آفتابنیوز : آفتاب: اخیرا کتابی روانه بازار شد با نام «پا به پای سرو» که در برگیرنده خاطرات خانم عفت مرعشی، همسر آیت الله هاشمی رفسنجانی است. کتاب توسط «دفتر نشر معارف انقلاب» که معمولا کتب مربوط به خانواده آیتالله هاشمی را منتشر می کند، به طبع رسیده است. نام «عفت مرعشی» کافی است تا هر کسی که شناختی از رفتار و گفتار وی در سال های اخیر دارد، به شدت ترغیب به خواندن این کتاب شود. با این حال اگر کسی به مطالعه کتاب بپردازد، پس از اتمام آن احساس نمی کند نکات قابل توجه و ناگفته ای به او منتقل شده است.
نفس نگارش خاطرات همسر یک فرد مبارز و انقلابی، می تواند نکته مثبتی باشد اما باید توجه داشت آیا غنای لازم ِمحتوایی و تاریخی در این سطور برای مخاطب گنجانده شده است یا نه. به عبارت بهتر نباید در دام نام ها افتاد و توجه به داشته ها و دسترسی ها نیز در جای خود مهم است.
فارغ از این مسائل، به نظر می رسد، کتاب فوق الذکر در برخی موارد، حتما باید مورد نقد و بررسی دقیق قرار بگیرد؛ از این رو هدف نوشتار حاضر نگاهی به نقدهای وارد بر کتاب است:
الف. نقدهای محتوایی کتاب:
1. جلوه های ناخوشایند رفاه زدگی
راهی کردن فرزند به انگلستان برای آموزش زبان! در بحبوحه انقلاب : یکی از عجیب ترین مصادیق رفاه زدگی، اعزام محسن هاشمی در سال 56 همزمان با روزهای مبارزه علیه رژیم شاه به انگلستان است. خانم مرعشی در صفحه 298 عنوان می کند که تعدادی از بچه ها قرار بوده به صورت تور تابستانی برای یادگیری زبان انگلیسی به انگلستان اعزام شوند. « با پرداخت وجه ثبت نام، او را به انگلستان فرستادم»
ساختمان سازی در اوج مبارزه: در صفحات این کتاب اشاره می شود که در اوج مبارزه در فکر ساختن 2 ساختمان بوده اند. این ساختمان سازی در چندین جا و زمان های مختلف بیان می شود. مثلا در صفحه 219 آمده « زمینی در کوچه پارس محله دزاشیب شمیران خریداری کردیم، در فکر ساخت آن بودیم».
نویسنده حتی در صفحه 140 خاطرات خود به صراحت به این ویژگی خاص اشاره می کند: « آقای هاشمی ... برای امرار معاش هم زمین می خرید و ساخت و ساز می کرد و یا با دیگران در ساخت و ساز شریک می شد». این رفتار آن هم در سالهای مبارزه، بسیار قابل تامل است.
حضور خدمتکار: نویسنده در بخشی از کتاب از یک خدمتکار خانه خود به نام معصومه نام می برد که « به ما کمک می کرد و از بچه ها مواظبت می نمود»؛ (ص 57) با این حال در صفحه 71 کتاب از این خدمتکار به عنوان کودک یاد می شود: «کارگرمان معصومه، هنوز خودش بچه بود» .
زندگی تشریفاتی: نویسنده در بخش هایی از کتاب به برخی ویژگی های زندگی خانوادگی خود اشاره می کند که قابل توجه است. برخی از این خصوصیات را به اعتراف خود خانم مرعشی ذکر می کنیم:
- ازدواجمان « با تشریفات آبرومند » برگزار شد. (ص 32)
- « وضع زندگی ما از طلبه های آن روز بهتر بود.» بعد از مدتی « خانه ای بزرگتر » پیدا کردیم و به آنجا رفتیم. (ص 35) « ما با کمک او (پدر شوهر) و درآمدهای جنبی ، خیلی خوب زندگی می کردیم» (ص 39)
استخر و ... : « استخری در خانه داشتیم. یک میز پینگ پنگ هم خریده بودم که آنها بازی کنند. دوستانشان را به منزل می آوردند. از آنها پذیرایی می کردند.»؛ اینها سرگرمی فرزندان هاشمی در منزل بوده که در صفحه 295 به آن اشاره شده است.
آموزش قرآن مفصل!: او در صفحه 297 خاطرات آورده است: « برنامه دوره ای آموزش قرآن محسن، هر جمعه در منزل یکی از دوستانش برقرار بود... نوبت منزل ما که شد، به من گفت صبحانه باید مفصل باشد، ولی بهتر است سفره خیلی منظم نباشد. گفت می توانیم به جای سفره از روزنامه هم استفاده کنیم و به جای بشقاب در همان ماهی تابه که تخم مرغ را نیمرو کرده ام، با کره و مربا و پنیر و مغز گردو در سفره قرار دهیم و زحمت زیاد در نظم و ترتیب سفره لازم نیست».
2. توصیف خانواده هاشمی از نگاه همسر
خانم مرعشی در بخش هایی از کتاب به ذکر برخی ویژگی های شخصی خویش، آیت الله هاشمی و فرزندان خود می پردازد؛ در کنار هم قرار دادن این توصیفات می تواند نشانگر برخی صفات و ویژگی ها باشد.
توصیف از خود:
زندگی بدون همسایه: در صفحه 111 نوشته شده است: « تا آن موقع در منزلی که همسایه داشته باشد، زندگی نکرده بودم و آن را در شأن خود نمی دانستم، اما چاره ای نبود. چیزی نگفتم و با سکوت قبول کردم...».
صفات اخلاقی:
- نویسنده در صفحه 17 کتاب به یکی از ویژگی های شخصی خود اشاره می کند. وی در این جا عنوان می کند « دختر یکدنده ای» بودم.
- «خیلی ناراحت شدم اما غروری داشتم که هیچ وقت جلوی کسی ابراز ناراحتی نمی کردم»، در صفحه 53 نیز برخی روحیات خود را توضیح می دهد.
- « در منزل و زمان تنهایی، ترسو بودم و دچار توهم می شدم. واهمه داشتم». (ص168)
- به این نمونه ها توجه کنید: « دستم را به طرف طلبه ها نشانه رفته و با صدای بلند گفتم: خاک بر سرتان، از این نامردها نمی پرسید، که این موقع شب ما ... را به کجا می برند؟» (ص 195) و یا در صفحه 204 به یک پاسبان ساده می گوید: « من هم که با پنج بچه حوصله ام سر رفته بود و ساعتی معطل شده بودم به او گفتم: لباست لباس بی شرفی است». این تعابیر نشان از عدم کنترل در مواقع عصبانیت و تندی با دیگران است.
- وی در صفحه 70 کتاب به ماجرای سربازی رفتن همسرش اشاره و عنوان می کند که او را در جهت مقابله و ایستادگی در برابر سربازی رفتن تحریک می کرده است: « به ایشان گفتم، این کار که نشد، تو که سرباز نیستی، معافی داری، ...زور می گویند، باید جلوی زور ایستاد، زمانی که مرخصی می آیی، باید برنگردی».
توصیف آیت الله هاشمی:
- نویسنده در صفحه 20 کتاب می نویسد: « بعد از ازدواج فهمیدم که آشیخ اکبر چقدر غرور دارد».
توصیف محسن هاشمی:
- همچنین در صفحه 298 در مورد محسن هاشمی می نویسد: « نوجوان 16 ساله مغرور»!
3. اظهارات خاص سال 88
خانم مرعشی با اظهار نظر خود در روز انتخابات 88 پس از رأی دادن، به صراحت اعلام کرد : « اگر احمدی نژاد رای بیاورد، حتما تقلب شده و مردم باید به خیابان ها بریزند!!». با این حال وی اکنون نیز دست از این اظهار نظر برنداشته و در صفحه 20 عنوان می کند، « جملاتی از من در رسانه ها انتشار یافت و بهانه ای برای تخریب همسر و فرزندانم توسط تندروها شد».
در این خصوص باید گفت بی شک دعوت مردم به شورش خیابانی تنها به خاطر حب و بغض شخصی یک اشتباه محض است و باید همیشه در برابر خدا و ملت برای این اشتباه پاسخگو بود. دیگر اینکه نیروهای وفادار به انقلاب از میان احزاب اصلاح طلب نیز به شدت بر این اظهارات ایراد گرفتند؛ مگر هر کسی از نویسنده کتاب و خانواده وی انتقاد کند، تندرو است؟
باید توجه داشت که دیگر اعضای خانواده خانم مرعشی در آن ایام رفتارهایی داشتند که قوه قضائیه در یک مورد (فائزه) برخورد کرد و در مورد دیگر (مهدی) نیز مراحل بررسی را طی می کند. لذا کمتر پیش آمد که کسی تنها برای همین اظهار نظر خانم مرعشی، به همسر و فرزندان وی انتقاد کند!
4. تاکید بر ارادت نسبت به آیت الله منتظری
جدا از نحوه نام بردن خانم مرعشی از افراد مختلف که در مورد آقای منتظری با تعبیر « آیت الله » یاد می شود، ولی دیگران خیر! پاورقی نوشته شده در صفحه 105 درباره آیت الله منتظری یک دفاع تمام عیار از کسی است که امام خمینی از رفتار و گفتار ناصحیح او از خداوند طلب مرگ کردند.
در این پاورقی نوشته شده که « اصل ولایت فقیه به پیشنهاد آیت الله منتظری وارد قانون اساسی جمهوری اسلامی شد» که این امر به تصریح خود منتظری، دروغ است. خود او در کتاب خاطراتش نتوانسته نقش آیت الله بهشتی و شهید حسن آیت در این قضیه را انکار کند و ماجرا را تنها به نام خود بنویسد.
دوم اینکه نوشته شده « آیت الله منتظری که یکی از مورد احترام ترین شخصیت های مذهبی شیعه و از نظر برخی اعلم فقها بودند»!!! واقعا تدوین کنندگان خاطرات چه اصراری بر این اغراق گویی و غلو دارند ؟ البته اگر کسی از ارادت خانم مرعشی نسبت به آیتالله منتظری آگاه باشد، تعجب نمی کند. کافی است رجوع کنیم به خاطرات سال 68 هاشمی رفسنجانی. این موارد را بخوانید:
«عفت و مهدی در ارتباط با مسئله آیت الله منتظری اوقات تلخی کردند. با عصبانیت خوابیدم...عفت از خانم شهید بهشتی نقل کرد که خانم گرجی در جلسه ای علیه آقای منتظری صحبت کرده است؛ خانم بهشتی و عفت ناراحت شده بودند.» (خاطرات سال 68 هاشمی، ص 74) « عفت به جلسه فاتحه مرحوم دکتر اسدی لاری رفته بود. شب آمد. او از اظهارات آقای محمد یزدی راجع به آیت الله منتظری گله داشت.» (همان، ص 92)
5. روایت حادثه مدرسه فیضیه به شکل حضوری!
از نکات قابل تامل کتاب تعریف نویسنده از حادثه فیضیه به شکل حضوری است. خانم مرعشی در صفحه 45 خاطراتش به گونه ای حادثه فیضیه را تصویر می کند که گویی خودش در صحنه حاضر و ناظر ماجراها بوده است. دقت کنید: « مدرسه فیضیه از جمعیت خالی شد. فقط تعدادی از روحانیون... باقی ماندند. فرمانده ساواکی ها... سرهنگ مولوی جلاد... دستکش سفیدی به دست کرده بود و ...» این گونه روایت کردن و اینگونه به کار بردن افعال و ذکر جزئیات معمولا توسط کسی صورت می گیرد که در حادثه حضور داشته است. حال آنکه به طور قطع می توان گفت که خانم مرعشی در آن روز در فیضیه حضور نداشته است. چرا که فیضیه کلا محل اسکان مردان طلبه بوده و حتی طلبه های متاهل نیز محل اسکان جداگانه ای داشته اند!
