آفتابنیوز : هانا آرنت را از ترجمههای عزتالله فولادوند شناختم ( در سال ۶۰) و کتابهای «خشونت» و «انقلاب» او برای من در همان سالهای نخستين انتشارشان الهامبخش بسياری از افکار و اعمالی شد که تا امروز زندگیام را شکل داده است. آدم بايد بختی بلند داشته باشد که در نوجوانی و جوانی کتابهايی به دستش بيفتد که خيلی زود از خواندنشان پشيمان نشود. من از اين حيث خودم را خوشبخت میشمرم. هميشه آرزو کردهام که ای کاش در کشور ما روشنفکرانمان و حاکمانمان قبل از انقلاب هانا آرنت را میشناختند، اما «چه چاره با بخت گمراه». دربارهی انديشههای هانا آرنت و اينکه از نظر من ترجمه چه جايگاه و ارزشی دارد بعد بيشتر سخن خواهم گفت، اما اکنون بگويم که من «ترجمهای نصف و نيمه درست» از انديشههای متفکران بزرگ را ترجيح میدهم به آنچه امروز در کشور ما تأليف ناميده میشود، يا ديگر ياوهگوييهای نويسندگانی که هنری جز رجزخوانی و تحسين و تقبيح در قلمشان نيست و انشانويسیهای مبتذل خود را «کار خودشان» و ترجمه را انتقال «کار ديگران» مینامند؛ به راحتی میتوان نشان داد که چطور برداشتهای نادرست و دزدانهی خود را از آن «خودشان» میدانند. برای من ارزش نوشتار به اين نيست که از «خودم» باشد يا از «ديگری». هنوز آن قدر خودخواه و خودشيفته نشدهام. ترجيح میدهم که شاگرد متفکری بزرگ باشم، با نام تحقيرآميز «مترجم کمسواد يا شتابکار»، تا شيخ مريدان و خوانندگانی کمسوادتر از خودم (مانند شريعتی يا آل احمد و ديگر رهروان امروزی آنان؛ و البته همتايان امروزی آنان نه تنها در دانش از اين دو کمترند، بلکه در صداقت نيز). به هر حال، چند سالی است که تصميم گرفتهام ديگر آثار هانا آرنت را به فارسی ترجمه کنم، ترجمه را در وهلهی نخست برای اين انجام میدهم که خودم بهتر بفهمم، و اميدوارم که در اين سال اين کار به پايان برسد. قرار است ترجمهی سه مقالهی ديگر از هانا آرنت را نيز برای شمارهی ويژهی «بخارا» دربارهی «هانا آرنت» به دهباشی بدهم. پاييز سال گذشته نيز در برنامهی «انديشهها»ی رامين جهانبگلو، در بی بی سی، به همراه خود رامين و منصور انصاری، مختصری دربارهی آرنت سخن گفتم. و اين هم ترجمهی «دين و روشنفکران».