آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش جام جم، هرچند او این اتهام را رد میکند، اما مدارک موجود در پرونده چیز دیگری
را نشان میدهد. سحر در حالی پای میز محاکمه میرود که در دو سال گذشته به
قتل اعتراف نکرده است. پرونده این زن در شعبه 113 دادگاه کیفری استان
تهران در حال رسیدگی است. این زن درباره اتفاقاتی که رخ داده است، توضیح
میدهد.
دو سال است که به اتهام قتل مردی که با او رابطه دوستانه داشتی، در زندان هستی. آیا این اتهام را قبول داری؟
بارها گفته ام مرگ یاور هیچ ربطی به من نداشت، اما چون خودم هم در ماشین بودم، مرا به اتهام قتل گرفتند.
گفتی تو در خودروی مقتول بودی. پس در جریان هستی چه اتفاقی افتاد. توضیح بده یاور چطور کشته شد.
گفتم
این اصلا ربطی به من ندارد. من و یاور مدتی بود با هم دوست بودیم تا این
که یک روز او به من گفت مردی را می شناسد که مناسب من است و می خواهد برای
ازدواج به من معرفی کند. از آنجا که فکر می کردم وقت ازدواجم است، قبول
کردم به دیدن مردی بروم که یاور معرفی کرده است.
آن مرد که بود؟
اصلا مردی در کار نبود. یاور مرتب به من می گفت بالاخره به محل ملاقات می رسیم، اما تا آخرش هم نرسیدیم.
قرار بود تو کسی دیگر را ببینی، چرا با یاور رفتی؟
چون
گفت دوست اوست. من هم ترجیح دادم یک آشنا همراهم باشد. یاور به همین دلیل
با من آمد. فکر نمی کردم او دروغ گفته باشد و بخواهد دست به کاری کثیف
بزند.
فکر نکردی مردی که می
خواهد با تو ازدواج کند و دوست یاور است و از رابطه تو با یاور هم خبر
دارد، ممکن است وقتی شما دو نفر را با هم ببیند، ناراحت شود؟
ما
در این باره با هم صحبت کردیم و او گفت به آن مرد توضیح داده رابطه ما
دوستانه بوده و هیچ وقت خیلی صمیمی نشدیم و قرار هم نیست اتفاقی در این
دوستی بیفتد و دوست یاور هم قبول کرده بود. البته من که هنوز او را ندیده
بودم و نمی دانستم چه اتفاقی می افتد، اما می خواستم به زندگی ام سر و
سامانی بدهم و به عنوان یک موقعیت به او هم فکر کردم.
بعد از این که سوار خودروی یاور شدی، چه اتفاقی افتاد؟
کمی
از شهر دور شدیم، البته من به یاور اعتماد داشتم و در مدتی که با هم دوست
بودیم، او هیچ وقت به من دروغ نگفته بود. نزدیک یک رودخانه رسیدیم. یاور
گفت پیاده شو. می خواهم با تو حرف بزنم و گفت قبل از این که دوستش را
ببینیم می خواهد با من رابطه داشته باشد. خیلی از حرفش ناراحت شدم و با هم
جر و بحث کردیم و به او گفتم فکر نمی کردم آن قدر آدم بدی باشد.
بعد او را به داخل آب انداختی؟
نه، من هیچ کاری نکردم، به سمت ماشین آمدم و بعد دیدم او به داخل آب افتاد.
یعنی یاور خودکشی کرد؟
نمی
دانم، فکر نمی کنم. به نظرم تعادلش به هم خورد و داخل آب افتاد. او به
خودکشی فکر نمی کرد. ما با هم جر و بحث کردیم، اما خودکشی در کار نبود.
یعنی وضعش طوری نبود که بخواهد خودکشی کند یا حداقل من نفهمیدم.
چرا کمکش نکردی؟
من از او فاصله داشتم، ضمن این که کاری از دستم برنمی آمد. جریان آب تند بود و من هم ترسیده بودم و نمی توانستم کاری بکنم.
حداقل می توانستی فرار نکنی.
خیلی ترسیده بودم، نمی توانستم کاری بکنم. حتی به فکرم نرسید به آتش نشانی زنگ بزنم و بلافاصله فرار کردم.
خودرو به حالت روشن پیدا شد، چرا آن را روشن گذاشتی؟
من
ماشین را روشن نگذاشتم، راننده یاور بود نه من. قرار بود چند کلمه ای با
هم صحبت کنیم و بعد به محل قرار با دوستش برویم. به همین دلیل ماشین را
روشن گذاشت.
اگر او می خواست با تو رابطه برقرار کند که خودرو را روشن نمی گذاشت.
من
نمی دانم چرا این کار را کرد و با چه انگیزه ای ماشین را روشن گذاشت. فقط
می دانم این کار را کرد و بعد هم که به داخل رودخانه پرتاب شد.
اگر نقشی در این حادثه نداشتی، چرا موضوع را به پلیس گزارش ندادی؟
ترسیده بودم. فکر می کردم ممکن است برایم دردسر درست شود.
