کد خبر: ۲۵۰۹۸۹
تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۸

اشتباه اصلاح‌طلبان منجر به پديده احمدي‌نژاديسم شد

وقتي براي مصاحبه با عبدا... ناصري به سمت محل ملاقات مي‌رفتم، دوست داشتم از يكي از رسانه‌اي‌ترين چهره‌هاي جريان اصلاحات سوالاتي خارج از حوزه رسانه بپرسم تا مصاحبه‌اي متفاوت تنظيم شود. با اين حال تصور نمي‌كردم يك سوال اقتصادي موجب يك تحليل تاريخي براي بررسي اختلاف‌هايي شود.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب: در عين حال با اين استاد دانشگاه مباحثي درباره آسيب‌شناسي رفتار اصلاح‌طلبان انجام شد. متن گفت‌وگوي عبدا... ناصري با «آرمان» در ادامه مي‌آيد: 

 در انتخابات رياست‌جمهوري سال 76، اصلاح‌طلبان با انتقاد از آقاي ناطق‌نوري به قدرت رسيدند و در انتخابات مجلس سال 78 نيز از آقاي‌هاشمي انتقاد كردند. اما در سال 92 اين دو شخصيت در راس جرياني بودند كه اصلاح‌طلبان هم آنان را حمايت كردند. چه اتفاقي در اين چهارده سال رخ داد؟ اصلاح‌طلبان تغيير كردند يا اين دو شخصيت؟

اگر بخواهم در يك جمله به سوال شما پاسخ دهم اتفاقي كه در انتخابات سال 92 رخ داد، نمايش حماسه سياسي بود. آقاي ناطق‌نوري سال 76 با آقاي ناطق‌نوري در سال 92 تفاوت زيادي دارد. سال 76 فضا خيلي دوقطبي بود و آقاي ناطق يكي از نمادهاي جريان حاكم اصولگرايان يا راست آن روز بود. نيروي‌هاي چپ آن روز يا اصلاح‌طلبان، همانطور كه بارها در اين مورد صحبت شده است به اميد پيروزي در اين انتخابات شركت نكردند و جمع‌بندي اين بود كه با راي 5-6 ميليوني كه در اين انتخابات به دست مي‌آورند يك سرمايه اجتماعي مناسبي به دست آورند و براي يك فضاي سياسي مناسب از آن استفاده كنند.

 اما گفتمان آقاي خاتمي موجي ايجاد كرد كه برخلاف پيش‌بيني اوليه راي بالايي آورد. در آن زمان بسياري از اركان قدرت نيز از آقاي ناطق‌نوري حمايت مي‌كرد و مثلا رفتارهاي غيرحرفه‌اي تربيون‌هاي عمومي در دفاع از ايشان واضح بود. همين مساله هم از عوامل راي پايين به ايشان شد. آقاي ناطق‌نوري بعد از آن اتفاق كه براي ايشان هم غيرقابل پيش‌بيني بود، تصميم گرفت در برخي نظرات و آراي سياسي خود تجديدنظر كند كه انصافا هم در اين زمينه خوب عمل كرد. اما در سال 78 انتخابات مجلس تحت تاثير فضاي خاص آن دوره قرار گرفت و موج گسترده‌اي كه ايجاد شد و گروه‌هاي متعدد اصلاح‌طلب امكان فعاليت را پيدا كرده بودند، تعداد زيادي رسانه دراختيار داشتند. در سال 78 درست است كه نگاه به آقاي ‌هاشمي نگاه درستي نبود اما اجتناب‌ناپذير بود. چون اولا جامعه پيروز دوم خرداد آقاي‌ هاشمي را رئيس دولتي مي‌دانست كه در حوزه توسعه اجتماعي و سياسي انقباضي عمل كرده بود، ثانيا اصلاح‌طلبان هنوز به آن شكل انسجام نداشتند. گرچه همان زمان هم آقاي خاتمي و بعضي بزرگان ديگر مثل نسبت به اين برخوردها موضع‌ گرفتند اما زياد به اين صحبت‌ها توجه نشد. مجلس به هرحال شكل گرفت. شايد اين توقع از مشاوران آقاي‌ هاشمي هم وجود داشت كه بعد از اتفاقي كه در دوم خرداد 76 رخ داده بود اين فضا را درك كنند چون در آن فضا طبيعي بود كه اقبال به آقاي‌ هاشمي كم باشد. اين مساله را در انتخابات سال 84 هم ديديم. 

 و بعد به انتخابات سال 84 رسيديم. اين بلوغ سياسي در آنجا چه نقشي ايفا كرد؟

انتخابات 84 كه بازهم با اشتباه استراتژيك اصلاح‌طلبان همراه و موجب بروز پديده احمدي‌نژاديسم در ايران شد. اين پديده ظاهر شد. در اين شرايط افرادي كه منافع ملي را مي‌ديدند يك نبوغ سياسي از خود نشان دادند. چه آقاي ناطق‌نوري و چه آقاي‌ هاشمي در اين موقعيت قرار داشتند. طبيعتا وقتي جامعه ما دوقطبي است، خواسته يا ناخواسته واكنش‌هاي دوقطبي در جامعه رخ مي‌دهد و همين مي‌شود كه آقاي ‌هاشمي و آقاي ناطق‌نوري و از آنها مهم‌تر آقاي روحاني در كنار اصلاح‌طلبان قرار مي‌گيرند.

 بنابراين اين سه مقطع كه مي‌گوييد، هفتادوشش، هفتادوهشت و نودودو، نتايج شرايط طبيعي جامعه بود، با توجه به ويژگي‌هاي جامعه ايراني و دوم رشد سياسي اصلاح‌طلبان و توجه به وضعيت موجود بود. ذكر اين نكته هم خالي از لطف نيست كه اصلاح‌طلبان هميشه دغدغه مسائل ديني را داشته‌اند. ولي در دو دهه اخير رفتارهاي ظاهرگرايانه در جامعه رشد كرده است. نيروهاي اصلاح‌طلب پرهيز داشتند كه با شعارهاي پوپوليستي به دنبال راي باشند. اصلاح‌طلبان هم هميشه دغدغه ديني داشتند و هنوز هم نماد اصلاحات و رهبر اصلاحات حتي در بين بزرگ‌ترين مخالفان خود به‌عنوان يك عنصر ديني مشهور است.

 ارزيابي عمومي جامعه، حتي در بين مخالفان اصلاحات اين است كه اصلاح‌طلبان هم به بخش ديني جامعه تعلق دارند. حتما دغدغه‌هاي ديني از دغدغه‌هاي اصلي اصلاح‌طلبان است و در بزنگاه‌هاي مختلف اين مساله را نشان داده‌اند. برنامه‌هاي اصلاح‌طلبان در مقاطع مختلف در رسانه‌هاي قدرتمند به شكلي منعكس مي‌شد كه گويي اصلاح‌طلبان مخالف ارزش‌ها هستند. برخي از آحاد جامعه نيز با اين تبليغات همراه مي‌شوند واصولا جامعه را نسبت به اصلاح‌طلبان مساله‌دار كردند. 

 شما از پوپوليسم انتقاد كرديد. اما در غياب احزاب بزرگ و تاثيرگذار كه نمي‌توان در يك هفته بيست ميليون راي جمع كرد. پس حتي كانديداي اصلاح‌طلبان هم بايد شعار پوپوليستي بدهد يعني حتي دكتر معين كه حزبي‌ترين كانديدا و شعارهايش مدرن‌ترين شعارهاي انتخابات در چند سال اخير بود هم شعار حضور زنان در استاديوم را مي‌داد. 

من اين را قبول ندارم. امثال دكتر مصطفي معين عالمانه و عاقلانه به مسائلي امثال حضور زنان در اماكن عمومي مثل ورزشگاه اعتقاد دارند. اين حق را با مديريت مطلوب مي‌توان اعمال كرد. اما مساله ديگر اينكه جامعه ما تا حدود نسبتا زيادي احساسي و شعارزده است، مساله ديگري است. هميشه نشان داده شده كه جامعه راي‌دهنده بي‌توجه به فضاي احساسي نيست. طبيعت جامعه غيرحزبي همين است. متاسفانه در هشت سال دو دولت قبلي طوري رفتار كرد كه جامعه گرفتارمسائلي شد. نامه نوشتند و برخي مابه‌ازاي اين نامه‌هاي در پاكت، پول دريافت كردند. براي مردم فقير كه در شرايط سخت معيشتي هستند اين پديده‌ها حسن محسوب مي‌شود. من هم قبول دارم كه آقاي روحاني نبايد با گوني نامه‌ جمع كند بلكه بايد اين فرهنگ از مسئولان را تغييرداد. به هر حال اينها واقعيت‌هاي جامعه‌اي است كه اعتمادش به مديريت اجرايي كمي شكننده است. 


 آقاي روحاني راي پوپوليستي نداشت؟

 آنچه مردم را براي راي دادن به آقاي روحاني منسجم كرد، جمع‌بندي جامعه‌اي بود كه به خاطر برخي مسائل ديگر خسته شده بود. لذا نتيجه گرفت كه بايد فرد ديگري را در اين مرحله انتخاب كند. شعارهايي هم كه آقاي روحاني و آقاي عارف انتخاب كرده بودند، شعارهايي بود كه توانست آراي مردم را جذب كند. فكر مي‌كنم آقاي روحاني به‌دنبال شعارهاي فريبنده و رياكارانه نبود او درد جامعه را انعكاس مي‌داد. يكي از وظايف دولتمردان اين است كه جامعه را به سمت رشد و تعالي پيش ببرند اما در هشت سال گذشته عكس اين رفتار انجام شده است و آقاي روحاني بايد سعي كند اين فضا را تغيير بدهد. ديدگاه شخصي آقاي خاتمي در اين زمينه همين است. در سال 92 هم اين اتفاق رخ داد. آقاي روحاني هم حق دارد كه بين شعارها توازن برقرار كند و بتواند به همه اين شعارهايي كه وعده آنها را داده است عمل كند. 

 روانشناسان و جامعه‌شناسان بر اساس هرم نيازها معتقدند كه اگر به نيازهاي اقتصادي مردم رسيدگي نشود، مردم به سراغ كتاب و مطبوعات و... هم نمي‌روند. به نظر مي‌رسد جامعه ايران امروز در چنين وضعيتي قرار دارد. تيراژ كتاب و مطبوعات اين وضعيت را نشان مي‌دهد. با اين شرايط دولت بايد اولويت خود را روي كدام موضوع قرار بدهد؟ به مسائل اقتصادي توجه كند يا مسائل فرهنگي؟

براي پاسخ به اين سوال خوب است كمي به مباني ديني مراجعه كنيم. ما كمتر عميق به مباني ديني مراجعه كرديم. يك واقعيت هميشه وجود داشته و آن واقعيت اقتصادمحوري در مباني ديني است. قرآن به صراحت مي‌گويد پيامبران را براي برپايي عدالت و قسط مبعوث كرديم. در روايات ديني هم به اهميت اقتصاد در اسلام پرداخته شده است. با اين حال كتاب «مباني اقتصاد اسلامي» استاد مطهري حرفش اين بود كه اخلاق و اقتصاد دو روي يك سكه‌اند. به‌عبارتي راه توسعه اخلاقي از گذرگاه اقتصاد وعدالت اجتماعي مي‌گذرد.

اين واقعيت‌هاي ديني و اعتقادي ماست. از اين باب يك رئيس‌جمهور مردمي و مردم‌گرا بايد حوزه اقتصاد را سامان بدهد. بنابراين شايد از اين جهت هم اولويت‌بندي آقاي روحاني باارزش باشد. دولت‌ آقاي خاتمي هم به مسائل اقتصادي مردم توجه ويژه نشان مي‌داد. اما چون صداوسيما بناي اين را نداشت كه با دولت آقاي خاتمي همكاري كند گاها به شكلي تبليغ مي‌كرد كه مردم گمان ببرند دولت در كار اقتصادي ضعيف بوده است. آن وضعيت خيلي راه‌هاي اميدوارانه را به وجود آورد و روند شمارگان كتاب و نشريات هم در آن زمان وضعيت رو به رشدي داشت.

 ما بايد به اين نكته اساسي توجه كنيم كه تا اقتصاد سامان نگيرد، فرهنگ مردم نيز سامان نخواهد گرفت. همه كارشناسان اجتماعي و روانشناسان هم به آثار اجتماعي فقر بر مسائل اخلاقي و فرهنگي زندگي مردم هشدار داده‌اند. اگر اين نگاه را بپذيريم، بايد بدانيم كه اول اقتصاد را بايد سامان داد و بعد به سراغ فرهنگ مردم رفت. بدون شك سفره شب و صبح مردم مهم‌تر از روزنامه است. آقاي مصباح هم چندي قبل اقتصاد را محور ندانست اما من معتقدم و باورم اين است كه اين گفتمان با گفتمان اصلي ما تفاوت دارد. يكي از دغدغه‌هاي اصلي امام در سال‌هاي 41 و 42 اين بود كه شاه مردم را به فلاكت كشانده و فقر را در جامعه افزايش داده است.

 معتقدم ايشان براي اين انقلاب كرد كه مسير توسعه و تعالي انسان بسته شده بود. درواقع به اعتقاد من، حضرت امام بدون ترديد به اصالت انسان احترام مي‌گذاشت. چون در حوزه عرفاني معنوي ايشان به تعالي انسان اعتقاد داشت و چون راه توسعه معنوي و بالندگي انسان را بسته شده ديد تصميم به انقلاب گرفت. معتقدم امام انقلاب اسلامي را در حوزه انسان‌شناسي تعريف مي‌كرد و با شاه به مبارزه مي‌پرداخت. چون مسير توسعه انسان را بسته ديد در برابر شاه قدعلم كرد. توصيه‌هايي كه امام در سال‌هاي آغازين شروع نهضت مطرح مي‌كند با توصيه‌هايي كه در سال‌هاي 56 و 57 مطرح مي‌كند بسيار متفاوت است. 


 شما انقلاب اسلامي را چطور تعريف مي‌كنيد؟‌

يكي از بزرگ‌ترين و شاخص‌ترين نظريه‌پردازان انقلاب شهيد مطهري بود. در نگاه او خواست مردم اساس است. اين رويكرد را در مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي هم مي‌توان يافت. يكي از كارهاي لازم كه به نظر من بايد رسانه‌ها انجام دهند، توصيف و تبيين مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي است. اين كار هنوز انجام نشده كه بزرگان انقلاب در آن جلسات چه مسائلي را مطرح كرده‌اند تا يك اصل قانون اساسي تدوين شود. واقعيت اين است كه در اين سال‌ها اصولگرايان سعي كردند تفكر موردنظر خود را غالب كنند و تا حد زيادي در اين كار موفق بودند.

 البته من از منظر اصلاح‌طلبي معتقدم منتقدان اصلاحات بايد اجازه داشته باشند كه تفكراتشان را در جامعه مطرح كنند. از آن طرف هم آقاي خاتمي بيايد. به‌نظر من اين مسئولان هستند كه مي‌توانند بستر انديشه‌ورزي و بيان تفكرات را در جامعه به وجود بياورند. يعني تلويزيون هم بايد دراختيار تفكر آقاي مصباح باشد و هم دراختيار منتقدان ايشان. به اعتقاد من بزرگ‌ترين حسن آقاي مصباح صداقت ايشان است. ايشان به صراحت نظرات خود را مطرح مي‌كند و هرگز به دنبال سانسور انديشه‌هاي خود نيست. 


 فكر مي‌كنيد در چنين مقطعي اصلاح‌طلبي توان گسترش ديدگاه‌هاي خود را دارد؟

توسعه اين تفكر يعني اصلاح‌طلبي جدي است و بزرگ‌ترين دغدغه آقاي خاتمي است. او معتقد است تنها راه دفاع از انديشه امام همين است. اعضاي مجمع محققين و مجمع روحانيون و برخي اساتيد روحاني دانشگاه مفيد نقش اساسي درترويج اين تفكر دارند. اين افراد آن نگاه معناگرا را ترويج مي‌كنند و چهره شاخص آنها هم آقاي خاتمي است. اما مساله اين است كه تريبون‌هاي مناسب دراختيار اين تفكر قرار نگرفته است و به اندازه‌اي كه رقيب آنها به رسانه‌هاي مختلف دسترسي دارند اين افراد از دسترسي به رسانه محروم هستند. ايرادي كه به كار برخي آقايان اصولگرا وارد است، هم اين است كه اين تفكر درحالي كه شعار راي مردم را مي‌دهد در عمل درحد انتظار عمل نمي‌كنند. راي مردم كه فقط در انتخابات تجلي پيدا نمي‌كند. راي مردم در همه عرصه‌ها بايد باشد و بايد به آن احترام گذاشته شود. اگر اصلاح‌طلبان به باور اصولگرايان 20درصد كشور هستند، بايد به تناسب جمعيتشان از امكانات رسانه‌اي عمومي يا از حضور در عرصه تصميم‌گيري‌ها بهره‌مند باشند. 


 در ميان طيف‌هاي اصولگرا، گروهي هستند كه عقايد ديگري دارند اما براي حفظ ظاهر و كسب راي شعارهاي اصلاح‌طلبانه هم مي‌دهند. آيا واقعا اصولگرايان مي‌ترسند نظرات واقعي خود را بيان كنند؟
تفكر اصيل اصلاح‌طلبي كاملا يك تفكر ديني است. يعني مباني آن از تجزيه و تحليل آموزه‌هاي ديني برآمده است. آقاي خاتمي و روحانيوني كه به اصلاح‌طلبان مشهورند، تفكر ديني دارند. ضمن اينكه در تفكر ديني اصلاح‌طلبان تبليغ اجباري اشتباه است. البته نبايد اين بحث با قانون‌شكني همراه شود. يعني اگر قانون حكم كرده كه حجاب بايد رعايت شود، اينجا بايد از قانون دفاع كرد. ولي واقعيت اين است كه اصلاح‌طلبان معتقدند در سايه رشد فرهنگي و اجتماعي جامعه بايد مردم را به سوي دين فراخواند. بخشي از رفتارهايي كه از بدنه تندرو امروز سر مي‌زند نيز ناشي از اين ديدگاه است. من يادم است وقتي آقاي محتشمي وزير كشور بود برخي موتورسواران با مساله بدحجابي برخوردي كردند. امام، وزير كشور را توبيخ كرد و وزير كشور هم به نيروي انتظامي هشدار داد. اين تفكر اصلاح‌طلبي است. هيچ اصلاح‌طلبي با زور موافق نيست وهيچ اجباري نمي‌تواند مردم را به يك فرهنگ عادت بدهد. 


 برخي اصولگرايان اينچنين تبليغ مي‌كنند كه ممكن است اصلاح‌طلبان در انتخابات با شعار آزادي پوشش حضور پيدا ‌كنند. پاسخ آنها چيست؟

فكر نمي‌كنم اين اتفاق بيفتد. سياست‌هايي كه يك عقل سياسي بايد انتخاب كند برگرفته از كنش‌هاي جامعه و فضاي عمومي آن است. به هر حال يك عقل سياسي بايد بر اساس ويژگي‌هاي جامعه خود حركت كند. مردم ايران ديني هستند و به اين مسائل حساس هستند. ما يك تفكر ديني داريم كه مثلا اگر در خياباني يك بي‌پناهي ديديم بايد به او كمك كنيم. رسانه با امكانات محدود هم بايد در جامعه وظايف خود را انجام دهد. ما اگر بخواهيم به حكومت حضرت علي (ع) تاسي كنيم بايد قائل به خواسته مردم باشيم. چيزي كه برخي به آن كم‌توجه هستند. 

 بحث اعتماد چطور؟ امروز به خاطر بي‌اعتمادي به رسانه‌ها، كسي از يارانه انصراف نمي‌دهد. دولت چطور اين اعتماد را برگرداند؟

من قبلا هم اين را گفتم كه دولت اشتباه بزرگي مرتكب شد و در كمال وقت‌نشناسي خواسته‌اي را مطرح كرد. در زماني كه مردم شاهد افزايش قيمت‌ها بودند و نمودهايي را ديده بودند، در اين دوره از مردم خواستند از دريافت يارانه انصراف دهند. به خاطر اوضاع بي‌اعتمادي چند سال گذشته جامعه به اين درخواست توجهي نكرد. شايد اگر آقاي روحاني چنين درخواستي را مطرح نمي‌كرد يا رسانه ملي روي آن اينقدر مانور نمي‌داد اين بحث يارانه‌ها به شكل موفق‌تري اجرا شده بود. اين واقعيتي است كه سال‌هاست خود را نشان داده است.

 امروز حتي در روستاها و شهرهاي كوچك هم ماهواره وجود دارد مديران صداوسيما بايد به توزيع سريال‌ها در شبكه خانگي توجه كنند. استقبالي كه از سريال قهوه تلخ مهران مديري و چند مجموعه ديگري كه بعد از آن منتشر شد، وجود داشت، نشان مي‌دهد ذائقه مردم تا چه اندازه تغييركرده است. بازگشت اعتماد به يك رسانه زمان مي‌برد. در بيست سال اخير نه‌تنها نخبگان جامعه كه حتي مردم عادي هم اعتماد صد‌درصدي به صداوسيما ندارند. گام اول اينكه مدير رسانه بايد موقعيت خود را بازسازي كند. معتقدم اگر نظرسنجي‌هاي شفافي صورت بگيرد اعتماد به صداوسيما افزايشي نداشته ودربرخي زمينه‌ها كاهش هم داشته است. دولت هم البته چون عملا رسانه سراسري دراختيار ندارد بايد برنامه‌ريزي كند و مسائل خود را با صداوسيما روشن كند. به هر حال اين درست نيست كه يك عده‌اي بودجه از دولت بگيرند و دولت را تخريب كنند. 

  درحال حاضر به دليل نبود احزاب فراگير نيروهاي اصلاح‌طلب به آن صورت برنامه ندارند. اصلاح‌طلبان به دنبال رفع اين نقطه ضعف  نيستند؟


درباره احزاب منحل اعلام‌شده، هميشه به اين مساله تاكيد شده كه در دولت قبل وزارت كشور و وزارت اطلاعات حكم به انحلال دادند و اگر دولت به حوزه تحزب علاقه‌مند است بايد در اين زمينه اقدامي انجام دهد. اينكه سخنگوي وزارت كشور آن را به گردن ديگران بيندازد، چندان پذيرفته نيست. اما همانطور كه مي‌دانيد احزاب اصلاح‌طلب قصد ندارند هيچ هزينه‌اي را به دولت جديد تحميل كنند. درحال حاضر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه منحل اعلام شد، تصميمي براي شكل‌گيري يك حزب جديد ندارد اما از دولت آقاي روحاني درخواست دارند كه به شعارهاي دولت وفادار بماند. ما خواهان توسعه سياسي هستيم حتي اگر هيچگاه مجوز خود را بازنيابيم. به‌هر حال تاكنون به تحزب توجه مورد انتظار نشده است فقط در دوران اصلاحات به خاطرتلاش‌هاي البته پرهزينه مسئولان وقت وزارت كشور تا حدي به اين مساله توجه شد اما براي رشد تحزب در كشور بايد زيرساخت‌هايي فراهم شود كه به نظر مي‌رسد هنوز در جامعه ايران به وجود نيامده است.


 اين مساله آموزش طولاني‌مدت مي‌طلبد و مردم ايران بيشتر از آنكه افرادي حزبي باشند تحت‌تاثير نيروهاي كاريزما هستند. بطوري‌ كه وقتي آقاي خاتمي از آقاي روحاني در انتخابات 92 حمايت كرد، موجي ايجاد شد كه صد حزب نمي‌توانستند آن موج را ايجاد كنند. ضمن اينكه احزاب پابرجا هم كارهاي خود را به‌صورت روتين انجام مي‌دهند اما اگر مقدمات انتخابات فراهم شود شخصيت‌هاي كاريزماتيك بيشتر تاثيرگذار خواهند بود. 

 به‌هر حال ممكن است براي اين شخصيت‌هاي تاثيرگذار اتفاقي بيفتد. ضمن اينكه نسل جديد هم شايد اين افراد را نپذيرد. راي اولي‌ها كه آشنايي با آقاي خاتمي ندارد. در كنار اينها ظهور اصلاح‌طلبان بدلي هم ممكن است رخ بدهد؟

البته به خاطر وجود شخصيت‌هاي كاريزماتيك و معروف، جريانات بدلي نمي‌توانند جايگزين جريان اصلاح‌طلبي شوند. اينها گاهي مي‌آيند و با هماهنگي اتاق‌هاي فكر اصولگرايان مسائلي را مطرح مي‌كنند كه به اصلاح‌طلبان ضربه بزنند اما خيلي از اين صحبت‌ها استقبالي نمي‌شود اما در جامعه مخاطبان اصلاحات اين افراد هيچ پشتوانه‌اي ندارند. من دغدغه اين افراد را ندارم اما دموكراسي بايد در اين كشور نهادينه شود. اينجاست كه ما مي‌بينيم كنش در فضاي مجازي در ايران متفاوت با همه جاي دنياست. وقتي شما مجوز حزب را مي‌دهيد، مي‌آيند با يك اساسنامه فعاليت مي‌كنند و پاسخگو هم خواهند بود اما اگر اين عرصه به سمت فضاي مجازي برود، فضايي شكل مي‌گيرد كه كسي پاسخگو نيست و البته تاثيرگذار هم خواهد بود واين در هر انتخاباتي كاركرد خود را خواهد داشت. 

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین