آفتابنیوز : آفتاب: خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در حاشیه دیدار پرشور دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشت:
درعصر یکروز سرد زمستانی به در ورودی مجمع می رسم، خیلی شلوغ است. دانشجویان دسته دسته با هم گرم صحبتند. گروهی داشتند از دیدار قبل از انتخابات خود با آقای هاشمی میگفتند. از آخرین اصرارها و آخرین امیدها در آن روزهای سخت. یکی از آنها می گوید کار خیلی سختی بود در آن روزها آمدن و ثبت نام در انتخابات. موانع خیلی زیاد بود. من خودم در آخرین دیدار به ایشان (هاشمی) گفتم اگر ثبت نام در انتخابات مثل جام زهر هم باشد باید آن را بنوشد. بخاطر انقلاب و مردمی که برای آقای هاشمی خیلی عزیزند. مثل مردمک چشمانش.
بعد هم از آن خاطره شیرین و ماندگار ساعت «17:30» می گوید، خاطره عزیز "شنبه بهاری" . بیست و یکم اردیبهشت 92 . خاطره ساعتی که هاشمی آمد و قلب ملّتی چنان همراهش شد که همچون سیلی بی مهار، موانع تمام مانع تراشان را شکست و از تلخی زهرگونه رد صلاحیت خویش برای یک ملّت، جامی از شهد شیرین ساخت .
انتخابات 92 فقط یک انتخابات ساده نبود . شبیه یک انقلاب بود در انقلاب. انقلابی علیه جمود تحجّر و انحراف. انتخابات 92 فقط جابجایی دولتی با دولتی دیگر نبود. فریاد بلند مردمی بود که می خواستند دوباره ثابت کنند: «میزان رأی ملّت است». انتخابات 92 انقلاب دوباره «حق النّاس» بود. انتخاباتی که تاریخ درباره اش بیشتر خواهد گفت.
با دانشجویان وارد سالن می شوم. خیلی شلوغ است. درست مثل روزهای قبل از انتخابات. میل همراهی اقشار مختلف مردم با «اعتدال و هاشمی» معطوف انتخابات نشده. آنجا تازه نقطه آغازش بود. آغاز یک موج رو به اوج. موجی که این روزها در ملاقاتها و در سفرهای آقای هاشمی می توان ردپای اوج گیری آن را بوضوح دید.
آقای هاشمی هنوز نیامده، که صدای سرود یاردبستانی دانشجویان صحن مجمع را پر می کند. همدلی دانشجویان به وجدم می آورد. با دیدن احساسات پاک آنها، بغضی گلویم را می گیرد. سرودشان مثل سالهای گذشته ناشی از مظلومیت یاران امام نیست. بغض امروز من هم ناشی از آن نیست. اشک امروزم به شکرانه عزّتی است که مهر مردم بر «پیر انقلاب» بخشیده. عزّتی که مردم دربخشیدن آن دست خدا شدند.
در همین حال و هوا بودم که آقای هاشمی وارد می شود. شعار «درود بر هاشمی» فضا را پر می کند. ابراز احساسات بچه ها تمام شدنی نیست ولی مجری مراسم بهر طریقی کار را جمع و جور می کند تا نوبت حرفهای دانشجویان برسد.
دانشجویی پشت تریبون می رود. به انتخابات اشاره و قدردانی می کند. قدردانی از هاشمی بخاطر آمدنش. بخاطر آبرویی که در طبق اخلاص گذاشت و تلخی ردصلاحیت را به جان خرید تا نهال امید ملّت پا بگیرد. حرفهایش تمام نشده که هدیه ویژه دانشجویان از راه می رسد.
کلیپی ساخته اند به نام «ساعت 17:30». از قبل و حین ثبت نام آقای هاشمی تا پیروزی روحانی. خیلی صمیمانه است. معلوم است که با کمترین امکانات کار کرده اند. ولی چون حرف دل است به دل می نشیند. بالاخص آنجائیکه صدای هاشمی در فیلم تبلیغاتی سال 84 بر روی تصاویر جالب مردم پخش می شود. صدای حزن انگیز هاشمی در هشت سال قبل که می گوید: "ظلم است، ظلم بزرگی است. اگر به فردای این کشور فکر نکنیم. فردا ممکن است ما نباشیم ولی فرزندانمان که هستند. آینده که هست. ایران که هست. ستونهای فردا را باید امروز بنا کنیم....".
نمایش فیلم که به اینجا می رسد اشکهای آقای هاشمی را از دور می بینم. شاید اشک شوق باشد از خوشحالی مردم بعد از انتخابات 92. شاید هم اشک حسرتی باشد بر آنچه بر کشور در سالهای گذشته رفت و می شد نرود...
