آفتابنیوز : آفتاب: سایت تابناک نوشت: حریم خصوصی و فرهنگِ درک و حفظ حدودِ این حریم، همچنان یکی از مهمترین دغدغههایی است که گاه و بیگاه به مسأله روز افکارعمومی مبدل میشود و آنچه آن را پررنگ میسازد، اتفاقاتی است که در طول زمان رخ میدهد؛ اتفاقاتی شبیه به آنچه در مراسم تشییع جنازه پروفسور معتمدنژاد، پدر علم ارتباطات ایران رخ داد و برخی عکاسان حرفهای تا عکاسی از چهره مرحوم حین سنگ لحد گذاشتن پیش رفتند.
با این حال چنین اتفاقی نه تازگی دارد و نه قرار است متوقف شود. پیش از این به مراسم تشییع جنازه هر هنر یا چهرهای که میرفتید و از این پس نیز به هر یک از مراسم اینچنینی که بروید، صحنه مشابهی میبینید. این موضوع البته تا حدودی به حریم خصوصی بازمیگردد و تماماً متوجه این حوزه نیست، در واقع تنها بخشی از ماجرا این است که هنوز برخی عکاسان نیمه حرفهای و آماتور نمیدانند کارکرد لنز «تله» چیست و نباید لنزشان را به صورت عزادار در سردر خانهاش بچسبانند.
بخش دیگر ماجرا به گروهی از مردم بازمیگردد که هنوز درک مشخصی از موقعیت شهروندان مشهور ندارند و به همین دلیل، امنیت و آسایش فردی برای یک چهره فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... نمیگذارند. این گروه اساساً برایشان اهمیتی ندارد که در چه موقعیتی هستند، بلکه آنچه برایشان مهم است، عکس و امضا و در مطلوبترین حالت تلفن گرفتن از چهرههاست! این اتفاق میتواند در مراسم یک ورزشکار عروسی علی دایی رخ دهد یا در تشییع جنازه یک هنرمند همچون همایون خرم، تکرار شود.
مردمی که گمان میکنند حق دارند تلفنهایشان را در مراسم ختم این سو و آن سو ببرند و بدون توجه به شأن مراسم، از هر شخصی در هر موقعیتی خواستند عکس بگیرند، چهره ها را در آغوش بگیرند و تصاویر دو نفره ثبت کنند و با ذوق زدگی و خندههای بلند، یک هنرمند یا بازیگر یا ورزشکار عزادار را بیش از پیش متأثر سازند، شاید در دیگر کشورها طبیعی باشند اما در ایران توهین به مجلس و درگذشته تلقی میشوند و متأسفانه فرهنگ سازی در این زمینه نیز بی حاصل بوده است.
نگاههای ناهی چنین رفتارهایی در عزاداری درگذشت همسر بنیامین بهادری، خواننده جوان کشورمان نیز قابل مشاهده بود؛ نگاههایی که به مردم حاضر هشدار میداد، عزاداری خصوصی پارتی عمومی نیست و باید جایگاهشان را بشناسند و حداقل حرمتها را نگه دارند. این خواننده البته به عنوان تازهترین قربانی ساکت چنین رفتارهای عمومی در این زمینه کاری نمیتوانست انجام دهد، جز آنکه از ورود عکاسان و موبایل به دستان به مجلس نیمه خصوصی ختم همسرش جلوگیری کند اما جامعه تکلیف دیگری دارد.
باید پذیرفت این جماعت موبایل به دست، همان گروهی هستند که هنگامه وقوع یک تصادف رانندگی، به جای کمک به آسیب دیدگان، تنها در مقام بیننده حاضر شده و فیلمبرداری میکنند و یا در هنگام اعدام که انجام آن در ملأ عام با هدف عبرت بخشی است، تخمه میشکنند و از این صحنهها فیلمبرداری میکنند و در واقع موقعیت برایشان چندان تفاوتی نمیکند و تنها به آنچه میاندیشند، ثبت موبایلی و شخصی تصاویر و فیلمهایی از یک واقعه است، ولو آنکه با روح حاکم بر فضای مذکور در تعارض کامل باشد.
همان گونه که نوع برخورد مردم با چنین رفتارهایی، باعث شده برخی از آنها در سطح جامعه به کمترین میزان ممکن برسد و چنان زشت نماید که حتی طبقه پایین دست فرهنگی نیز سراغش نرود یا بسیار محدود باشند، در این زمینه نیز میتوان چنین مواجهههایی با این دست اشخاص داشت که ضمن رعایت حریم خصوصی قشرهای گوناگون، مسئولیت اجتماعی را درک کنند؛ مسألهای که هنوز در کشورمان مفهوم خود را نیافته و نیاز به فرهنگسازی از بدو کودکی دارد و شاید اگر امروز با شیوهای درست شروع کرد، بیست سال بعد بتوان نتایج مثبتش را درک کرد.