آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش مهر، 17 بهمن سال 92 در حالیکه تب و تاب آمادگی برای استقبال از نوروز در جامعه ایرانی موج می زد اما خبر ربوده شدن 5 مرزبان ایرانی در شرق کشورکام مردم ایران به ویژه ساکنان سیستان و بلوچستان را تلخ کرد، هر چند که درست دو ماه بعد و در 17 فروردین 93 بار دیگر شادی و سرور بر لبان ملت ایران نقش بست اما هنوز اضطراب و دلهره از خانواده جمشید دانایی فر به عنوان تنها غایب این جشن بزرگ رخت بر نبسته است.
زهرا داناییفر خواهر مرزبان ربوده شده جمشید دانایی فر که اعتقاد دارد جمشید هنوز زنده است می گوید: «جمشید همیشه دل در گرو امام رضا(ع) داشت و از همین رو نام بچه اش را نیز امید رضا گذاشت و ما هم به همین امید که حضرت ثامن الحج آزادی آهوی خود را تضمین می کند چشم به در دوخته ایم تا باری دیگر قامت رعنای او را در آستانه در منزل مشاهده کنیم.»
جوانی که عشق پاسداری از میهن را داشتجمشید دانایی فر در هفتم دی ماه سال 1366 در شهر زابل و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود.
زهرا خواهر بزرگتر جمشید که اینک همچون سایر خانواده دل در گرو دیدار برادر دارد اظهار داشت: «جمشید پس از دریافت مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت و پس از پایان دوره خدمت ضرورت با شرکت در آزمون استخدامی نیروهای انتظامی در اواسط نیمه سال 1389 به عنوان مرزبان در شهرستان هیرمند کار صیانت و حراست از مرزهای شرقی کشور را در مرز ایران و افغانستان عهده دار شد.
جمشید همزمان با به استخدام درآمدن در نیروهای مسلح از دانش آموختگی غافل نشد و موفق شد تا در رشته ادبیات در دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زابل نیز مشغول به تحصیل شود.»
وداع با مادرزهرا ادامه داد: «برادرم که به دلیل قبولی در دانشگاه و همچنین پاسداری مرزهای شرقی موجب افتخار و سربلندی خانواده در میان سایر فامیل شده بود به ناگهان با فوت مادر دچار ضربه روحی شدید شد.
با وجود اینکه تنها یک سال از تحصیل و اشتغال به کارش می گذشت اما به دلیل شرایط سخت کار در مرز و همچنین غروب بی هنگام مادر، جمشید نیز با تحصیل در دانشگاه وداع کرد و تصمیم گرفت تا مرخصی و اوقات باقی مانده از کارش را به امورات خانواده به ویژه خدمت به پدرش بگذراند.
واژگونی خودروی مسافربری جان مادر را گرفت و جمشید همیشه از این موضوع که چرا در این ماجرا مادر را تنها گذاشته بود و از مشایعت و همراهی مادر غافل شده بود غصه می خورد و خود را سرزنش می کرد.
جمشید کارش را خیلی دوست داشتزهرا دانایی فر با بیان اینکه جمشید عاشق کارش بود در این رابطه گفت: «مرزداری و مسئولیت پاسداری از مرز به ویژه در اقلیم سیستان کار بسیار سخت و دشواری است و ما هر زمان که جمشید به خانه بر می گشت از رنگ و روی زرد و چهره خسته و پر از خاکش به خوبی شرایط کار سخت وی را درک می کردیم اما او هیچ گاه سخنی از سختی کارش به میان نمی آورد و گله ای نکرد و تنها هنگامی که از مرز بر می گشت به ما می گفت اجازه بدهید کمی بخوابم بعد صحبت می کنیم.»
غمخوار پدر و عاشق امام رضا(ع)زهرا دانایی فر در گفتگو با مهر بیان داشت: «جمشید بعد از هر 4 روز خدمت دو روز به مرخصی می آمد و تمام وقتش را برای خدمت به خانواده به خصوص پدرم صرف می کرد.