6. سن پختگی و بی تجربگی چه سنی است؟
خانم مرعشی عنوان می کند سال 1314 به دنیا آمده است. بعد در خاطراتش در صفحه 81 می نویسد « آن زمان هنوز جوان و بی تجربه و کم دل بودم. این گرفتاری ها از فروردین ماه 1342 شروع شد...» این در حالی است که توصیفات « جوان، بی تجربه و کم دل» مربوط به 28 سالگی خانم مرعشی است! یا اینکه وی در صفحه 90 که خاطرات مربوط به سال 43 را نقل می کند، می گوید« آن موقع علیرغم سن کم و نبود بزرگتر و .... » که این هم مربوط به 29 سالگی اوست.
7. مقام معنوی خاص خانم مرعشی
ابتدا به بخشی از خاطرات هاشمی اشاره می کنیم. هاشمی در بخشی از خاطرات سال 67 خود در صفحه 57 به ماجرای مجروحیت فرزندش یاسر اشاره کرده و مینویسد: « عفت از رفسنجان آمده بود. یاسر هم از بیمارستان مرخص شده بود... عفت میگوید به دلش برات شده بود که یاسر مجروح خواهد شد.» و حتی یک بار در خاطرات سال 65 صفحه 238 در اظهار نظر بسیار جالبی می نویسد: « عصر آقای رحمانی محافظم و مهدی فرزندم از جبهه تلفن کردند و خداحافظی نمودند و گفتند عازم خط مقدم برای عملیات هستند... عفت نیست و خبر ندارد، لابد خواب خواهد دید.»
حال نگاه می کنیم به صفحه 300 خاطرات خانم مرعشی:
« یک شب باز خواب دیدم که آشیخ اکبر لباس مرتب و تمیزی ... پوشیده است. ... آمد و گفت: « عفت من می خواهم بروم که رئیس جمهور شوم»، فوری پریدم و پر قبایش را گرفتم و زدم زیر گریه و گفتم: نمی خواهم رئیس جمهوری بشوی، هر حاکمی ظالم می شود...کلمه رئیس جمهور برایم عجیب بود. کشور ما شاهنشاهی بود، پادشاه داشت پس باید می گفت می روم که شاه شوم، چرا گفت رئیس جمهور می شوم؟!..»
ب: نقدهای کلی کتاب:
1. کتاب حاصل مصاحبه با خانم مرعشی است یا مصاحبه با وی؟
اولین تعارض کتاب در همان صفحات نخست به چشم می خورد. در صفحه 11 کتاب به قلم محسن هاشمی، فرزند عفت مرعشی، آمده است که این کتاب « با روش مصاحبه و خاطره گیری تهیه شده»، حال آنکه در صفحه 85، از زبان خانم مرعشی نوشته شده است « اکنون هم که این سطور را می نویسم»! معلوم نیست کدام قسمت ساختگی است. هر چند که به نظر می رسد، « اکنون که این سطور را می نویسم» به کتاب اضافه شده باشد.
2. ایرادات ویرایشی و املایی متعدد
کتاب متاسفانه دارای ایرادات و اشکالات متعدد املایی و ویرایشی است. برای نمونه در صفحه 93 آمده (سوریه توبه)»
* جمع بندی
در مجموع باید گفت که انتظاری که خواننده از کتاب خاطرات همسر آیت الله هاشمی رفسنجانی دارد با خواندن این کتاب برآورده نمی شود چرا که از سویی نکته ناگفته و خاص کمتری دارد و از سوی دیگر با اغلاط فراوان املایی و ویرایشی همراه است.
دیگر اینکه کتاب با جهت گیری خاصی مخصوصا در حوزه مسائل سیاسی، تدوین شده است. این جهت گیری در مورد برخی اشخاص و اتفاقات به وضوح مشخص است. با این حال توصیفاتی که نویسنده از اعضای خانواده خود و اوضاع زندگی خانوادگی خویش ارائه می دهد، از نکات قابل توجه و مفید کتاب می باشد.