آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش ایران، ساعت 7 عصر 22 فروردین سال جاری زنگ خانه یک مرد نیکوکار در خیابان سهروردی به صدا درآمد.مرد تنها وقتی به سمت آیفون تصویری رفت، با چهره سه زن جوان روبهرو شد که یکی از آنها آشنا بود. سه زن وقتی در به رویشان باز شد وارد خانه مرد تنها شدند و وقتی وی خواست برای پذیرایی از آنان به آشپزخانه برود زن آشنا اجازه خواست وی این کار را انجام دهد.
مرد نیکوکار هم غافل از نقشه شوم وی در اتاق پذیرایی نزد دوستانش نشست و سرگرم صحبت با آنها شد. در این میان یکی دیگر از زنان به بهانه اینکه به کمک دوستش میرود، به آشپزخانه رفت و نیم ساعت بعد دو زن با سینی چای و میوه وارد اتاق پذیرایی شدند و مرد نیکوکار وقتی چای خورد خیلی زود بیهوش روی مبل خانهاش افتاد.
سه زن شیاد که میدیدند نقشهشان گرفته است به جمعآوری تابلوفرش، تابلو نقاشی، فرش نفیس، مقداری طلا، نقره و چندین میلیون تومان پول کردند و سپس مرد 80 ساله را در حالی که بیهوش بود داخل حمام خانهاش انداخته و پا به فرار گذاشتند.
ساعتی نگذشته بود وقتی منشی مرد نیکوکار برای سرکشی از وی پای در خانهاش گذاشت و دید وی نیست، نگران شد و به جستوجویش در اتاقها پرداخت و ناگهان در کمال ناباوری دید که پیرمرد داخل حمام بیهوش افتاده است و بلافاصله با اورژانس تماس گرفت، پیرمرد با مسمومیت دارویی بیهوش شده بود و ساعاتی بعد وقتی وی به هوش آمد پرده از راز سه زن تبهکار برداشت و گفت: ساعت 7 عصر بود که مریم و دو زن جوان دیگر به خانهاش آمدند.
مریم سالها پیش به مؤسسه خیریهام میآمد و میگفت از لحاظ مالی در شرایط نامناسبی به سر میبرد و همیشه به وی کمک میکردم. از وقتی مؤسسه خیریه جمع شد مریم هر از گاهی به در خانهام میآمد و من کمکش میکردم.
روز حادثه وی با دو زن دیگر وارد خانه شد و ادعا کرد که آن دو زن دانشجو هستند و نیاز به پول دارند که من نیز قرار شد به آنها کمک کنم. زمانی که خواستم به آشپزخانه بروم تا از آنها پذیرایی کنم، مریم اجازه نداد و خودش به آشپزخانه رفت و با یک سینی چای آمد.
وقتی چای را خوردم ناگهان سرم گیج رفت و چیزی نفهمیدم و زمانی که به خودم آمدم دیدم که روی تخت بیمارستان هستم.
این پیرمرد نیکوکار به مأموران گفت: سالها است که زن و بچهام در امریکا زندگی میکنند و من در تهران تنها هستم چون مؤسسه خیریه داشتم و به افراد آسیبپذیر جامعه کمک میکردم، ترجیح دادم که دوری خانواده را تحمل کرده تا اینکه چند سال پیش دختر جوانی به نام مریم برای کمک به خیریه آمد. من هم تا جایی که در توانم بود به وی کمک کردم.
روز حادثه مریم به همراه دو دختر جوان دیگر که ادعا میکرد دانشجو هستند و نیاز به کمک مالی دارند به خانهام آمدند و با ریختن داروی بیهوشی داخل چای مرا مسموم کرده و با سرقت اسناد و مدارک و پول و طلا و نقره از خانهام متواری شدهاند.
میترسم در زمان بیهوشی آن دختر شیاد با همدستی دوستانش از من اثر انگشت گرفته باشند چرا که چند وقت پیش نیز مریم به خانهام آمد و با همین شگرد مرا بیهوش و با گرفتن اثر انگشت خودرویم را فروخته بود. چون پیر هستم و توان شکایت ندارم، صرفنظر کردم اما این بار میترسم در زمان بیهوشی از من اثر انگشت گرفته باشد.
تیمی از کارآگاهان پلیس به دستور بازپرس دادسرای ناحیه 34 تهران برای ردیابی و دستگیری زن آشنا و دو زن تبهکار دیگر وارد عمل شدند و خیلی زود آنها دستگیر شدند.
مریم وقتی دید که دستش برای پلیس رو شده است چارهای جز بیان حقیقت ندید و گفت: از آنجا که میدانستم مرد نیکوکار از وضع مالی خوبی برخوردار است و به تنهایی زندگی میکند از زهرا و نفیسه خواستم که مرا همراهی کنند تا از خانه وی سرقت کنیم.
من و نفیسه ابتدا به داروخانه رفتیم و داروی خوابآور گرفتیم و روز حادثه هر سه با هم به خانه پیرمرد رفتیم و نفیسه داروی خوابآور را در چای پیرمرد ریخت. همین که چای را خورد و بیهوش شد نقشه سرقت را عملی کردیم.بنابراین اموال سرقتی را با خودروی زانتیای امانتی بردیم. در بین مسیر اموال را تحویل حسین دوست نفیسه دادیم و پولها را بین خودمان تقسیم کردیم.
دو زن تبهکار دیگر نیز در بازجوییها جرمشان را به گردن گرفتند.