچه که به عنوان انقلاب یا نظام مطرح بود، درک می کرد.
*همان جمله معروف ایشان که حزب معبد من است؟
بله... مثلا حزب را معبد می داند. برای اینکه ایشان می گوید اینجا جای خودسازی است. برای اینکه حزب صرفا برای به دست گرفتن قدرت شکل نگرفته است، حزب آمده است برای اینکه شفاف عمل کند و تحزب را آقای بهشتی مقابل باندباری می داند و ضررهایی که از حزب وجود دارد از ضرر باندهای قدرت غیر پاسخگو و غیرشفاف را خیلی کمتر می داند. حزب جایی است که آقای بهشتی بارها و بارها بر وجود آن اصرار می کند چه در صحبت ها و چه در عمل. در همان دوره کوتاه برای کشف و پرورش استعدادهای جوان و بعد ارائه آنها در هر زمان برای کارهای مختلف در جامعه که ممکن است دولتی باشد یا نباشد نیاز است آقای بهشتی حزب را محلی برای این کار می بیند. این خیلی تفاوت دارد، بعد از آقای بهشتی این نگاه به تدریج رنگ می بازد چون به هرحال مسوولان نمی شود گفت سلطه بلامنازع ولی بخش های مهمی از حکومت را به دست گرفتند. به تدریج ضرورت وجود حزب زیر سوال می رود به خصوص که امام در مساله تحزب حساس بودند بنابراین اینها دست به دست هم می دهد و در واقع این تفکر بله... به این معنا ناکام مانده است. در مورد مدرسه حقانی که خیلی خوب مطرح کردید یک نکته خیلی مهمی است، مدرسه حقانی برنامه ای دارد که ما منتشر کردیم و یک برنامه 14 ساله است و این برنامه 14 ساله هیچ وقت به پایان نرسید، چون به مساله انقلاب برخورد و نکته دوم اینکه در همان سال 56-57 در درون مدرسه حقانی یک انشقاقی به وجود آمد، که شاید بیشترین مساله آن حول مرحوم دکتر شریعتی بود.
*بعد از انتشار مقاله شریعتی ...
"شریعتی، جستجوگری در مسیر شدن" که بخش هایی از اختلاف نظرها در آن مطرح شده است و طلاب به دو گروه متمایز، تقسیم شدند. الان مدرسه حقانی را به نام بخشی از فارغ التحصیلان که البته چون دوره تمام نشد نمی شود گفت فارغ التحصیل، بخشی از طلاب دوره های بالاتر یا پایین تر می شناسند و به نام بخش دیگرشان نمی شناسند. مثلا آقای کرباسچی فارغ التحصیل و طلبه دوره اول مدرسه حقانی است، آقای یونسی طلبه مدرسه حقانی و مرحوم شاهچراغی نیز طلبه این مدرسه بوده اند. اسامی دیگری نیز می توانم کنار اینها بیاورم، حتی افرادی که بعدا به هیچ کدام از دو جریان سیاسی تعلق پیدا نکردند و با آرامش مشغول فعالیت آموزشی شدند و سعی کردند همان را ادامه دهند، مثل آقای طباطبایی که اکنون سعی کنند مدرسه شهیدین را بر همان اساس تنظیم کنند. آقای مقدم در موسسه تنظیم و نشر آثار امام طلبه مدرسه حقانی است. ولی آنچه بعدا به عنوان حلقه حقانی معروف شد، بیشتر به نام آن افرادی مصادره شد که از قضا افکار خیلی از آنها در آن موقع با مرحوم آقای بهشتی در تضاد بود. به خصوص در زمینه مساله دکتر شریعتی. من نمی خواهم آنها را تخطئه کنم یا بگویم مدرسه حقانی خوب یا بد است. مدرسه حقانی هم طلاب روشن بین خوبی را بعدا به عرصه های مختلف عرضه کرد و هم طلابی که بیشتر به سمت نوعی تحجر فکری پیش رفتند، هر دو نوع را بیرون داد. اگر این را فرض کنیم که قرار بود بیشتر افراد مدرسه حقانی به اندیشه های بهشتی وفادار بمانند، بله مدرسه حقانی از این نظر ناکام ماند.
