آفتابنیوز : آفتاب: خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در حاشیه دیدار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با دیپلماتهای سابق کشور نوشت: اینها هم انقلابی اند و هم دیپلمات. شاگردان مشی امام. انقلابی در جای خود، دیپلمات هم در جای خود. امام در پای آرمانها، انقلابی بودند و در مقابل مصالح، دیپلمات. اعتدال یعنی همین. نماد اعتدال هم یعنی امام. بزرگترین آزمونش را هم با نوشیدن جام زهر دادند. نوشیدن جام زهر، کار بزرگان اعتدال است. جام زهر، تلخی کام ندارد. شیرینی جان دارد. آبرو و اعتبارت را میدهی. مصلحت مردم را می گیری. تعبیرش زهر است. تقدیرش شهد است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، متن کامل این حاشیه نگاری در پی می آید:
حوالی ساعت 10 صبح است. یکشنبه 28 اردیبهشت 93. دیپلماتهای سابق به دیدار آقای هاشمی آمده اند. محاسن سفیدشان، نشان ازعمری تجربه می دهد. عمری تجربه در اداره سیاست خارجی. در عبور از پیچ های تاریخی دیپلماتیک نظام. اینها هم انقلابی اند و هم دیپلمات. شاگردان مشی امام. انقلابی در جای خود، دیپلمات هم در جای خود. امام در پای آرمانها، انقلابی بودند و در مقابل مصالح، دیپلمات. اعتدال یعنی همین. نماد اعتدال هم یعنی امام. بزرگترین آزمونش را هم با نوشیدن جام زهر دادند. نوشیدن جام زهر، کار بزرگان اعتدال است. جام زهر، تلخی کام ندارد. شیرینی جان دارد. آبرو و اعتبارت را می دهی. مصلحت مردم را می گیری. تعبیرش زهر است. تقدیرش شهد است. امروز "انقلابی های دیپلمات" دیروز آمده اند. انقلابی های، مصلحت فهم. درست به سبک خود امام.
در گوشه ای جا پیدا می کنم و می نشینم. آقای هاشمی هنوز نیامده. به چهره ها که نگاه می کنم، حسرت گوشه نشینی اینها را می خورم. در وانفسای بی تدبیری های 8 سال گذشته. چه رسم بدی راه انداخته بودند با ادعای جوانگرایی. برای مردم که نانی نداشت، امّا آب و نان خیلی ها را جور کرد. عجب آدرس غلطی بود این آدرس ادعای جوانگرایی. با تجربه ها را کنار زدیم. طرحی نو درانداختیم. تا چه بشود؟. با قطار انقلاب چه کردیم در این 8 سال؟. چه کسانی را پیاده کردیم و چه کسانی را سوار؟. عاقبتش چه شد؟. قطاری بی ترمز و فرمان. بریده از تدبیر و تجربه. رفت و رفت و رفت تا در گردنه روزمرگی گم شد . ماجرای تیغ و دیوانه، داستان نیست، حدیث حال ماست. به قول «گاندی»، نابودی از چهار چیز آغازمی شود. سیاست بدون تجربه، علم بدون شخصیت، تجارت بدون اخلاق و لذّت بدون وجدان.
صدای صلوات دیپلماتها، مرا از فکر گاندی به دیدن هاشمی می آورد. عجب شور و ذوقی دارند دست اندرکاران گذشته سیاست خارجی. از آداب و پروتکل های تشریفاتی هیچ خبری نیست. مثل یاران قدیمی اند که فرمانده خویش را دوباره باز یافته اند. هاشمی برای قدیمی های انقلاب، معنای دیگری دارد.
مصافحه ها و احوالپرسی ها که تمام می شود. نماینده دیپلماتهای سابق، میکروفون را به دست می گیرد. یادی از دوران قدیم می کند. در خلاصه ترین شکل ممکن. از مسئولیت سنگین وزارت خارجه. از دوران دفاع مقدس و پایان جنگ. از نمازجمعه های هاشمی و راهکارهایش. از نمازجمعه های هاشمی و ترفندهای دیپلماتیکش. از نمازجمعه های هاشمی و نقشه های راهش. آخرش هم می گوید، سیاست خارجی، امروز تنهاست. چون نمازجمعه ها، هاشمی ندارد!.
دیپلماتها که کم حرف هستند. امروز هم کمتر حرف زدند، تا حرفهای آقای هاشمی را کامل بشنوند. پس میکروفون زودتر از همیشه به هاشمی رسید. اولین حرف هاشمی نه حرف دلواپسی که نوید خوشحالی است. خوشحالی از دیدن یاران دیروز در کارهای بزرگ دیپلماسی. کارهای بزرگی مثل دیپلماسی پایان جنگ. مذاکراتی برای اثبات حقانیت. اسمش پذیرش قطعنامه بود. رسمش پدافند دیپلماتیک بود. ضدحمله ای که عاقبتش برای صدام شد، سرنگونی. برای نظام ما شد، "سازندگی". خیرمقدم هاشمی به دیپلماتهای سابق. دست مریزاد مجددی است درباره همین کارهای بزرگ.
آقای هاشمی در ادامه از رهبری آن کارهای بزرگ هم یاد می کند. یاد که نه، تجلیل میکند. از امام اعتدال. از شخصیتی عالم به زمان. فقیهی واقعی و افقه، باریک بین و باهوش. با تدبیری بی نظیر. ناخدای بی بدیل انقلاب. در روزهای پر تلاطم. هاشمی از امام تجلیل می کند. تا هم خودش و هم دیپلماتها، از یاد نبرند. ثبت بزرگترین پیروزی سیاسی نظام در سازمان ملل. با ناخدای اعتدال بود و بس.
