آفتابنیوز : آفتاب- سرویس سیاسی: خاطرات هر فردی جزئي از وجود اوست که نقش موثری در شکلگيری حال و آينده وي دارد. سياستمداران هم نه تنها از اين قاعده مستثني نبوده، بلکه ارتباط گذشته سياسی آنها که خاطرات حال ايشان است با آينده پيوند ناگسستني خورده است. ميزان تاثير رفتارهاي پيشين سياستمداران بر زندگي حال و آينده مردم، بستگي به قدرت و نفوذ گذشته آنها داشته و به اهميت دوران فعاليت آنان برميگردد.
به گزارش آفتاب، بيشک آیت الله هاشمي از آن دسته سیاستمدارانی است که خاطرات خود را به صورت منظم به رشته تحریر درآورده است. در این بین جنجاليترين خاطرات وی مربوط به دهه شصت است.
نخستين کتاب از مجموعه خاطرات هاشمي رفسنجانی در اواسط دهه هفتاد 8 بار تجدید چاپ شد و جديدترين کتابي که مربوط به خاطرات سال 66 است در واقع دهمين کتاب از مجموعه خاطرات هاشمي است. از اين کتابها يک جلد با عنوان "دوران مبارزه" مربوط به قبل از انقلاب است و باقي اين کتابها، روزهاي بعد از انقلاب سال 57 را روايت ميکنند.
با این حال خبرسازبودن خاطرات آیتالله هاشمی از نکات مهمی است که همواره با واکنشهایی در سپهر سیاست کشور مواجه شده است. به طوری که گاهی جنجالها و هیاهوی بوجود آمده از این خاطرات به مذاق عدهای خوش نیامده و حتی صحت آنرا زیر سوال بردند.
انتقاد دشمنان نظام به بازگویی خاطره هاشمی در مورد انتخاب رهبر انقلاب
بدون تردید خبرسازترین و تاثیرگذارترین خاطره آیتالله هاشمی مربوط به سال 68 و نحوه انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به سمت رهبری انقلاب بود. وی در صفحات 150 و 151 کتاب خاطرات خود آورده است: «ابتدا به پیشنهاد اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که عضو مجلس خبرگان بودند، آیتالله گلپایگانی مطرح شد. حدود 14 نفر به ایشان رأی دادند. سپس پیشنهاد رهبری آیتالله خامنه ای مطرح شد...
سرانجام آقای خامنهای 60 رأی از 74 عضو حاضر آوردند و مسأله به این مهمی به این خوبی حل شد. من هم در چند مورد صحبت کوتاهی کردم و نظرات امام را درباره صلاحیت رهبری آقای خامنهای نقل کردم.»
هاشمی: امام(ره) فرمودند خلا رهبری پیش نمیآید شما آقای خامنهای را دارید
اما تأییدات و خاطراتی که هاشمیرفسنجانی از حضرت امام در این باره نقل کرد، چنینبود:
در جلسهای که با حضور روسای سه قوه و برخی از آقایان، خدمت امام رسیده و نگرانی خود را از خلاء رهبری بعد از عزل آقای منتظری توسط ایشان ابراز کردیم، امامقدس سره فرمودند: «خلا رهبری پیش نمیآید، شما آدم دارید». گفتیم: چه کسی؟ ایشان در حضور آقای خامنهای فرمودند: «همین آقای خامنهای» که بعد از آن، آقای خامنهای خدمت امام عرضه داشتند که نقل مطالب این جلسه را بر ما تحریم کنید و حضرت امام نیز چنین کردند.
بیان این خاطرات هاشمی در نهایت منجر شد به اینکه مخالفان نظام و آیتالله هاشمی در رسانههای بیگانه حملات گستردهای علیه او وارد کردند هر چند بعدها مرحوم حجت السلام احمد خمینی این خاطره هاشمی را تایید کرد و پروژه مخالفان را ناکام گذاشت.
جنجالیترین خاطره؛ حرام بودن مبارزه علیه رژیم شاه از سوی یکی از علما
اما شاید جنجالیترین خاطره بازگوشده آیتالله هاشمی مربوط به دیدار پیش از انقلابش به همراه حضرت آیتالله خامنهای با یکی از علما باشد؛ بهطوری آیتالله هاشمی میگوید: – به اتفاق آقای خامنهای- صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من این مبارزه را حرام میدانم! به جامعه مدرسین هم گفتهام، مبارزه با شاه حرام است! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای که مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفت: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن! آقای هاشمی در ادامه میگوید: رهبری از سال 46 تا سال 57 با آن آقا یک کلمه هم حرف نزد.
هرچند این خاطره جنجالی مورد تکذیب قرار نگرفت اما از گزند حملات تند دور نماند و سایت شخصیت موردنظر در واکنشی، ضمن تایید شکلی خاطره با تغییرات محتوایی، این خاطره را بازگو کرد و نوشت: آقای هاشمی گفت بیا و با مجاهدین همکاری کن! گفتم: من آنها را نمیشناسم. چیزهایی درباره آنها شنیدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاری نمیکنم. گفتند: ما میشناسیم. گفتم: من کار شما را تخطئه نمیکنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید، اما من تا آنها را نشناسم، تأیید نمیکنم. گفتند: نماز شبشان ترک نمیشود، ماهیانه دوازده هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط پانصد تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میکنند، چنینند و چنانند.
گفتم: همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند.
خاطره هاشمی از سفر به عربستان و سخنان متکی
خاطره هاشمی در مورد سفر خود به عربستان نیز از جمله خاطراتی بود که پرده از سیاست خارجی تنشزای دولت احمدینژاد برداشت. هاشمی در این خاطره قديمي که ۴ بار در مناسبتهای مختلف عنوان کرده، میگوید: "من به دعوت ملک عبدالله و برای شرکت در کنفرانس گفتوگوی ادیان به مکه رفتم و در خلال سفر تفاهمات خوبی برای کمکردن اختلافات از طریق یک مجمع علمایی داشتیم و همزمان با سفرم، آنها محدودیتهای حجاج ایرانی، مخصوصا حضور زنان در بقیع را برداشتند و مراسم سالگرد شهادت حضرت زهرا (س) شبانه و با حضور اکثر زائران ایرانی حاضر در مدینه و شیعیان، در قبرستان بقیع برگزار شد و حتی ما را به فدک بردند که باعث رونمایی از این قطعه ارزشمند گمشده در دل تاریخ 1400 ساله اسلام شد.
وقتی برگشتیم، ناگهان وزیر امور خارجه دولت احمدینژاد اعلام کرد که از آقای ریشهری که نماینده ولی فقیه در سازمان حج بود، در فرودگاه جده انگشتنگاری شد و به ایشان توهین کردند. من موضوع را از خود آقای ریشهری پرسیدم و گفت: اصلا چنین چیزی نبود. خود ایشان به آقای متکی زنگ زد که چرا چنین خبری را پخش کردهاید؟ در جواب گفت: من تحت فشار بودم که چنین خبری را بسازم و بگویم. ببینید مصالح جهان اسلام و منافع کشور را فدای اختلافات سیاسی خویش کردند و پس از آن دیدید که عربستان چه رویکردی نسبت به ایران داشت و چه ضررهایی که بهخاطر این تخاصم ساختگی متوجه جهان اسلام، مخصوصا کشورهای اسلامی در منطقه شد.
در اینباره البته یکی از نزدیکان منوچهر متکی از قول وی این خاطره را تایید نکرد.
حمایت هاشمی از فرماندهان سپاه
فرمانده پیشین سپاه پاسداران نیز در گفتوگوی تفصیلی در مورد جنگ تحمیلی گفت: بین رهبری سیاسی جنگ که آقای هاشمی بود و آقا محسن که رهبری نظامی جنگ بود، تفاوت بود، آقا محسن خیلی برای جنگ زحمت کشــید. رهبری سیاسی جنگ، یعنی آقای هاشــمی، با حضرت امام و رهبریِ نظامی جنگ هماهنگ نبود و به نظر من، آقای هاشمی به فکر قدرت بعد از امام بود و میخواست بعد از امام کشــور را اداره کند. لذا میخواست قدرت را در دست داشته باشد.
اما مشاورآیت الله هاشمی خاطرهای ناگفته از دوران جنگ بازگو کرد: آقای هاشمی گفت، یکی از فرماندهان - سردار - که من آخرین بار او را خوب نجات دادم این روزها میبینم گاهی حرفهایی میزند! وی فاو را با آن همه امکانات و اموال گذاشت و از روی پلی که با زحمت ساخته بودیم برگشت.
میگفت پس از این عقبنشینی که برای ساماندادن نیروهای جبهه به جنوب رفته بود، مرحوم خلخالی به او مراجعه کرده و گفته بود آمده است بخاطر از دست دادن فاو و دادن تلفات زیاد سه نفر از فرماندهان سپاه و جنگ را اعدام کند چون باعث این همه خسارت و ضرر به کشور شده و کشور را در وضعیت بسیار بدی قرار داده بودند.
به آقای خلخالی گفتم شما که الآن قاضی دادگاه جنگ نیستی، قاضی دادگاه انقلابی. گفت بالاخره قاضی منصوب امام که هستم. گفتم دلایلت را برای محاکمه بنویس و استدلال کن، تا آخر جنگ که دادگاه تشکیل شود. میگفت حتی در آخر جنگ که امام دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر من تشکیل دادند که متشکل از چند نفر از قضات برجسته بودند و زیر نظر من کار میکردند، تمایل بود بعضیها را اعدام کنند علت این تصمیم به عملیات خیبر بر میگشت که در آن الحاق بین نیروها، از جزیره و بیرون جزیره ممکن نشد و یک گردان نیروی ما بکلی نابود شد.
میگفتند خیلی از بزرگان میخواستند فرماندهانی که باعث این تلفات شده بودند اعدام شوند اما من اجازه ندادم که دادگاه نظامی با این نیروها که با خلوص جنگیده بودند و البته گاهی هم ضعف نشان داده بودند برخورد کند.