*درباره شورای عالی قضایی، در بحث تدوین قانون اساسی که حضرتعالی اشاره کردید چه در نوشتن و انشا و چه در تصویب به هرحال شهید بهشتی یکی از معماران است که حقوق ملت را بسیار مورد توجه قرار داده است. فصلی که منازعه بر سر آن زیاد است و ما می بینیم که به غیر ازمقطع جنگ بحث درباره اش زیاد است که التزام عملی به قانون اساسی به غیر از فصول دیگر، فصل سومی هم دارد که بسیاری از اصولش معطل ماند. آیا می توانیم همین تحلیلی که شما درباره حزب جمهوری اسلامی و مدرسه حقانی ارائه دادید به قانون اساسی هم تعمیم دهیم؟
اینجا باید توجه داشت از میان هفتاد و چند نفری که عضو مجلس هستند آقای بهشتی فقط یک نفر است.
*البته یکی از مهمترین افراد ...
بله ولی در تصویب رای اکثریت مطرح بود، نمونه اش را بگویم آقای بهشتی در مورد ریاست جمهوری زنان اصرار داشت که این مساله هیچ مغایرتی با ادبیات دینی و منابع ما ندارد، اما نتوانست حرفش را به کرسی بنشاند و تنها موفقیتی که ایشان به دست آورد به جای مرد کلمه رجل سیاسی آمد. همانطور که ایشان در مصاحبه شان هم می گوید ما گفتیم رجل که بعدا راه باز شود، ببینید این حرف آقای بهشتی است که این کارها احتیاج به زمان دارد تا این بحث جا بیافتد که خانم ها هم می توانند رییس جمهور شوند، در این شرایط ما تا این حد جلو آمدیم که راه را نبندیم یعنی کلمه به معنی مرد نباشد. در مواردی آقای بهشتی ایستادگی کرد و موفق بود، مثل آن جایی که در مورد مساله شکنجه، سانسور و در مورد تفتیش عقاید و استراق سمع مطرح شده است که آقای بهشتی ایستادگی کرد و موفق شد و این ها موفقیت های خوبی بود. یک جاهایی در فهم دایره گسترش وظایف ولی فقیه در بخشی از جا انداختن دیدگاه خودش موفق نشد. صورت مذاکرات را اگر نگاه کنید، آقای بهشتی به غیر از آن مواردی که خیلی روشن در قانون اساسی به عهده ولی فقیه گذاشته می شود، با موارد دیگری که دخالت بیشتر در امور اجرایی باشد کاملا مخالف است و با نظارت موافق است چون صحبت می شود که آقای بهشتی می خواهد هر جای برتر مخصوص ولی فقیه باشد و اکثریت اعضا نظرشان همین بود؛ اما آقای بهشتی می گوید من این را از ولی فقیه نمی فهمم.
بنابراین خیلی از جاها نمی تواند حرفش را به کرسی بنشاند بالاخره آقای بهشتی یک چیز را متوجه است، بخش زیادی از مجلس خبرگان فقهایی بودند که هر کدام برای خودشان چه در مساله فقاهت و چه در منطقه خود نفوذی داشتند، دارای مراتبی بودند. آقای بهشتی یک چیز را متوجه است که این کار، کار جمعی است و کار جمعی این است که من تا جایی که می توانم نظرم را پیش ببرم ولی در نهایت به عقیده جمع احترام بگذارم. به عنوان نمونه مساله کاندیداتوری آقای جلال الدین فارسی را مثال می زنم. من یکی دو بار هم به دوستان گفتم که نمی دانم منتشر شده است یا نه. در مورد کاندیداتوری ایشان آقای بهشتی از مخالفین این مساله است، در تمام بحثی که در شورای 30 نفره مطرح است آقای بهشتی یک نفر از کسانی است که در مخالفت با این قضیه صحبت می کند ولی بالاخره رای گیری می شود و رای اکثریت این می شود که آقای جلال الدین فارسی کاندیدا بشود. بعد از آن جلسه آقای بهشتی کوچکترین اشاره ای که نشان دهد راضی نبودند، نمی کنند. این پایبندی به رای جمعی است تا وقتی بحث داریم، بحث می کنیم، وقتی تصویب شد دیگر تصویب شده است و نمی توان برگشت و صحبت از مخالفت کرد. حال کدام یک از این دو تا را باید انتخاب کرد؟ این داوری سختی است و من خودم اولین گزینه را ترجیح می دهم با وجود اینکه ضررهایی دارد و نظر خود فرد عقیم می ماند، اما مهم این است، کار جمعی که یکی از معدود افرادی است که با قواعد آن آشناست و به آن پایبند می ماند.