هاشمی از سیاست خارجی دیروز، نقبی هم به امروز می زند. مذاکرات هسته ای را هم شبیه مذاکرات جنگ می داند و هم متفاوت. شبیه از بابت تدبیر و عقلانیتش.متفاوت از جهت مخالفانش.هاشمی می گوید در مذاکرات جنگ از پشت سر خیالمان راحت بود. خبری از خنجرهای پشت سر نبود. ولی ظریف و تیمش امروز از هر دو طرف می خورند. تندروهای خارجی به داخلی ها پاس می دهند و بالعکس. بیرونی ها به دلسنگینی و داخلی ها به دلواپسی. آنسو ناکامی ظریف را به عقل می خواهد . اینسو شکست مذاکرات را به جهل. ظریف، انقلابی دیپلماتی است که در دو جبهه می جنگد.
البته آقای هاشمی حرف آخر را به ظریف، قبلا زده. همین یکی دو هفته قبل. در دیدار نوروزی با مسئولان وزارت خارجه. هاشمی آنروز اینگونه به ظریف اطمینان قلب داد. "چون قلب ملّتی با شماست، کار شما در تاریخ ماندگار است. چون امید مردم به شماست، خداوند یار شماست". راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است / هر که دانسته رود، صرفه ز اعدا ببرد!.
کلام دیپلماتیک آیت الله، حسابی گل انداخته. ذوق مستمعین هم بر مبلغش افزوده. قیاس مذاکرات امروز و پایان جنگ،می شود دریچه ای به یک پرونده 30 ساله. پرونده ای به نام ماجرای مک فارلین. آنانکه از پایان جنگ فقط تلخی جام زهر را فهمیده اند. از مک فارلین هم چیزی جز شکست در نمی یابند. تخیلی بسته و محدود کجا و آن حماسه های بزرگ کجا؟. اندیشه ای فراخ می خواهد فهم این چیزها. وگرنه یا عاقبتش میشود مستندسازی امروز یا کج فهمی آن 8 نماینده مجلس دیروز. جوان مستندساز امروز در تخیل خویش بافته به خیانت ماجرای مک فارلین می رسد. آن 8 نماینده مجلس سی سال پیش هم ایضاً همینطور.
تاریخ گواه به ارث رسیدن کج فهمی هاست. یکی از آنها هم در همین ماجرای مک فارلین پیداست. ماجرایی که امام درباره اش فرمودند از تمام پیروزی ها بالاتر است. واقعاً هم ماجرای سفر مکفارلین از تمام پیروزیها بالاتربود. مگر می شود ابرقدرت باشی. بانی قطع رابطه با کشور دیگری باشی. آنوقت پاپیش بگذاری برای ایجاد رابطه. آنهم در مسابقه با یک ابرقدرت دیگر.تاریخ گواه کج فهمی های بزرگی است، آقای هاشمی از مک فارلین رمزگشایی می کند. هم برای آنکه در تاریخ بماند. هم برای اینکه تا تندرویی، هیاهو کرد، عقب ننشینیم و بگوییم ما نبودیم. پاسخ هوچیگری که عقب نشینی نیست. ایستادگی با سینه های افراشته است. هاشمی دوباره درباره مک فارلین، جلوداری کرد. هم برای تاریخ، هم برای امروز.
جلسه که تمام می شود. دیپلماتها کلی سر وجد آمده اند. انگار دوباره پای «خطبه های هاشمی» نشسته اند. خطبه هایی به رنگ اعتدال. هم انقلابی، هم دیپلمات. هم آرمانی و هم واقعگرا. در راهرو که می روم. دوست داشتم سخنرانی سال 67 ایشان همراهم بود و به دیپلماتها می دادم. تا حظ حرفهای این جلسه را کامل کنم. سخنرانی هاشمی بعد از پذیرش قطعنامه برای فرماندهان سپاه. همان سخنرانی معروف «انقلابی گری، کلّه شقی نیست!». سخنانی که فقط سخنرانی نبود. درس سیاست بود برای نظامیان. قسمت نشد که به دیپلماتهای سابق بدهم. پس بعنوان حسن ختام این حاشیه نگاری چند جمله ای از آن را می آورم. تا همه بدانند،"هاشمی همان هاشمی است". هاشمی دهه 90 با دهه 60 یکی است. نه در فرم که در محتوا . نه در شعار که در اصول. این چند جمله را که بخوانید، ادعایم را باور می کنید : "همه کسی نمی تواند به معنای کامل کلمه انقلابی باشد، تعصب ها و تحجرها و رودربایستی ها نمی گذارد، امّا امام - با پذیرش قطعنامه- نشان دادند، انقلابی واقعی کیست؟ . انقلابی واقعی اهل کلّه شقی نیست، تعصب کور ندارد، حق پذیر است . انقلابی واقعی، انسانی که آماده پذیرش تحولات منطقی است، روحیه جمود و تعصب ندارد. وقتی که یک مسئله ای را حق تشخیص داد - حتی خلاف نظرش- در مقابل حق خاضع است و می پذیرد و این حالت انقلابی گری واقعی است".
خط انقلابی گری هاشمی در همین چند جمله، بخوبی هویداست. خط انقلابی گری هاشمی همان خط امام است. خط اعتدال . خط مصلحت . خط منافع ملی. خط مصالح مردم. "هاشمی، همان هاشمی است" . در مقابل کج فهمی ها بنام انقلاب و اسلام . در مقابل کلّه شقی و خودسری بنام انقلابی گری.
روایت مصلحت همچنان باقی است ....