درباره شرایط خانوادگیتان صحبت کنید. ریحانه فرزند چندم شماست؟
ریحانه فرزند اولم است. من سه دختر دارم. دختر کوچکم دانشجوی کارشناسی رشته حسابداری است. دختر وسطیام دانشجوی کارشناسی ارشد و ریحانه هم ترم سه رشته نرمافزار کامپیوتر بود.
اخیرا یکی از افراد مرتبط با این پرونده در گفتوگویی خانواده شما را خانوادهیی از هم گسیخته معرفی کرده بود. در پاسخ به این اتهامات چه حرفی دارید؟
من و شوهرم 28 سال قبل با یکدیگر ازدواج کردیم. در این مدت نه او به من خیانتی کرد و نه من به او. من دانشجو بودم. بعد بچهدار شدم. تحصیلاتم ادامه پیدا کرد ولی ریحانه را که دو سه ماهه بود با خودم سر کار میبردم. در این محیط پر تنش هنر که خیلی حرفها در آن هست و ساعت مشخص کاری هم ندارد من با شرافت زندگی کردم. مثلا نیمه شب فیلمبرداری بود و من باید میرفتم. هر زن یا مردی که بخواهد خانوادهاش را هم نگه دارد باید برنامهریزی خوبی داشته باشد که هم خانواده و هم شغلش را نگه دارد. با این حال من درس خواندم و فوق لیسانس گرفتم. من هم به ریحانه و خواهرهایش گفتم باید درس بخوانید چون ما آدمهای ثروتمندی نیستیم و باید زحمت بکشیم. با اینکه من بازیگر بودم اما اینطور نبود که درآمد زیادی داشته باشم. در خانواده ما تحصیلات اهمیت زیادی دارد و من هم بچههایم را به درس خواندن تشویق میکردم. از آرامش ریحانه که حالا قرار است برود پای چوبهدار میتوانید بفهمید او در محیط پرتنشی زندگی نکرده است. حرفهایی که در این باره زده شده دروغ محض است.
برگردیم به تیرماه سال 86. چه زمانی فهمیدید دخترتان مرتکب قتل شده است؟ اصلا او چطور دستگیر شد؟
ساعت 8 شب ریحانه آمد خانه. بینهایت پریشان بود. در تمام عمرم هرگز دخترم را به این شکل ندیده بودم. صبح رفته بود سر کار و ظهر به من زنگ زد که دکتر سربندی با من تماس گرفته و برای دیدن دفترش قرار گذاشته است. من گفتم زودتر بیا و این قرار را کنسل کن چون قبلا سربندی تماس میگرفت شمارههای عجیب روی گوشی ریحانه میافتاد و... گفتم آدم ناشناس برای تو خوب نیست.
آیا ریحانه هم شماره مرحوم سربندی را داشت؟
نه؛ تا آن روز رابطه یکطرفه بود و فقط سربندی زنگ میزد.
چطور با یکدیگر آشنا شده بودند؟ آیا قبلا با یکدیگر رابطهیی داشتند؟
روزی که با یکدیگر آشنا شده بودند ریحانه با خوشحالی آمد خانه و گفت خدا یک مورد کاری خوب رسانده. من در بستنی فروشی با یک مردی آشنا شدم. یک نفر به اسم سربندی را دیدم. جراح است و میخواهد مطب راه بیندازد. و بعد هم میخواهد تبلیغ کند و کار چاپی دارد و... خیلی خوشحال و امیدوار بود.
درباره روز حادثه صحبت کنید.
ریحانه گفت نتوانستم قرار را کنسل کنم. او آمد. خیلی پریشان بود. روسریاش را درآورد که بعدها فهمیدم روی روسریاش خون بوده و من لک خون را ندیدم. گفتم چی شده؟ زد زیر گریه و گفت که مامان من تصادف کردم و با ماشین دوستم زدم به کسی. ریحانه خیلی عشق رانندگی داشت. گفت خیلی خسارتبار بود. گفتم خب اگر با ماشین به ماشین کسی زدی عیبی ندارد. دخترم میخواست من شوکه نشوم وذره ذره ماجرا را بگوید. او شام نخورد و خوابید. ساعت دو نیمه شب بلند شدم دیدم یک مرد داخل خانه مان است. گفتم تو کی هستی؟ دیدم ریحانه هم از اتاقش بیرون آمد. روسری و مانتو تنش کرده بود. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. گفتم تو کی هستی گفت من بازپرس هستم. دخترت با ماشین به عابر زده و فرار کرده. او تلفنی با ریحانه تماس گرفته بود و گفته بود بیا کلانتری. اما ریحانه گفته بود من چطوری نصف شب بیایم بیرون. ریحانه گفته بود قول میدهم فردا بیام. اما ردیابی کرده بودند و آمده بودند جلوی در خانه و زنگ زده بودند به ریحانه و گفته بودند ما پشت در هستیم بیا. وقتی ما خونه بودیم از ریحانه بازجویی کرده بودند. به ریحانه گفته بودند با چی زدی؟ گفته بود با چاقو. همان موقع مانتو و روسری و چاقو را از ریحانه گرفته بودند. گفتند بیاید کلانتری عباس آباد. من ریحانه را دعوا کردم که چرا به عابر زدی و به من نگفتی. دخترم را دعوا کردم و از خانه بیرون رفت.
نخستین دیدار شما با دخترتان چند روز بعد از دستگیریاش بود؟ او این ماجرا را برای شما چطور روایت کرد؟
بازپرس پرونده آخر شهریور اجازه داد دخترم را ببینم. وقتی دیدمش گفت یک کاغذ و خودکار بدهید. نامهیی نوشت و به ما داد. نوشته بود دوران سختی داشته و...
اصلا ریحانه چرا همراه مرحوم سربندی به دفترش رفته بود؟
ریحانه کلا سربندی را سه مرتبه دیده بود. یک بار اوایل اردیبهشت. بار بعدی چند روز پیش از قتل. و روز قتل. هر سه مرتبه با «ش» بود. مرحوم سربندی روز قتل به تنهایی رفته بود دنبال ریحانه اما کمی جلوتر «ش» سوار شده بود. گفته بود امروز مسیر من با تو یکی است و خودم میآیم دنبالت.
ظاهرا چند پیامک هم بین ریحانه و دکتر سربندی رد و بدل شده بود. شما از محتوای این پیامکها اطلاعی دارید؟
ریحانه و آقای سریندی چهار پیامک رد و بدل کردند. اولی درباره روز 7/7/2007 بود که این اتفاق افتاد. که ریحانه با علامت سوال جوابش را داد. در دومی ریحانه میپرسد پس منتظر باشم آقای دکتر ؟ و پیامکی هم سربندی میفرستد که من نزدیک شرکت هستم. فقط همین.
برخی به این پرونده به چشم یک قتل ساده نگاه میکنند اما برخی آن را یک معما تلقی میکنند و آن را دارای یک سناریوی از قبل طراحی شده میدانند. شما در این باره چه نظری دارید؟
به نظر من این یک قتل بود. شیطان در هر جایی که فسادی بر پا شود حاضر است. این شیطان در آن خانه حاضربود. دفاعی از ریحانه نمیکنم چون خطایی کرده اما از عملکرد مقتول هم دفاعی نمیکنم. به دلیل اینکه یک مرد در میانسالی و در دوره تکامل یک انسان دختر نوجوانی هم سن دختر خودش را برده به جایی که متعلق به عمهاش بود. در ضمن ریحانه به دلیل سن دکتر به او اعتماد کرد. اگر ریحانه این آقا را آورده بود خانه خودمان میگفتیم ریحانه مرد را اغفال کرده و دلبری کرده و چون دختر فاسدی بوده مرد را برده به آن خانه و بعد سر پول دعوا شده و او را کشته. اما اینطور نبود. دخترم برای نخستین مرتبه وارد آنجا شده بود. نمیدانم این حرکت مقتول چه توجیهی دارد.
آیا ریحانه قبلا هم با خود چاقو حمل میکرد؟
هرگز این رسم در خانواده ما نبود. ریحانه در زمان دانشجویی تا قزوین میرفت و بر میگشت و هرگز چاقو نداشت. البته میگفت دوستان گفتند باید بیشتر مواظب باشی و... اما من میگفتم تو چیزی لازم نداری.
در پرونده درباره پیامکی تحقیق شده که ریحانه خطاب به یکی از دوستانش گفته میکشمش. شما در این باره چیزی میدانید؟
بعد از صدور کیفرخواست دادیار اظهارنظر پرونده وقتی به پیامکها رسید از کیفرخواست ایراد گرفت. گفت یک پیامک فرستاده شده که میکشمش و چرا در این باره تحقیق نشده است. نقص پرونده گرفت و دوباره پرونده را برگرداند. بازپرس پرونده دوباره پرونده را بررسی کرد و فردی را که مخاطب این پیامک بود بازجویی کرد که جریان این پیامک چیست؟ او میگوید من گفتم بیا جایی ببینمت و ریحانه گفته من پدرم خانه است نمیتوانم بیایم. او میگوید همیشه باباها دردسر هستند و ریحانه میگوید آره فکر میکنم باید بکشمش. بازپرس پرونده در این باره تحقیق و اعلام کرد این پیامک هیچ ربطی به این قتل ندارد. حالا نمیدانم چرا به این پیامکها دامن زده میشود.
در شبکههای اجتماعی، کمپینهایی در حمایت از دخترتان ایجاد شده و حتی کار به برخی شبکههای ماهوارهیی نیز کشیده شده است. شما از آنها کمک خواستید؟
من اگر اهل کمپین بودم همان سالها این کارها را انجام میدادم. یک روز شنیدم یکی از رادیوهای خارجی درباره ریحانه حرف میزند. رفتم سراغ مصطفایی را بگیرم. پیدایش نکردم. پیغام دادم نمیخواهم پرونده، رسانهیی شود. اما پیش از این روزنامههای داخلی این خبر را کار کردند. من دیگر دسترسی به وکیل مان نداشتم. در این مدت از اسپانیا، امریکا، کانادا و خیلی رسانههای خارجی برایم پیغام گذاشتند و گفتند میخواهیم مصاحبه کنیم اما من قبول نکردم. به هیچ عنوان با رسانههای خارجی صحبت نکرده و نمیکنم.
شما بارها اعلام کردید خودتان را به خانواده مرحوم سربندی نزدیک میدانید. چه چیزی میتواند خانواده مقتول را به خانواده متهم به قتل نزدیک کند؟
بشریت و محبت میتواند ما را به هم نزدیک کند و اینکه این ماجرا یک حادثه بود. مردی برای آنها پدر بود. برای پیر زن پسر بود. بچه من باعث شده آنها از داشتن او محروم شوند. آن فرد رفته آن دنیا اما من از اینکه یک مادری اشک میریزد ناراحت میشوم. از اینکه پسر نوجوانی را میبینم پدرش فوت شده ناراحت میشوم. من مسوولم در مقابل آنها. با آنها همدردی میکنم. من خودم را برای تصمیمگیری جای دختر و پسر مقتول میگذارم.
در این مدت برای جلب رضایت اولیای دم چه تلاشهایی انجام دادهاید؟
هنوز دادگاه شروع نشده بود. به ما آدرس و تلفن از این خانواده نمیدادند. دستی ما را از هم دور نگه میداشت. من به وکیل اولیای دم دسترسی پیدا کردم. دفعه اول ریحانه یک نامه نوشت که من برای محروم کردن شما از کسی که دوستش داشتین از شما معذرت خواهی میکنم. گذاشتیم در قرآن بردیم دفتر وکیل. پسر مقتول آمد و صحبت کردیم. او آن روز برخورد خوبی نداشت. ما هم خواهش کردیم و گفتیم ببخش. گفتیم غلط کرده و... هنوز دقیق نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده است و... اما فایدهیی نداشت.
نتیجه تلاشها چه بود؟
پسر بزرگ مقتول گفت حکم را اجرا میکنم اما ریحانه را قلبا بخشیدهام.
خانواده مرحوم سربندی اعتقاد دارند ریحانه رازی را پنهان میکند. آیا با این نظر موافقید؟
ریحانه باید من را قانع میکرد تا من از او دفاع کنم. من صدها بار ریحانه را بازجویی کردم و فقط کتکش نزدم. بارها به او فشار روحی آوردم که بگو. اما من را قانع کرد. او دروغ نمیگوید و این حادثه به همین شکل اتفاق افتاده است.
در خبرها اخبار ضد و نقیضی درباره زمان اجرای حکم شنیده میشود. آیا از سوی واحد اجرای احکام دادسرای جنایی زمانی برای اجرای حکم به شما اعلام شده است؟
نخیر به ما چیزی اطلاع ندادند. همچنان که درباره توقف اجرای حکم چیزی به ما نگفتند.
حس مادرانهتان درباره سرنوشت دخترتان چه میگوید؟
حس من منفی نیست. وقتی شیطان فضا را پر میکند نا امید میشوم اما ته قلبم همیشه میگم دخترم باز هم به آغوش من بر میگردد. من هم به دستگاه قضایی و هم به دلسوزان داخل نظام امیدوارم. با تمام وجود دعا میکنم.
تنها خواسته من از خدا این است که این بچه به من برگرددو اگر برگردد تا آخر عمرم همه توانایی هایم در اختیارش خواهد بود. اگر هم برنگردد به همه اثبات میکنم که قصاص ریحانه اشتباه بود.