آفتابنیوز : آفتاب- رحیم خستو: اگر برآنیم نظم سیاسی در ایران سامان یابد و تحولات قابل پیشبینی شده و شیوه آزمون و خطا در انتخاب افراد و سیاستها با استهلاک انواع سرمایهها به پایان برسد همه نیروهای سیاسی باید بر اتفاقی نظیر آن حساسیت داشته باشند.
1-نگاه اخلاقی: بحث در باب اخلاق هم ریشه دینی دارد وهم عرفی و دنیوی و نسبت آن با امر سیاسی نیز در نزد بسیاری از اندیشهورزان اهمیت ویژهای دارد. برخلاف برخی از ادعاها مبنی بر اینکه در غرب امر اخلاقی از امور سیاسی متمایز است باید یادآوری نمود این عده نگاهی تقلیلگرایانه به اندیشههای سیاسی غرب داشته و یک قرائت بسیار محدود از نسبت اخلاق و سیاست در غرب را به کل اندیشه در غرب تعمیم میدهند. اساساً جریان کلاسیک اندیشه سیاسی در غرب وظیفه سیاست را تحقق فضیلت و اخلاق میداند و در دوران مدرن نیز کانت از برجستهترین شارحین مدرنیته آنچنان بر اخلاق اسرار دارد که هرگونه نظام و مسلک بدون اخلاق و یا نظامهای نفعگرایانه را رد میکند و فعلی را اخلاقی میانگارد که فراسوی لذت و سود باشد. رویکرد تفکیک جدایی اخلاق از سیاست حداقل در ساحت اندیشه جریان نحیفی است و بیشتر در اندیشههای که وجهه ایدئولوژیها پراگماتیسمی در آنان برجسته است ازجمله مارکسیسم لینینسم و یا فاشیسم تبلور مییابد. در ساحت امر مقدس نیز اخلاق آنچنان اهمیت دارد که هدف اصلی از رسالت انبیاء پیرایش و اصلاح اخلاق جوامع یاد شده است. امر اخلاقی نه تنها ذاتاً دارای ارزش و اعتبار است بلکه امروزه حتی در امر سیاسی نیز باعث ماندگاری عمر سیاسی سیاست مداران میگردد. در عصر رسانههای موج سومی و قرار گرفتن در اتاق شیشهای تمامی کنشهای سیاست مداران در دید مخاطبان قرار گرفته و هر گونه عمل غیر اخلاقی چه در سطح فردی و عمومی میتواند پایان عمر سیاسی وی را رغم بزند. طی چند سال اخیر موارد متعددی در جهان دیده شده است لذا امر غیر اخلاقی حتی اگر منافع زودگذر برخی گروهها را تأمین نماید خوشحالی شایسته نیست؛ چرا که نفی اخلاق توسط هر گروهی بر شاخ ایستادن و بن بریدن است. اگر برخی اصولگرایان خانم راستگو را مورد تفقد قرار میدهند آیا حاضرند وی را در گروه خود بپذیرند و یا در دوره بعد او را در لیست کاندیداهای خود قرار دهند. آنگونه که در رسانه آمده در صورت صحت، گناه خانم راستگو و سایرین هم در سطح اخلاق فردی یعنی عدم وفای به عهد، عدم پایبندی به سوگند و هم در سطح اخلاق مسئولیت یعنی عدم رعایت تعهد سیاسی و پنهانکاری است. مطمئناً اصولگرایان در این موارد به دلیل پایبندی به اصول باید حساسیت بیشتری داشته باشند.
2- نگاه سیاسی:
در اندیشههای سیاسی از ارسطو تا هانا آرنت عمل سیاسی امری ارزشمند تلقی گردیده که از عهده هر کسی خارج است و فقط کسانی در خور عنوان "انسان سیاسی" هستند که از بسیاری دغدغههای روزمره فراتر رفته باشند. در اساطیر یونان، خدایان اساطیری همه چیز را به انسان میبخشند، مگر "جاودانگی"در این اساطیر جاودانگی فقط درخور خدایان است. یکی از جنبههای که انسان را جاودانه مینماید عرصه سیاست است. سیاست عرصه تجلی اختیار انسان برای تحقق اراده، اصالت و صداقت است. ما امروزه چه کسی میتواند سیاستمدار باشد؛ آیا به تعبیر ماکس وبر کسی که از قبل سیاست میزید و از سیاست برای پر نمودن انبان خویش استفاده میکند درخور سیاستمداری است. باید به تعبیر مولانا به آنان نانی داد: (نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را / آن عاشق نان باره را کنجی بخسبان ساقیا)
سیاستمدار باید دارای دانش و تجربه سیاسی باشد اعمال او قابل پیشبینی بوده و خود از نتایج کنش و پیامد عمل خویش آگاه باشد وگرنه حضور او در عرصه سیاسی کوتاه و برای ملک نیز خطرناکاند و به بیان سعدی حکیم: از نفسپرور هنروری نیاید و بیهنر سروری را نشاید. همانگونه که اشاره شد سیاست خود زیباست آنان یوسف میفروشند تا چه خرند؟ چنین معامله نشانگر حضور زودهنگامشان در عرصه سیاست است: هرچه زود برآید دیر نپاید. ورود اشخاص و نیروهای سياسي بدون شناسنامه در عرصه سياست یادآور قصه رجل سياسی جمالزاده در كتاب "يكي بود يكي نبود" است: "میپرسی چه طور شد مرد سياسي شدم و سری ميان سرها در آوردم؟ خودت بايد بداني كه چهار سال پيش مردي بودم حلاج و کارم حلاجي و پنبهزني بود... روز میشد يك من نان سنگك و پنج سير گوشت را هر جور بود به خانه میبردم اما زن ناقصالعقلم هر شب بناي سرزنش را گذاشته و میگفت... همسايمان حاج علي كه یک سال پيش آه نداشت با ناله سودا كند كم كم داخل آدم شده و برو بياي پيدا كرده و زنش میگوید كه همين روزها هم وكيل مجلس میشود... اما تو تا لحد بايد زه زه پنبه بزنی. کاش كلاهت هم يك خرده پشم داشت.
متأسفانه نخبهزدایی، عدم نیروسازی در جریان فعالیتهای سیاسی و حزبی، کهولت سن، دلزدگی سیاستمداران، گسترش امور غیر اخلاقی در عرصه سیاست و تنزهطلبی برخی سیاستمداران، زمینههای حضور فرصتطلبان را در این عرصه فراهم نموده است و هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا هزینههای آن را پرداخت نمودهاند. فرصتطلبان با درک و تعریفی زیرکانه و البته با نفی شخصیت وجودی خود شرایط بیرونی را اصل قرار داده و خود را با آن تطبیق داده و سطح نخبگان سیاسی را تا حد بضاعت خود تقلیل میدهند. آنان به مثابه لمپنیسم فاقد هویت سیاسی و اجتماعی بوده و هیچ احترامی برای هویت سیاسی خود قائل نبوده و برای کسب مقام و ثروت تمامی ارزشهای انسانی و اخلاقی را زیر پا میگذارند. فرصتطلبان چون فاقد توانمندی لازم برای انسجامبخشی و نظم هستند. با کارائی، نظم و انسجام مشکل دارند ونان آنان در آشوب و شلختگی و بینظمی است. اساساً آنها مولود بینظمی و تحولات شتابآلود هستند.
3- اصلاح طلبان:
اصلاحطلبان میبایست مسئولیت تایید و حضور افراد بدون سابقه و آزمون و معرفی آنان در لیست خود را پذیرفته و از مردم پوزش بخواهند. البته این اتفاق افتاد. اما اتفاقاتی از این دست مطمئناً تکرار خواهد شدتا زمانی که تعامل رهبران اصلاحات با نهادهای مدنی مخدوش است؛ و روابط شخصی در انتخاب افراد نقش تعیینکننده دارد چنین پدیدههای عجیب نیست. امام علی (ع) میفرماید:
"در کار عاملان خود بیندیش و پس از آزمودن به کارشان بگمار و به میل خود و بیمشورت دیگران به
کاری مخصوصشان مدار، که به هوای خود رفتن و به دیگران ننگریستن ستمگری بود و خیانت "
آیا اصلاحطلبان در معرفی خانم راستگو از نهادهای مدنی و فعالین مدنی و سیاسی زنان نظرخواهی نمودهاند؟ عدم دقت تصمیمگیرندگان تعیین لیست تهران علاوه بر اینکه به اصلاحات لطمه زدهاند. به صورت پنهان زمینه حمله گستردهای را به زنان نیز فراهم آوردهاند. به این دلیل که فرد مذکر دیگری نیز هماهنگ با اصلاحطلبان عمل نکرد ولی اسمش برجسته نشده و مورد هجوم قرار نگرفت. شاید گناه اصلی خانم راستگو "زن بودن" باشد. حضور زنان در لیست انتخابات تزئینی نیست. بلکه در نزد فعالین سیاسی و اجتماعی معنای خاصی دارد. اگر حضور زنان بدون توجه به مناسبات جنسیتی باشد. این زنان چیزی جز سایههای مردان خویش نیستند. پس چه بهتر که همان مردان در صحنه باشند؛ و هزینههای حضور افرادی چون خانم راستگو به نام زنان نوشته نشود.
4-نگاه حزبی یا جناحی:
فعالیت حزبی با استبداد نسبتی ندارد. هدفگذاری در حزب در روندی دموکراتیک و با قدرت چانهزنی شکل میگیرد. با این فرض دیدن فیلم دوازده مرد خشمگین (سیدنی لومت) برای خانم راستگو و سایرین خالی از لطف نخواهد بود. چانهزنی و طرح نظر نماینده و هماهنگی با خواستههای سایر اعضای ائتلاف و رایدهندگان کار دشواری نبود؛ و حتی اگر قادر به مجاب و اقناع نبودند میتوانستند پیش از رایگیری نظر خود را اعلام نمایند. در آن صورت در قالب سیاستمدارانی قابل احترام تجلی یافته و به عنوان نماد فرصتطلبی شناخته نمیشدند. وچه بسا همپیمانان آنها نیز کنش دیگری در پیش میگرفتند.