فکر نمی کردی شناسایی می شوی و آن وقت کارت برای اثبات بی گناهی سخت تر می شود؟
کسی
آن اطراف نبود که مرا دیده باشد، ضمن این که فکر می کردم اگر هم با پلیس
مواجه شوم راستش را می گویم و آنها هم حرفم را قبول می کنند. هرگز فکر نمی
کردم به اتهام قتل بازداشتم کنند.
چه کسی جسد را پیدا کرد؟
آن
طور که در اداره آگاهی به من گفتند اول ماشین را پیدا کردند و بعد هم یکی
از اهالی جسد را پیدا کرد و از روی شماره تماس های یاور به من رسیدند. من
همه جا توضیح دادم قتلی در کار نیست و من کاری نکردم، اما مرا در بازداشت
نگه داشته اند.
می دانی پزشکی قانونی درباره مرگ یاور چه نظری داده است؟
تا
جایی که می دانم علت مرگ خفگی اعلام شده، اما جزئیات آن را نمی دانم. باور
کنید من این کار را نکردم اصلا قتلی در کار نبود و پای یاور لیز خورد.
بالاخره شخصی را که یاور قرار بود برای ازدواج با تو معرفی کند، دیدی؟
نه،
او را ندیدم و فکر می کنم چنین کسی هم وجود نداشت و یاور به من دروغ گفت
تا بتواند مرا از شهر دور کند و پیشنهاد برقراری رابطه بدهد.
رابطه تو و یاور در چه حدی بود؟
ما
فقط دوست بودیم و تلفنی با هم صحبت می کردیم و رابطه دیگری نداشتیم. گاهی
هم بیرون همدیگر را می دیدیم. هیچ کدام به ازدواج با هم فکر نمی کردیم،
حداقل این که من این طوری فکر می کردم. نمی دانم آن روز چه اتفاقی برای
یاور افتاده بود که پیشنهاد بی شرمانه ای به من کرد. واقعا از دستش ناراحت
شدم.
گفته می شود یاور ابتدا به قتل رسیده و بعد داخل آب انداخته شده است. این ادعا را قبول داری؟
نه،
قبول ندارم، چون او خودش داخل آب افتاد و من حتی نزدیکش هم نبودم. ضمن این
که گزارش پزشکی قانونی تائید می کند او در آب خفه شده است. من او را هل
ندادم و نقشی هم در قتلش نداشتم.
خانواده ات در این باره چه می گویند؟
آنها
خیلی ناراحت هستند. حرفم را باور کرده اند. اوایل فکر می کردند من مقصر
هستم، اما وقتی حرف هایم را شنیدند، قبول کردند کار من نبوده و حمایتم می
کنند تا بتوانم از این مخمصه بیرون بیایم.
به نظر خودت کجای کار خطا کردی که این طور گرفتار شدی؟
من
فکر می کنم اولین اشتباهم آشنایی با یاور بود. نباید با مرد غریبه رابطه
برقرار می کردم. هرچند رابطه دوستانه بود. دوم این که باید به او می گفتم
اگر می خواهد کسی را برای ازدواج به من معرفی کند، باید داخل شهر با او
قرار بگذارد. نباید اعتماد بیجا می کردم و با یاور همراه می شدم. بعد هم
این که حتما باید به پلیس خبر می دادم، هرچند در آن زمان فکر می کردم به
ضررم است، اما حالا می فهمم اشتباه کردم. من از ریخته شدن آبرویم می
ترسیدم، از این که سوال شود چرا با آن مرد آنجا بودم، اما حالا می بینم وضع
بدتر شده است. هم آبرویم رفته و هم این که حالا زندانی هستم. آدم وقتی یک
اشتباهی می کند نباید با اشتباهات بعدی آن را بپوشاند. من این کار را کردم و
تاوانش را هم پس دادم.
فکر می کنی چه حکمی در انتظارت باشد؟
امیدوارم
تبرئه شوم چون واقعا قتل کار من نبود. هیچ وقت هم اعتراف نکردم و هر چه
کارآگاهان پرسیدند حرفی را که اول گفته بودم، دوباره تکرار کردم. چون
واقعیت را گفتم. هیچ تناقضی هم در حرف هایم وجود نداشت. زمان حادثه غیر از
من و یاور هیچ کس دیگر نبود که بتواند به نفع من شهادت بدهد. باز هم می
گویم من قاتل نیستم.
درخواست اولیای دم چیست؟
آنها
از من شکایت کرده اند و درخواست قصاص دارند. به هر حال آنها فرزندشان را
از دست داده اند و ناراحت هستند، اما من بی گناهم. هرچند ناراحتی آنها را
درک می کنم، اما دلیل نمی شود که مرا به عنوان مقصر بدانند و بخواهند از من
انتقام بگیرند.
روزهایت را در زندان چگونه می گذرانی؟
بیشتر
روزها را در کارگاه ها می گذرانم و انتظار می کشم تا روز ملاقات برسد و
خانواده ام به دیدنم بیایند. آنها از راه دور می آیند و سعی می کنند
ناراحتی شان را از من مخفی کنند. می فهمم چقدر برایشان سخت است که دختر
جوانشان در زندان باشد. امیدوارم مرا به دلیل اشتباهی که مرتکب شدم،
ببخشند.