آفتابنیوز : آفتاب: خسرومعتضد:در ایران هنوز چندان مرسوم و متداول نیست جزییات حوادث به وسیله خبرنگاران و عکاسان و فیلمبرداران حضور یافته در محل و با پرس و جو از این و آن و شاهدان اعلام شود. آنچه در این مورد تاکنون نشر یافته از سوی معاون سیاسی- امنیتی استانداری سیستان و بلوچستان است. در هر کجای دنیا بود ساعتها تلویزیونهای دولتی و غیر دولتی با اعزام فیلمبردار و خبرنگار، جزییات واقعه را به نظر مردم میرساندند تا برای آینده تنبه حاصل و از تکرار رویداد جلوگیری شود.
روزنامهها خبر از به شهادت رسیدن 12 سرباز وظیفه می دهند، یعنی جوانان 18- 19 یا 20 و حداکثر21 ساله. فقط دو تن از کادر مرزبانی جزو شهدا بودهاند. من به مرز پاکستان و ایران سفر کردهام. بیابان برهوتی است که معلوم نیست کجا مرز ایران تمام میشود و کجا مرز پاکستان آغاز میگردد.
این مناطق آن چنان که از تورق تاریخ خواندهام از زمان هخامنشیان وحتی زمانی که اسکندر مقدونی در بازگشت از جنگهای هندوستان از این نواحی یا «گدروزیا» گذشت نامسکون، بیابان برهوت و لم یزرع و خشک و بی آب و علف بوده است. سیاه چادرهایی در اعماق دشتهای سوزان که برخی از آن نقاط، گرمترین نقطه زمین شناخته شدهاند. بلوچستان هنوز حالات چند هزار سال پیش را دارد و چند هزار کیلومتر مرز میان سیستان و بلوچستان با افغانستان و پاکستان هنوز بخوبی حفاظت نمیشود و تدابیر امنیتی و فیزیکی و عملیاتی مانند خندقهای عمیق که عبور نفر و خودرو و موتورسیکلت و وانتهای مسلح به تیربار قاچاقچیان و تروریستهای را کند میکند، سیمهای خاردار، موانع الکتریکی، و تدابیری که لازمه چنین مناطق خطرناکی در مواجهه با دشمنانی وحشی و لجوج و خطرناک و کینهتوز است، گویا هنوز به پایان نرسیده و احتمالا بودجههایی که به این کار اختصاص یافته تمام شده یا کافی نبوده است. آنچه در گذشته عملیات تروریستی بیگانگان وحشی و آدمکش را دشوار میکرده استفاده از نظامیان، ژاندارمها و مردان عشایری جسور و مجرب و کاملا آشنا به اوضاع و احوال محلی بوده که حتی دولتهای وقت، خوانین وفادار و مورد اطمینان را در کنار ژاندارمری به کار حراست وا میداشتند. ایران پیوسته در داخل کشورهای همسایه خبررسانانی داشته که اخبار رویدادها را به مقامهای ایران خبر میدادهاند.
مثال در سال 1331 و 1332 در دوران حکومت دکتر مصدق که کنسولهای نظامی انگلیس در کشور عراق، عشایر محلی را به حمله به ایران و کشتن مرزبانان و غارت احشام و اغنام عشایر و ویران کردن روستاها تحریک کرده بین آنان پول و تفنگ و گلوله و حتی مسلسل سنگین و سبک و خمپاره انداز تقسیم میکردند، وابستگان نظامی ایران در عراق و کنسولهای چندین شهر که همه از افسران رکن دوم ستاد ارتش بودند پیشاپیش از ماجرا خبر داشته و گزارش تحریکات و تحرکات مرزی هر روز صبح روی میز پیشدستی دکتر مصدق بود.
سرهنگ غلامرضا مصور رحمانی وابسته ایران در عراق می نویسد: ما نیز به اقدامهای متقابل پرداخته به عشایر ایرانی هشدار داده و یگانهای مرزبانی از پیش به مراقبت پرداخته به محض ورود عوامل عراقی به داخل مرز آنان را زیر آتش میگرفتند و وادار به فرار میکردند یا عناصر فریب خورده را از همکاری باز میداشتند. بهترین راهکار برای خنثی کردن تبلیغات بیگانگان که تجزیه طلبی را رواج داده شعارهای عوامفریبانه می دهند اقدامهای صحیح عمرانی، احداث کارگاهها و کارخانههای تولیدی مانند البسه بلوچی، بستهبندی خرما، و هر کار تولیدی است. گاندو یا تمساح بلوچستان که همان کروکودیل است از جانوران فوق العاده ذی گرانبها است.
چه ایرادی دارد «مزرعهای برای تکثیر گاندو و تخم ریزی آن در نظر گرفته شود؟ چه ایرادی دارد چند کارخانه برای تولید لباسهای زیبای بلوچی که خریداران زیادی در تهران و سایر شهرها دارد راه اندازی شود؟ مگر سایر محصولات بلوچستان کم ارزش دارد؟ سواحل بلوچستان در دریای اومانه (عمان- مکران- اریتره باستانی) مرکز صید صدها هزار ماهی است. چرا ماهیگیری در دریای مکران گسترش نمییابد چرا کارخانه کنسروسازی متعدد تأسیس نمی شود؟ چرا موزه بزرگی برای نشان دادن تاریخ بلوچستان که آریان مورخ اعصار اولیه تاریخ شرح مبسوطی از آنجا آورده است تأسیس نمیشود؟ چرا دهها کارخانه در بلوچستان تعطیل شده و چرا چابهار به صورت یک منطقه آزاد واقعی در نمیآید؟ آیا چابهار احداث شد که اتومبیل خارجی وارد کنند و به لطایف الحیل به تهران بفرستند؟ آیا چابهار احداث شد که اجناس خارجی وارد و روانه فروشگاههای تهران شود؟
راستی چرا این همه سرباز جوان وظیفه را در مرزبانی خطرناکترین نقطه کشور به خدمت وا داشتهاند. هر زمان که در بلوچستان وقایعی روی میداد خود خوانین به تهران احضار شده با دستورهای لازم بازمیگشتند.
و در سالهای 1348 تا 1355 ریشه شعبدهبازی حکومت تجزیه طلب بلوچستان را که صدام حسین راهاندازی کرده و در بغداد به عدهای متواری فرستنده رادیو هم داده بود برکندند. مرزهای بلوچستان سالهاست از این حوادث دیده، ولی حالا دیگر چرا؟ چطور دولت پاکستان در سال 1357 و 1358 سرلشکر اسپهرم فرمانده ژاندارمری بلوچستان را که به پاکستان گریخته و به علت صدور فرمان تیراندازی به مردم زاهدان و دیگر شهرها تحت پیگرد دادستانی انقلاب وقت بود 24ساعت در اعماق پاکستان با وجود گذرنامه مجعول او یافت و تحویل دولت ایران داد، ولی امروز نمیتواند چندین قاتل سربازان مرزبانی ایران را یافته و تحویل دهد؟