کد خبر: ۲۳۹۳۰۰
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۲

تندروها، امید به «امیدزدایی» بسته‌اند

کوتاه‌مدت‌بودن حافظه، آفت بزرگی است؛ مخصوصا اگر «سیاسی‌کاری» آن را به یک «امر ضروری» تبدیل کند! برخی که انگار از تابلو «افراطی» بدشان هم نمی‌آید، در همین هفت‌ماه خود را به آب‌وآتش زده‌اند تا ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست‌به‌دست هم دهند و یادآوری «آنچه بود» و «آنچه شد» را برای مردم سخت و دشوار کنند.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب: حامد طبیبی در ادامه یادداشت خود در سالنامه «شرق» نوشت: 1. آنان احتمالا نمی‌دانند مردم ما چنان در کوره این هشت‌سال سخت دولت نواصولگرا -که معجزه و حاصل نذورات و دعاها خوانده می‌شد- پخته شده‌اند که اگر دولت احمدی‌نژاد هم رفته باشد، نگاهشان را از نقش برخی نمایندگان«مجلس اصولگرا» و سهم آن در قانون‌گریزی‌های دولت برنمی‌دارند. این گمانه را هم نباید از ذهن دور داشت که تندروها، همه را به کیش خود می‌پندارند و امید به «امیدزدایی» بسته‌اند. از «تسلیت» گفتن روز شادی مردم و صفحات سیاه رسانه مکتوب گرفته تا بر تن کردن رخت عزا و واویلا گفتن برای «کرامت مردم»- که می‌گویند در هنگام دریافت سبد کالا پایمال شده است- هرچه تیر در ترکش دارند رها و ناامیدانه با نگاهشان آن را مشایعت می‌کنند شاید بر هدف بنشیند.

2. اگرچه ممکن است ندانند مردم ایران مدتی است به تلاش‌های بی‌فرجام آنان عادت کرده‌اند اما بی‌شک یک مورد را «نمی‌دانند»؛ اینکه اگر در دوران اصلاحات توانستند با نوعی «تبلیغ رسانه‌ای» بر روی دستاوردهای گرانسنگ آن مقطع «پارچه سیاه» بکشند، به این دلیل بود که حداقل طیف جوان آنها، مدعی «کن‌فیکون»کردن اقتصاد، معیشت و کرامت ایران و ایرانی در یک چشم‌برهم‌زدن بود، چراکه آن روز دست آنان مانند امروز «رو» نشده بود. هشت‌سال نشستن بر بال یک کشور آماده جهش اقتصادی و دیپلماسی آن هم در اوج درآمدهای نفتی و رساندن آن به نقطه قابل تامل خرداد 92، واقعا «نشدنی» است اما دولت اصولگرا ثابت کرد در قاموس آنها، «نشد معنا ندارد»!

آنها ارتباط با اروپا و کشورهای اثرگذار آسیا را به اجماع جهانی علیه ایران، دلار تک‌نرخی 900تومان را به دلار چهارنرخی با سقف سه‌هزارو800تومان، سکه بهارآزادی 90هزارتومانی را به یک‌میلیون‌و500هزارتومان، بیکاری 10درصدی را به 40درصد، رشد اقتصادی پنج‌درصدی را به منفی پنج‌درصد، نقدینگی 90هزارمیلیاردتومانی را به 500هزارمیلیاردتومان، ارزش پول ملی را به یک‌سوم، اعداد مفاسد اقتصادی را نجومی، قیمت تلفن‌همراه را به قیمت لپ‌تاپ، قیمت لپ‌تاپ را به قیمت ماشین، قیمت ماشین را به قیمت خانه و قیمت خانه و زمین را به ارقامی دست‌نیافتنی بدل کردند و مردم انگشت حیرت به دهان، رویای شیرین دوران اصلاحات و منش، روش و منطق خاتمی را در ذهن خود می‌پروراندند.

3. به اندازه این مجال بسیار کوتاه اما مغتنم، کمی و فقط کمی بیشتر شرایط کشور و مردم در بازه زمانی ماه‌های پایانی سال 91 را فهرست کنیم. جریان راست که از سال 84 توسط احمدی‌نژاد، نام «اصولگرا» را برگزید، در سال‌های طلایی دوران اصلاحات به مدد زنجیره رسانه‌های پرشمار خود، بانگ سیاسی‌کاری اصلاح‌طلبان و درگیرشدن کشور با اختلافات سیاسی و کم‌توجهی به معیشت مردم را سر داد. یک‌بار برای زمین‌زدن دولت اصلاحات، امضای مجلس هفتمی‌ها را پای «تثبیت قیمت‌ها» نشاند و شش‌سال پس از آن سراسیمه و معترف به اشتباه خود، ناگاه «حذف یارانه» را پیشنهاد کرد تا در سایه بی‌تدبیری در سیاست خارجی، تورم سر به آسمان بساید و سفره مردم، نه‌تنها رنگ «پول نفت» نبیند که ماهیت آن هم تهدید شود.

 آنان در طول هشت‌سال، چنان در انتهای کوچه‌ای بن‌بست گرفتار شده بودند که چشم‌اندازی برای خروج از آن به چشم نمی‌خورد. اختلافات در این اردوگاه سیاسی که در انتخابات سال 88 به دشواری به یک گزینه اصلی و یک گزینه فرعی رسیده بود، چنان سر باز کرد که دولت و مجلس اصولگرا به مثابه دو رقیب با هم مواجه شده بودند. «یکشنبه سیاه» اصولگرایان در روز استیضاح وزیر کار، تنها یک نمونه این اتفاقات بود که دود آن مستقیما به چشم اقتصاد مردم و توسعه کشور می‌رفت. شاخص‌های اقتصادی خرد و کلان، وضعیت نگران‌کننده‌ای به وجود آورده بود.

در حوزه سیاست داخلی، فضای خاص سال‌های اخیر همچنان مورد رضایت تندروها بود و چه باک از باز شدن شکاف دولت- ملت؟ حتی اگر عیارسنج معیشت مردم، پایین‌ترین میزان خود- حتی در مقایسه با دوران جنگ- را نشان بدهد، غول نقدینگی از «چراغ جادو» بیرون بیاید و دست به دست شبح ترسناک «رکود تورمی» بدهد، از دیپلماسی و سیاست خارجی، تنها یک کالبد ‌جان بر جای بماند، دانشگاه و آموزش عالی، اولویت هیچ‌کس نباشد و به سبب حضور افراد غیردانشگاهی، شباهتی با یک محیط علمی و دانشگاهی نداشته باشد، خم به ابروی اصولگرایان نیامد که نیامد. به این سیاهه می‌توان ده‌ها و شاید صد‌ها مورد دیگر افزود. با این وجود این هم از مواهب سیاست‌ورزی در ایران است که نیروهای کنشگر سیاسی و اجتماعی مقبول مردم، هیچ‌گاه ناامید نشوند و شخصیت‌های ملی و حتی بین‌المللی وجود داشته باشند که نه به نام و کام خود که برای نشاندن جوانه امید در دل یک جوان ایرانی، از آبرو و سلامت خود هزینه کنند و به کارزار انتخاباتی قدم بگذارند و بعد هم بگویند اگر به جایگاهی رسیده‌اند، از «صدقه سر» همین مردم و حمایت‌های همیشگی آنان بوده است. «هم‌افزایی» میان آنها و مردم، ورق را برگرداند و باز هم همه‌چیز را عوض کرد.

4. حالا مدتی است همه از «تدبیر و امید» سخن می‌گویند. صبر و تلاش پیشه کرده‌اند برای «دوباره» ساختن. اما آنان که مسببان اصلی هدررفت نیمی از همه درآمد فروش نفت ایران در یکصدوشش‌سال اخیر- فقط و فقط هشت‌سال- بوده‌اند، به‌جای اینکه مدتی در احوال خود اندیشه کنند که چرا حتی توان اداره یک «نانوایی» را ندارند، به همان روش‌های نخ‌نماشده دوران اصلاحات روی آورده‌اند. آنان به روشنی می‌دانند «آبادکردن»، چقدر دشوار‌تر از «ویران‌کردن» است اما همچنان در «خوف و رجا» به خود دلداری و نوید می‌دهند که «مردم به‌زودی عملکرد هشت‌ساله ما را فراموش می‌کنند». این روزها وزارت علوم نیز مانند اکثر وزارتخانه‌ها و نهادهای دولتی، وزیری از جنس دانشگاه بر مسند خود می‌بیند.

