آفتابنیوز : آفتاب- علی آستانه: در قسمتی از این کتابچه، وی از اولین دیدارش با صدام خاطرهای را نوشته که بیربط به سفر اخیر دکتر ظریف به عراق نیست.
گنجآبادی در بازنویسی یکی از خاطراتش مینویسد: بعد از حمله صدام به کویت و ایجاد منطقه پرواز ممنوع و مسائلی که بر شیعیان گذشت، هرگونه پرواز هوایی تقریبا به عراق غیر ممکن بود. از سویی بچههای بیگناه و بیماران در معرض خطر نبود دارو و مسائل اولیه زندگی بودند. این رنجها البته برای افراد حزب بعث وجود نداشت و صدام همچنان سیگار برگش را میکشید و نفت در برابر غذا نیز ، رنجی بود که خانوادههای فقیر و ضجردیده، بخصوص شیعیان بعد از انفال و قیام جنوب را در مضیقه گذاشته بود.
ابتکار آقای دکتر خرازی وزیر خارجه وقت، موجب شد که ما به عنوان جمعیت هلال احمر یک کمک دارویی را هم به همراه هیات دیپلماتیک به بغداد ببریم. به شخصه با داغی که بر دل داشتم احساس غریبی برای دیدن صدام داشتم. صدام همان صدام بود. کسی که حکومتش سقوط نکرد که بتواند با دست باز به حساب شیعیان جنوب عراق برسد.
رییس هیات ایرانی دکتر کمال خرازی بود. دکتر ظریف، چند نفر کارشناس، آقای رضایی رئیس حج و زیارت و بنده هم در هیات بودیم. فکر می کنم اولین پرواز بین المللی را ما انجام دادیم. مجوز را برای امور بشردوستانه از سازمان ملل گرفتیم. اما مقامات عراقی با همان غرور و دشمنی زمان جنگ پروتکلی درباره تشریفات دیدار با صدام را پیش کشیدند که حاوی چند نکته الزامآور بود. از جمله اینکه ماشین سفارت نمیتوانست ما را به محل دیدار ببرد و باید با گروه خودشان میرفتیم. دیگر اینکه چند نفر از هیات فقط میتوانستند به محل دیدار بروند و نکته آخر اینکه ما حتما باید مثل صدام با لباس و کت و شلوار سفید ظاهر میشدیم.
به هیات ایرانی برخورده بود و کاری جز لغو دیدار میسر نبود. اینجا نبوغ آقای دکتر ظریف به کار آمد. دکتر ظریف خیلی خونسرد و در کمال احترام کمال خرازی را به حمام مشایعت کرد. در کمال تعجب کت و شلوار سفید وزیر خارجه و خودش و هیات را به خشکشویی و لباسشویی هتل سپرد و آرام نشست.
وقت ملاقات رسیده بود و عراقیها پشت در هتل انتظار میکشیدند. دکتر ظریف با خونسردی و لبخندی بر لب مصاحبهای از رهبر انقلاب را میخواند و به انگلیسی یادداشت برمیداشت. هیات عراقی عصبانی شدند و گفتند که صدام رییس جمهور ما منتظر است. دکتر ظریف پیغام داد که وزیر خارجه ما در حمام هستند و لباسها هم از خشکشویی نیامده است.
وقت میگذشت و عراقیها کم کم به التماس گفتند و همه موارد پروتکل تشریفات را لغو کردند. ظریف با خونسردی گفت که کت و شلوار تیرهتان را بپوشید. با ماشین سفارت هم میرویم و آرام هم میرویم که صدام مشتاقتر باشد.
صدام با کت و شلوار سفید منتظر ما مانده بود و مقامات عراقی متاصل به هیات ایرانی که کت و شلوار تیرهای داشت خیره شده بودند. ظریف واقعاً در کارش ظریف بود.