جمشید پس از مرگ مادر سعی داشت تا خلاء کمبود عاطفه مادر در خانه را با حضور گرم و پر شور خود پر کند و در این راستا بیش از همه پدر را که ازغم هجران مادر به مشکلات روحی و روانی دچار شده بود با محبت بی کران خود التیام می بخشید.
برادرم آنقدر دل در گرو امام رضا(ع) داشت که نوروز سال گذشته را نیزدر بارگاه ملکوتی ثامن الحجج سال نو را تحویل کرد.
وی ادامه داد: جمشید قبل از اینکه به آخرین ماموریت خود به مرز سراوان عازم شود یک بار دیگر به واسطه عشق به امام رضا(ع) بار سفر بست و به همراه پدر در تاریخ 10بهمن 92 درست یک هفته قبل از اسارت خود راهی مشهدالرضا(ع) و مسجد جمکران و قم شد.
بهمن ماه سال گذشته پدرم برای دیدار امام رضا(ع) خیلی بی تابی می کرد و لذا جمشید داوطلب شد تا پدر را به مشهد مقدس ببرد .
او به همراه پدر به مشهد مقدس و سپس به قم و مسجد جمکران رفت و آخرین روزهای حضور در خاک میهن را در خدمت پدر و همچنین زیارت امام هشتم گذراند.»
چشمانی که به در دوخته شده است زهرا در حالی که بغض گلویش را می فشارد و مجال ادامه مصاحبه را با ما نمی دهد ادامه می دهد: «چشمان پدرمان شبانه روز به در منزل دوخته شده است.
وضعیت روحی و روانی پدر بسیار نامناسب است و در طی روز بارها پدر با بی قراری به در منزل می رود و ناخودآگاه چشم به انتهای کوچه می دوزد.
بی قراری از سرنوشت نامعلوم جمشید حتی نیمه شب نیز پدر را رها نمی کند و وی را باز هم به در منزل می کشاند و او در ساعات مختلف شبانه روز با سرکشی به سایت های خبری و خبرگزاری ها سعی دارد تا با به دست آوردن خبری از جمشید بی تابی خود را التیام بخشد.»
امید رضا همچنان امیدوار استوی در خصوص زندگی جمشید نیز گفت: «برادرم سال 91 با دختر دایی اش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج 15 اسفندماه 92 به تولد نوزادی به نام امید رضا منتج شد.
جمشید در سفر آخری که 12 اسفندماه سال گذشته به مشهد الرضا داشت به دلیل عشق و ارادت به امام هشتم(ع) نام فرزندش را قبل از تولد به نام امید رضا نامگذاری کرد.
جمشید خانه مستقلی از خود ندارد و زندگی مشترکش را در همین خانه پدری آغاز کرد و قبل از به دنیا آمدن فرزندش سعی کرد با پس انداز کمی که داشت خودروی مستعملی را خریداری کند تا فرزندش را در برابر گرمای سوزان و توفان های سیستان حفظ کند.
جمشید 14بهمن ماه برای انجام خدمت در مرز سراوان راهی منطقه شد و قرار بود که پس انجام ماموریت در اسفند ماه برای وضع حمل همسر و دیدار با نخستین فرزندش به زاهدان باز گردد اما غافل از این بود که عده ای از خدا بی خبر و شرور در کمین وی نشسته بودند تا خواب را از چشم مردم این کشور بربایند و مانع دیدار وی و فرزندش شوند.»
اخبار رسانه ها خانواده را متشنج میکندزهرا با ابراز نارضایتی از نحوه اطلاع رسانی و بازتاب اخبار ضد و نقیض رسانه ها ادامه داد: «متاسفانه رسانه ها در این مدت با انتشار اخبار غیر واقعی مبنی بر شهادت و یا کشته شدن جمشید بار ها بر اضطراب و نگرانی خانواده افزوده و به آن دامن زدند.»
وی از رسانه ها خواست تا قبل از اطمینان از صحت و سقم اخبار و در دست داشتن اسناد رسمی و مستند دست به تحریک و یا بازیچه قرار دادن احساسات یک خانواده نگران نزنند.
وی افزود: جنگ روانی و اخبار ضدو نقیض و نادرست رسانه ها در این مدت بیشتر از نبود جمشید ما را آزار داده است.
انتظار خبر بد از مسئولان نداشتیم
زهرا با صدایی لرزان ادامه داد: «نخستین بار در چهارم فروردین معاون امنیتی استاندار سیستان و بلوچستان با اعلام خبر شهادت جمشید تمام امید های خانواده را فرو ریخت و با حضور استاندار در تاریخ 14 فرودین که برای تسلیت به خانه ما پا گذاشت بر دل نگرانی های خانواده افزوده شد.
در این دیدار به استاندار معترض شدیم که بر اساس کدام مدرک و به استناد کدام شواهد این خبر را می دهید اما ایشان ابراز داشت که اخبار رسیده در این رابطه قوی است.
به هیچ وجه انتظارشنیدن چنین خبری را آنهم بدون دلیل و مدرک از طرف مقامات استان نداشتیم و لذا این خبرموجب شد تا پدرم سه روز خود را در اتاق محبوس کند و پس از سه روز نیز به دلیل حضور بیش از حد مردم و اقوام به منزل برادرم نقل مکان کند تا از اضطراب این خبر های ناگوار دور بماند.»
پاکستان در برابر این حادثه مسئول استزهرا با اشاره به اینکه تا زمانی که سند محکمی برای شهادت برادرمان از طرف مسئولان ارایه نشود همچنان امید به بازگشت جمشید در دل همه ما جاری و زنده است افزود: «مسئولان جمهوری اسلامی ایران و کشور پاکستان باید از هیچ تلاشی برای روشن شدن وضعیت برادرمان دریغ نکنند زیرا ما آنها را در برابر این حادثه مسئول می دانیم و از نظر ما مسئله آزاد سازی گروگان ها تا تعیین تکلیف سرنوشت جمشید و تحویل وی به نیروهای ایرانی تمام نشده و کشور پاکستان باید پاسخگو باشد.»
آزادی مرزبانان شادی با طعم دلهرهزهرا در خصوص خبر مسرت بخش آزاد سازی مرزبانان ربوده شده در 17 فروردین سال جاری نیز گفت: «وقتی شنیدیم که مرزبانان آزاد شدند در حین خوشحالی برای خانواده اما غیبت جمشید یک بار دیگر خانواده را در اوج شادمانی مضطرب ساخت.
روزی که خبر گروگان گری مرزبانان و جمشید را شنیدیم با روز آزاد سازی مرزبانان برای خانواده ما احساس درد مشترکی بود که وصف آن خارج از گفتگو است.»
علمای اهل سنت باید در برابر ادعای پوشالی جیش العدل بپا خیزندزهرا دانایی فر در همین رابطه اذعان داشت: «همه ملت ایران و تمام مردم جهان به اهداف شوم و پلید گروهگ تروریستی جیش العدل آگاهی دارند و لذا در این راستا تمامی علمای اهل سنت باید در قبال ادعاهای پوشالی این گروهک که خود را مدعی حفظ منافع اهل سنت می داند بپا خاسته و در برابر جنایت های آنها موضع صریح بگیرند.»
مطالبه ما از رییس جمهور برادرمان استزهرا دانایی فر در پایان تنها مطالبه و درخواست خود را در آستانه سفر ریاست جمهور به استان سیستان و بلوچستان را بازگرداندن جمشید عنوان می کند و می گوید: «تنها درخواست و ما مطالبه ما از رییس جمهور بازگشت برادرمان جمشید است و ایشان در این راستا مسئولیت دارند.»