کلیپ که به پایان میرسد دوباره شعار «درود بر هاشمی» سالن را پر میکند و آقای هاشمی هم به نشانه تشکر بلند می شود و دستی بر پیشانی می گذارد.
دانشجویان در ادامه یکی یکی می آیند و حرف می زنند. سوالات زیادی با خود آورده اند. مثل همیشه پرشور و حرارت. از مسأله حصرها. از فضای امنیتی دانشگاهها. از تکصدایی صداوسیما و نمازجمعه ها. از فراجناحی نبودن شورای نگهبان، از نگرانی ها درباره انتخابات آینده و ....
به چهره دانشجویان سوال کننده که نگاه می کنم، حس خوبی می بینم. احساس خوشایند آزادی در طرح سوال. عادت دیرین آقای هاشمی سلب آزادی در سوال نیست. شاید برخی سوالات را بنا به دلایلی پاسخ کافی ندهد. امّا هرگز اجازه نفی سوال را نمی دهد. آزاداندیشی با شعار حاصل نمی شود. چراکه نه تفکّر قابل محاکمه است و نه سلب آزادی نماد پایداری در حفظ اسلام می شود. شاید از همین نقطه باشد که حساب برخی روحانیت از اسلام جدا می شود. از امام جدا می شود. از انقلاب جدا می شود. از هاشمی جدا می شود. از مردم جدا می شود.
درددلهای دانشجویان که تمام می شود، آقای هاشمی پشت تریبون می رود. به رسم ماههای اخیر نمی نشیند. ایستاده حرف می زند. این ایستادگی خودش تبدیل به یک نماد معنادار شده. شروع سخن آقای هاشمی با تشکر است. بعد هم با دو جمله بسیار معنادار ادامه می دهد. ابتدا می گوید خوشحالم که شما را با همان روحیه پرشور قبل از انتخابات می بینم. سپس می گوید حرفهای شما حرف دل من هم است و باید این راه را ادامه دهیم.
با شنیدن این جمله دانشجویان ، سالن را روی سرشان می گذارند، همهمه عجیب دانشجویان که تمام می شود. آقای هاشمی می گوید: منظور ادامه کار شما و به ثمر نشاندن آن است. شعری هم چاشنی جمله آخر می کند که: از این سموم که بر طرف این بوستان بگذشت، عجب که مانده گلی یا که بوی نسترنی!.
هاشمی در ادامه در تائید درددلهای دانشجویان می گوید، شما از فضای دانشگاهها گفتید ولی واقعاً کجا از آفت افراطی گری 8 سال گذشته در امان ماند؟. مگر حوزه های علمیه آسیب ندید و تکصدایی بر آن حاکم نشد؟ مگر وضع کتاب و تولیدات هنری در این سالها غیر از این بود؟ مگر متعصبین افراطی در این سالها نمی خواستند فقط صدای خود را در همه عرصه ها غالب کنند؟. ولی چرا نتوانستند؟. چرا که قرآن مانع آنها شد. اعتدال علوی مانع آنها شد. تعقّل و آگاهی مردمی مانع آنها شد. البته درست است که مردم در انتخابات 92 مسیر افراطی ها را سد کردند ولی این تازه آغاز کار است و همه باید ضمن شکرگزاری این نعمت الهی، مراقب نهال نوپای «تدبیر و امید» باشیم و با صبر و هوشیاری و اعتدال روزافزون، دولت را یاری کنیم تا کار را به جای درستی برساند.
این حرفها که به پایان می رسد، با اصرار دانشجویان بر موضوع مسأله حصر، آقای هاشمی نکته بسیار مهمی را یادآوری می کند. هم خاطره است هم درس و هم عبرت و هم پاسخ. آقای هاشمی می گوید زمان مبارزه، آرزو می کردیم تبعید شویم تا زندان نرویم. سختی تبعید اصلاً مشابه زخم زندان نبود. آن موقعها ما نگران نامداران در حصر خود نبودیم. بیشتر نگران زندانی های بی نام و نشان خود بودیم. "الکنایه ابلغ من التصریح".آقای هاشمی با این سخنانش هم به نرمی و اعتدال پاسخ دانشجویان را داد. هم توصیه به صبر کرد و هم اطمینان خاطر از رفع حصر داد.
جلسه که به پایان می رسد. نگاهی دوباره به دانشجویان می اندازم. تقریباً تمام چهره ها را راضی می یابم. از دانشجوی دختری که امروز با حجابی متفاوت به دیدار آقای هاشمی آمده تا آن مرد جوانی که پرچم تفکر خود را در دانشگاه سرپا نگه داشته . همه امیدوار از دیدار آقای هاشمی بر می گردند. امیدوارتر از همیشه به انقلابی که امروز بیش از پیش احساس می کنند که:«آینده آن از آنِ اعتدال است».
روایت مصلحت همچنان باقی است...