در مورد شورای عالی قضایی نیز دو نکته بگویم. آقای بهشتی اساسا به شورا و به کار جمعی اعتقاد دارد و از پشتیبانان امر شوراست. بعدا در مجلس خبرگان هم از پشتیبانان شورایی شدن خیلی از امور است. مسوول وقت سازمان ثبت اسناد برای من تعریف کرد که آقای بهشتی در آن موقع در شورای انقلاب بود. او می گوید من به عنوان مسوول سازمان ثبت پیش آقای دکتر بهشتی رفتم. ایشان گفتند مژده مژده یکی از آرزوهای دیرینه قضات کشور تحقق پیدا کرد. مسوول سازمان ثبت می پرسد چه چیزی؟ آقای بهشتی می گوید مساله شوراهای قضایی مطرح و تصویب شد، دو نفر از پنج نفر منتخب رهبری هستند و 3 نفر دیگر به انتخاب خود قضات انتخاب خواهند شد. تا زمانی که آقای بهشتی بودند کار کاملا شورایی بوده است و حتی تا مدت ها بعد از آن یعنی در زمان آقای موسوی اردبیلی هم کار به صورت شورایی ادامه یافت. رای می گرفتند و این کار سختی است. بعد از بازنگری سال 68 به دلیل مشکل بودن این کار در اجرا، یعنی صرفا با یک استدلال پراگماتیسمتی، شورای عالی قضایی کنار گذاشته می شود و همینطور شوراهای دیگری که در قانون اساسی بوده است. یعنی صرفا به خاطر اینکه آقایان دیدند نمی توانند کار جمعی کنند. اگر از این منظر نگاه کنیم یک بخش از ایده های مهم شهید بهشتی عملا تحقق پیدا نکرد و بعد ازشهادت ایشان یا در یک فاصله ای از شهادت ایشان عملا کنار گذاشته می شود. نواقصی در قانون اساسی است که این تناقضات به لحاظ فنی توجیه دارد ولی چون هیچ وقت بحث این نبوده است که این قانون اساسی بخواهد تغییر پیدا نکند و اصلاح نشود، نمی شود تصور کرد که آنها بر وجود و ابقای این تناقضها اصرار می ورزیدند. چنان که بعدا در سال 68 بالاخره یک بازنگری انجام شد، البته ما یک نکته را نباید فراموش کنیم قانون اساسی نمی تواند خیلی سریع عوض شود زیرا اگر مرتب عوض شود دیگر قانون اساسی نیست. چنان که قوانین عادی هم نمی تواند مرتب عوض شود و امروز از مشکلات جامعه این است که ثبات حقوقی وجود ندارد. اتفاقا یکی از صحبت هایی که مجلس خبرگان قانون اساسی توجه می کند وقتی است که صحبت رفراندوم قانون اساسی می شود. برخی افراد اصرار دارند استثنا بگذاریم مثلا راجع به قانون اساسی، در مورد شورای نگهبان کسی نتواند رفراندوم بگذارد. آقای بهشتی می گوید وقتی چیزی خودش با رفراندوم تصویب می شود، شما نمی توانید بعدا بگویید با رفراندوم تغییر نکند، اما دوستان به آن توجه نمی کنند و اصلا حتی اصلی برای تغییر قانون اساسی گنجانده نمی شود تا سال 68. بااین همه باز عرض می کنم این به دور از انصاف، واقع بینی و مخالف مشی آقای بهشتی است که من بخواهم هرچه خوبی است به پای آقای بهشتی و هرچه نقص است را به پای دیگران بنویسم، ولی می خواهم بگویم بازخوانی تاریخ با دقت بیشتری صورت بگیرد و از فضای جنجالی تبلغیاتی که مدتها حاکم است بیرون بیاییم.
*سوال من را پاسخ ندادید، شهید بهشتی را در پیگیری آرزوها ناکام می بینید؟
به آن معنایی که عرض کردم بله، ولی شاید اگر فرصت بیشتری داشت نه.
*یک سوالی است که 3 سال است برای من مطرح شده، حضرتعالی هم بعد از انتخابات 88 یک جمله ای گفتید درباره اینکه برخی آقایان معتقد بودند «شهید بهشتی با شهادتش رستگار شد» این جمله هیچ وقت باز نشد که مراد از رستگار شدن با شهادت زود هنگام چه بود؟
من نگفتم رستگاری، آنچه گفته شد «عاقبت به خیری» بود.
*دقیقا عاقب به خیری...مراد از عاقبت به خیر بودن مد نظر گوینده چه بود؟
این معمولا از زبان متحجرین است که هنوز هم می گویند خداوند ایشان را دوست داشت که در آن زمان این اتفاق افتاد. برخی از مخالفین ایشان هم این حرف را می زنند و می گویند خداوند ایشان را دوست داشت که در آن زمان به شهادت رسید، برای اینکه در بهترین وضعیت ممکن رفت. من با این قضاوت ها نه در مورد ایشان و نه هیچ کس دیگر نمی توانم کنار بیایم. من می دانم چنین موضوعی نه در تفکر و نه در مرام آقای بهشتی بود. مگر ما نمایندگی خدا را داریم که راجع به همه چیز از زبان خدا حرف می زنیم؟ چرا نمی گوییم عقیده خودمان اینطور است؟ اینکه بگوییم فکر می کنیم اگر آقای بهشتی بود اسلام لیبرالی را ارائه می کرد و بنابراین چون ما با اسلام لیبرالی مخالف هستیم، خوب است که آقای بهشتی نیست، این شیوه خوب نیست و راجع به هیچ کس دیگر هم خوب نیست. ما در زندگی عادی هم یاد گرفتیم خودمان را جای خدا بگذاریم و از طرف خدا تصمیم بگیریم. من در خیلی از زمینه ها به بعضی از دوستان در مسایل عادی به خودم بیشتر تذکر می دهم و به دیگر دوستانم هم تذکر می دهم. اگر فلانی خطایی انجام می دهد و بعد اتفاقی برای او می افتد ما بلافاصله این دو را به هم ربط می دهیم. مگر قرار است ما به جای خداوند داوری کنیم؟ مثلا میگوییم این آقا در فلان معامله این کار را انجام داد و بعدا تصادف کرد و این نتیجه این کارش بود. این واقعا ما را به جایی نمی رساند و آنچه در مورد آقای بهشتی گفته می شد از طرف بخشی از مذهبی ها و روحانیون سنتی بود که با دیدگاه های آقای بهشتی از همان اول مشکل داشتند. این مساله ای که اگر بهشتی بود چه می شد هم سوال دقیق و خیلی درستی نیست.
*من قبول دارم...
بهشتی که یک نفره کاری نمی کرد که حالا بخواهید بگویید همه چیز با بودن بهشتی درست می شد. بله آقای بهشتی خیلی تاثیرگذار بود اما ده ها و صدها عامل دیگر دست اندرکار بودند. این نگاه خیلی سنتی به تاریخ است، یعنی آنقدر به شخصیت ها اقتدار می دهیم که می توانند مسیر تاریخ را عوض کنند.
*بسیاری می گویند اگر شهید بهشتی زنده می بود آیا ایران و ایرانیان سرنوشت دیگری می دیدند یا تجربه می کردند؟ یا نه همین وضعیت با توجه به اینکه برخی همکاران ایشان ماندند و کارهایی کردند اندکی عوض می شد؟
من به لحاظ علمی با اینکه فردی یک تنه بتواند مسیر تاریخ را عوض کند مشکل دارم. اما یک چیز را می توان مطرح کرد، صرفا فقط همین سوال را مطرح می کنم و جواب را به دیگران می سپرم. این سوال را می شود عنوان کرد: اگر آقای بهشتی و بسیار دیگری که در ابتدای انقلاب فوت یا شهید شدند اکنون حاضر بودند آنچه که امروز می گذرد را مطابق با افکار، اندیشه ها، آرمان ها و برنامه هایشان می دیدند یا نمی دیدند؟ فکر می کنم این سوال درست تری است چون این جا ما وارد فاکتورهای مختلف تاریخی نمی شویم و یک نگاه را با نگاه دیگر مقایسه می کنیم.