آفتابنیوز : اكثر اعراب، ديگر به فرضيه هاي بزرگ در مورد تقابل اسلام و غرب يا امپرياليسم فرهنگي آمريكا يا حتي آرمان فلسطين توجه فوق العاده اي نمي كنند. اگر به لبناني ها اجازه صحبت دهيد، مي گويند سوريه بايد از كشورشان خارج شود. وقتي به عراقي ها اجازه ظهور دهيد، به ايجاد دولت باثبات راي مي دهند، نه به شورش و ناآرامي. وقتي هم كه با فلسطينيان سخن بگوييد، مي بينيد كه تنها هدف آنها، بيرون راندن اسرائيل از سرزمين هايشان نيست بلكه خواهان ايجاد ديپلماسي عملي در دولتشان هم هستند.
فردا هم شايد اعتراض مصري ها را ببينيد، اما اعتراض آنها عليه رئيس جمهور خودشان خواهد بود، نه رئيس جمهور آمريكا.
در حال حاضر سياست هاي جورج بوش در آمريكا، اروپا و شايد آسيا هم به شدت موضوع بحث مردم مختلف است. همه از يكديگر مي پرسند: «آيا واقعاً حق با اوست؟» برخي از آنها شايد بگويند كه بوش در ايجاد بخشي از اين تحولات در خاورميانه، مؤثر بوده است.
درواقع بوش مي خواهد اين طور نشان دهد كه ريشه مشكلات منطقه را در مذهب يا فرهنگ يا مناقشات اعراب نمي داند. او مي گويد: به خاطر حضور طولاني مدت برخي حكومت هاي خاورميانه در صدر قدرت، تمايل جوامع آنها به مدرنيزاسيون سياسي، اقتصادي و اجتماعي، افزايش شديدي يافته و حالا نيازبه اصلاحات، بيش از گذشته در آن احساس مي شود.
البته اين فرضيه مستقيماً از دولت بوش سرچشمه نگرفته است. پس از حوادث 11 سپتامبر، شرايطي به وجود آمد كه اين نياز حالتي ضروري يافت زيرا فشارهاي جهاني بر منطقه افزايش يافته بود.
شايد بتوان برخي حكومت هاي اين منطقه را نيز بسيار آسيب پذير خواند. تحولات اخير سوريه و لبنان را مي توان در همين راستا ارزيابي كرد. برخي حكومت هاي ديگر منطقه، مثل مصر يا عربستان سعودي، شرايط بهتري داشته اند و از راه هاي ديگري نيز براي حفظ حيات خود استفاده كرده اند. اما به هر حال، فشار براي ايجاد تغيير و اصلاح، كاملاً واضح است.
خاورميانه حتي با اصلاحات تدريجي هم خوب كنار مي آيد. تحولات سال هاي اخير در اردن، قطر و دبي نشانه همين موضوع است. اصلاحات اقتصادي را نيز مي توان بسيار مهم دانست زيرا كل جامعه به سمت مدرنيزه شدن پيش مي روند. اما اين نوع از اصلاحات، سخت ترين آنها هم هستند چون قدرت و ثروت اليگارشي طبقه حاكمه آن كشورها را با تهديد مواجه مي كنند و همين باعث شده كه از صحنه اجرايي دور بمانند.
در همين حال، بوش راهي را در پيش گرفته كه تنها به ايجاد يك "تصور"از آينده منطقه منجر مي شود و اين بسيار خطرناك است. مي توان ايجاد ليبرال دموكراسي را تصور كرد، اما رسيدن به آن بسيار مشكل است. رونالد ريگان هم تصوري از شوروي داشت كه آزادي سياسي و اقتصادي را در آن مورد تاكيد قرار مي داد؛ اما حالا كه 20 سال از آن زمان مي گذرد، غير از كشورهاي بالتيك، هيچ كشوري از بازمانده هاي شوروي سابق به آن هدف نرسيده است.
از سوي ديگر، بيش از 50 انتخابات در 15 سال گذشته در آفريقا انجام گرفته اما تعداد بسيار كمي از اين كشورها را مي توان آزاد دانست. در هائيتي، انتخابات برگزار شد، آمريكا مداخله كرد و حالا هم نيروهاي خارجي در اين كشور مستقر هستند. اما اين تحولات هنوز به ايجاد جامعه آزاد منجر نشده است. حالا ديگر همه مي دانند كه ايجاد دموكراسي به صبر، دانش و از همه مهمتر، توانايي برقراري ارتباط با ساير قدرت هاي منطقه اي نياز دارد.
اكنون اگر قرار باشد سياست هاي بوش را مورد بررسي قرار دهيم، بايد مسووليت هزينه اين سياست ها را هم به عهده بوش بدانيم.
در سه سال گذشته، دولت بوش هزينه هاي زيادي را متحمل شد اما مي توانست از بسياري از آنها اجتناب كند. دامن زدن به اختلافات آمريكا با متحدانش در زمان جنگ عراق، به راه انداختن اين جنگ و اشغال عراق و نيز تاكيد بر لزوم ادامه اين شرايط، مشكلات زيادي را براي آمريكا به وجود آورد و 300 ميليارد دلار نيز هزينه دربر داشت.
اكثر كشورهايي كه نسبت به حمله آمريكا عليه عراق هم اعتراض داشتند، جهت انتقادات خود را به سوي آمريكا و تلاش دولتمردان اين كشور براي ايجاد سلطه جهاني آمريكا معطوف كرده بودند.
به همين ترتيب، اگر در سال هاي آينده، عراق، افغانستان، فلسطين يا شايد لبنان را جوامع اصلاح شده اي يافتيد، شايد به نقش آمريكا در آن توجه كنيد. اما اگر عكس اين موضوع روي دهد، همه آمريكا را سرزنش خواهند كرد.
به ياد داشته باشيد كه «سياست، كاملاً منطقه اي است.»