« از شنیدن دریافت جایزه عکاسی در شانزدهمین جشن خانه سینما، که نصیب تو شد، آنهم در فیلم استاد مهرجویی شاد شدم.
ای کاش پدرت بود و میدید، تا این کمی از خستگیاش میکاست. خستگی تدارک آنهمه فیلم و سوختن سرمایه و نگاتیو و تعطیلی سینما مرجان و خانه نشینیاش. میدانم، لاله زار، کوچه اتحادیه، ویرانه باغ دایی جان ناپلئون و سینما مرجان خوب میدانم.
باری همین ایام دوستی، روزی دوربین در دست، سر صحنه فیلم «محاکمه در خیابان»، چند عکسی از ما و استاد و صحنه برداشتی. پیش میآید تلاقی اتفاقی رفقا، سر صحنه کیمیایی گاهی. بعد از آنهمه که میانمان رفته بود، اولین همکاری آنجا دست داد. لبخند مرور و خاطرات نقش داشت. «قیصر»، «فرمان»، «سید»، «قدرت»، «فرهاد» ...
دیگر گذشته است. مانده فقط یک ادای احترام و خداحافظ.
- یه نقش کوتاه
- میخوای چطور بازیاش کنی؟
- مث بهروز
- وایستا عکس بگیرم
- آره عکس بگیر
چلق چلق – چلق چلق