در صحبتی که چند وقت پیش کرده بودید گفتید امیدوار هستید که
همسرتان به خانه برگردد. با توجه به مدت طولانی که از این ماجرا گذشته
امید تان را هنوز دارید یا اینکه تسلیم ناامیدی شده اید؟
امید و توکلم به خداست و ایمان قلبی که دارم به من میگوید همسرم زنده است
و صحیح و سالم به خانه باز میگردد. حالا هم چشم امیدم را به تلاش مسئولان
و نهادهای اجتماعی دوختهام تا کمک کنند که من و فرزندم از این بلاتکلیفی
درآییم.
شما درخواستهایی داشتید از مجامع بینالمللی. کمی توضیح
دهید که این درخواستها را به چه شکلی مطرح کردید و انتظار چه کمکهایی
دارید؟
انتظار دارم مسئولان ماجرا را پیگیری کنند و تمام
تلاششان را انجام دهند تا سرنوشت همسرم مشخص شود. فرزند من در غیاب پدرش
به دنیا آمد و هر دو انتظار پدرش را میکشیم. من نامهای به شکل مکتوب
ننوشتهام اما این درخواستها را به صورت شفاهی اعلام کردهام و یک بار
دیگر هم اینجا درخواستم را مطرح میکنم. تقاضا دارم که هر چه سریعتر نسبت
به روشن شدن وضع همسرم اقدام شود.
تاکنون هیچ صحبتی از سوی شخصی مطمئن با شما انجام نشده که
شما را از این بلاتکلیفی در آورد و نسبت به قطعیت سرنوشت جمشید مطمئنتان
کند؟
هیچ صحبتی.
آیا سخنان سخنگوی جیش العدل در گفتوگو با یک روزنامهنگار مستقل را خوانده اید؟
نه بیاطلاعم.
این سخنگو در جایی از سخنانش ادعا کرده که یکی از دلایل
تفاوتی که میان همسر شما و چهار سرباز دیگر قائل شدند این است که در طول
یکسال گذشته افراد زیادی در درگیریهای این مرز کشته شدهاند و جمشید را
به این دلیل مجرم تشخیص دادهاند. جمشید چه مدت در این مرز مشغول به خدمت
شده بود؟
4 روز، جمشید فقط 4 روز بود که به این مرز رفته بود و پیش از آن آموزش مرزبانی میدید و در جایی مشغول به خدمت نبود.
یکی دیگر از مسائل مطرح شده از سوی سخنگو این است که
جمشید حقوق بالایی دریافت میکرده؛ با در نظر گرفتن این موضوع که دریافت
حقوق بالا نمیتواند دلیل برای مجازات یک انسان باشد اما این سؤال را از
شما دارم که آیا جمشید چنین حقوقی دریافت میکرده؟
خیر، نمیدانم منظور از حقوق بالا چیست، اما حقوق جمشید به یک میلیون تومان هم نمیرسید.
برای امیدرضا شناسنامهای تهیه کردهاید؟
شناسنامه امید را گرفتم چون اگر این کار را نمیکردم جریمه میشدم و مسأله
به دادگاه میکشید و دردسر زیادی داشت. اما خیلی دوست داشتم که پدرش بیاید
و با هم برایش شناسنامه بگیریم. اگر این امکان بود دست نگه میداشتم و
تا بازگشت همسرم شناسنامه نمیگرفتم.
خانواده، اطرافیان و آشنایان وقتی انتظار و امید شما را
میبینند چگونه برخورد میکنند؟ با دیدن این امیدواریها و واکنشهای شما،
همراهی تان میکنند یا این کار را بیهوده میدانند؟
هم تشویق میکنند و هم به امیدواری من امیدوارتر میشوند.
خبرهای ضد و نقیضی دائم منتشر میشود، مثلاً اینکه گفته
شد قرار است پیکر همسرتان همراه با چهار سرباز به ایران بیاید اما بعد
اینطور نشد، بعد هم گفته شد که دانایی فر شاید زنده باشد و بار دیگر صحت
آن رد شد و... وقتی شما در جریان این اخبار متفاوت قرار میگیرید چه
تأثیری روی شما میگذارد؟
این اخبار بیتأثیر نیست و به هر
حال اثر خودش را میگذارد، اما بیشتر سعی میکنم امیدم به خدا باشد و تا
قطعی نشدن سرنوشت همسرم، امیدم را حفظ کنم.
این مدت طولانی بیشتر با کابوس گذشته یا امیدواری تان باعث شده بتوانید شبها را راحت به روز برسانید؟
من به خوابهای خودم اطمینان دارم و تمام خوابهایم امیدوارکننده بوده، تا به حال حتی یک کابوس هم ندیدهام. فقط امیدواری.
انتخاب نام امید برای فرزندتان هم به همین دلیل است؟
بله، به امید روزی که پدرش بازگردد و هر سه در کنار هم به زندگی مان ادامه دهیم.
آیا با مسئولان در تماس هستید یا اینکه مانند قبل هنوز هم از طریق اخبار در جریان امور قرار میگیرید؟
آنها یک بار به دیدارمان آمدند و ابراز همدردی کردند، با رئیسجمهوری هم
در سفر به استان سیستان و بلوچستان دیداری داشتیم. از آنها تقاضا دارم
پیگیر این موضوع باشند.
جمشید دانایی فر در روز 17 بهمنماه 92 همراه با چهار سرباز دیگر در مرز جکیگور منطقه سرباز سیستان و بلوچستان به گروگان گروهی درآمد که خود نیز از ساکنان همین منطقه هستند. حالا 4 سرباز به خانه بازگشتند اما جمشید با سرنوشتی نامعلوم در دست گروهی است که با ادعای حمایت از مردم منطقه یکی از همان مردم را وسیلهای کردهاند برای انتقامجوییها، کینه ورزیها و شعله ورتر کردن آتش دشمنیها.