 «دانشگاه آزاد» با بازگشت یکی از بنیانگذارانش اگرچه یک متخصص تمام‌عیار دانشگاهی است اما نیازی به «پروفسور» نامیدن خود هم ندارد، جانی دوباره گرفته است. روح تکاپوی علمی و نشاط سیاسی و صنفی، می‌رود که بار دیگر در کالبد آموزش عالی دمیده شود. قرار است از تصمیمات یک‌شبه، فضای محدودشده، انتصابات فله‌ای و فامیلی و نشناختن الزامات کار در هر سازمان و وزارتخانه‌ای، فاصله گرفته شود و به حرمت و فهم سیاسی زنان، جوانان، دانشگاهیان، بازاریان، کارگران، فرهنگیان و... در کنار اهمیت بهبود شاخص‌های زندگی، توجه شود. از تغییر چندباره نرخ ارز و سکه در یک صبح تا ظهر و ترجیح‌دادن بازرگانان به نشستن در خانه به سبب پیش‌بینی‌ناپذیربودن روندها، خبری نیست. اروپایی‌ها برای ورود به ایران از هم سبقت می‌گیرند. برای حداکثری‌سازی منافع ملی، بیمی از چهاربار دیدار دوجانبه ظریف -دیپلمات توانمند گشاده‌رو ایران- با وزیرخارجه ایالات‌متحده نیست. رییس‌جمهوری ایران با ردای روشنفکری دینی، نقطه مقابل سلفی‌گری تکفیری و نماد فرهنگ پیشرو ایرانیان است و پیشنهاد «جهان عاری از خشونت» او با اکثریت آرا در سازمان ملل تصویب می‌شود. به «داووس» می‌رود و در مرکز تصمیم‌سازی غیررسمی جهانی می‌درخشد. به هر بهایی حتی عبور از قانون، دست‌وپا نمی‌زند تا نیروهای خود را راهی فلان فدراسیون ورزشی کند و دوسال برای آنها حکم «سرپرست موقت» بزند! از ضروری‌بودن بازشدن فضا سخن می‌گوید و بی‌ادعا تلاش می‌کند راهکاری برای گره‌گشایی از مشکلات بیابد.

5 در چنین سمت و سویی، نجواهای تکراری تندروها و سنگ‌اندازی آنان مقابل «اصلاح روش‌های غلط» و حتی یک «عزل و نصب ساده» که هزاران مورد آن را در دولت نهم و دهم -یک‌شبه- انجام دادند عجیب نیست؟ نشنیدن صدای میلیون‌ها ایرانی در شادی‌های غرورانگیز پس از انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم، «هنر» است؟ فراموش‌کردن صف‌های عریضه‌به‌دستان در سفرهای استانی برای دریافت «ایران‌چک» از یاد «حامیان کرامت مردم» رفته است؟ این روزها رسالت همه حامیان اصلاحات و اعتدال برای روشنگری و تبدیل‌شدن به پل ارتباطی دولت- ملت، بارها و بارها سنگین‌تر از گذشته است. به خودمان و مردم بگوییم، «چه بود و چه شد».

اگر دیر بجنبیم، کارشکنان وابسته به رانت ثروت و قدرت، تلاش خود را برای پاک‌کردن حافظه مردم دوچندان می‌کنند. «سبد کالا»، «دیدار محرمانه کری و ظریف»، «چند انتصاب محدود در وزارت علوم»، «پرروکردن اهالی فرهنگ و هنر»، «گشایش خانه سینما» و... نقطه شروع بهانه‌گیری‌هایی برای زمین‌گیرکردن خواسته‌های مردم و پشیمان‌سازی تمکین صبورانه آنها در مقابل قاعده انتخابات است. «آگاه‌سازی» کاراترین استراتژی برای غلبه بر تندروهاست، همان راهی که تداوم آن در هشت‌سال گذشته، باطل‌السحر وارونه‌نمایی‌های رسانه‌های پرتعداد جریان مقابل اصلاحات و عامل اصلی همراهی شگفت‌انگیز نیروهای سیاسی، نخبگان و عموم مردم در رویداد دل‌انگیز انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم است. هر کجا هستیم، روشنگری و البته نقد منصفانه را کلید بزنیم. این راهبرد تا اطلاع ثانوی برای حامیان «ائتلاف 24 خرداد»، عامل کم‌اثرشدن بیش از پیش بانگ طبل توخالی تندروهاست.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین