آفتابنیوز : آفتاب: احتمال بازگشت جریان رادیکال به قدرت وجود دارد؛ این جملهایست که این روزها در میان اخبار جا باز کرده است. با توجه به نارضایتیهایی که نسبت به رفتارهای افراطی در جامعه وجود دارد، ممکن است در نگاه اول احتمال حضور مجدد این تفکر بعید و دور از ذهن به نظر برسد؛ احسان شریعتی اما میگوید؛ هر جریانی برای بازگشت، امید دارد. به اعتقاد شریعتی احتمال بازگشت جریانهای موسوم به اصولگرا یا اصلاح طلب به قدرت، دقیقا به نحوه عملکرد جریان حاکم بستگی دارد و میگوید اگر اصلاح طلبان بد عمل کنند، جریانی که حول رئیس دولت سابق شکل گرفته برمی گردد.
گاه جریانهایی که از قدرت اجرایی کشور کنار گذاشته میشوند، تصمیم میگیرند خود را احیاء کنند. جریان نزدیک به تفکرات دولت سابق یکی از آنها به حساب میآید. این را میتوان از تبلیغات رسانهای و دیدار وابستگان آن دولت با چهرههای مورد قبول عامه فهمید. اما تا چه حد امکان بازگشت چنین جریانهایی وجود دارد؟ و آیا اصولا چنین جریانهایی میتوانند به بازگشت امید داشته باشند؟هر جریانی برای اینکه برگردد امید دارد اما به طور کلی اینکه جریانات موسوم به اصولگرا یا اصلاحطلب برمیگردند دقیقا به نحوه عملکرد جریان حاکم بستگی دارد؛ اگر اصلاح طلبان بد عمل کنند، آنها برمی گردند. در تاریخ بشر هیچ چیز غیرقابل برگشت نیست. توهمی که پیشرفت همیشه خطی است و ما رو به جلو میرویم و شکستها برنمیگردند٬ اشتباه است. بشر هر لحظه میتواند به قهقرا برگردد و دچار انحطاط شود. جوامعی مثل آلمان یا یوگوسلاوی که مردمی پیشرفته و متمدن داشتند به یکباره برگشتند به جنگهای داخلی و حوادثی که تعجب برانگیز بود. بنابراین هیچ تضمینی وجود ندارد و اگر جریانهای قبلی بد عمل کنند٬ هر جریانی میتواند برگردد و این به عنوان یک قاعده کلی مطرح است؛ مقصود من هیچ جریان خاصی نیست.
عملکرد جریان حاکم در فضاهای رسانهای و دانشگاهی - که به لحاظ تبلیغات سیاسی تاثیر اجتنابناپذیری بر افکار عامه دارد - چگونه بوده؟ آیا تغییراتی در این فضا ایجاد شده است؟
خیلی بدیع و مشخص است که تغییراتی شکل گرفته و قطعا شرایط بهتر شده اما حرکت، بسیار کند است. در مجموع علت آن مقاومتی است که در سطوح مختلف انجام میشود و این به روش تیم جدید بستگی دارد که پراگماتیستی است و مصلحت اندیشانه عمل میکند و در نتیجه تغییر و تحولی که خواست ملت است، به کندی پیش میرود.
عملکرد ضعیف میتواند متاثر از عوامل و شرایط متنفاوت باشد. یکی از علل این حرکت آهسته عدم همراهی مجلس با دولت نیست؟ نمونه بارز آن وزیر علومی است که انتخاب نمیشود.
معمولا در کشورهای پیشرفته و نظامهای موسساتی مثل فرانسه، زمانی که دولت جدید انتخاب میشود همه نهادها را یکپارچه میکنند برای نمونه مجلس را منحل میکنند اما ما در قانون اساسی چنین اصلی را نداریم و این یک ایراد ساختاری است؛ دکتر مصدق این کار را کرد. برای اینکه نظام اجرایی یکدست باشد، دو دولت نمیتواند وجود داشته باشد. به این دلیل که در هر دورهای انتخاب مردم عوض میشود زمانی که انتخاب عوض شد باید خواست مردم اجرا شود و برای این خواست مردم اجرا شود باید موسساتی که از قبل انتخاب شده بودند با شرایط جدید هماهنگ شوند.
برخی جریانهای فکری٬ امید خود برای بازگشت را برای همیشه از دست دادهاند. به نظر میرسد بحث تربیت شاگرد و زنده و پویا ماندن جریانهای فکری در این زمینه از اهمیت بالایی برخوردار باشد. یک تفکر چگونه میتواند بماند ضمن اینکه با تغییرات روز خود را وفق بدهد؟
در پاسخ به این سوال باید بر فن پداگوژی تمرکز کرد؛ پداگوژی در عرصه آموزش و تعلیم و تربیت، رشتهای مستقل است و بحثی مفصل دارد.
برای توضیح میتوان از تفکر دکتر علی شریعتی یاد کرد؛ دکتر شریعتی به این دلیل که خودش معلم بود و از آموزش و پرورش گرفته تا دانشگاه دائما تدریس کرده بود، این فن را میدانست؛ او برخلاف چیزی که گفته میشود شاگردان بسیاری ولو گمنام یا نامدار، تربیت کرد اما اینکه عقیده او توسط شاگردانی مشخص ادامه داده نشد، به این دلیل نبود که در آموزههای او از نظر فن پداگوژی ضعفی وجود داشت بلکه به این دلیل بود که گاهی برداشتهای متفاوتی از شریعتی شد یا شاگردان، خود دارای ضعفهایی بودند؛ همه جانبه نبودند؛ یا مطلب را به شکل کامل نگرفته بودند یا آن را اجرا نکرده بودند وگرنه توسط شریعتی به نسل بعدی انتقال یافته بود.
به نظر میرسد برخی جریانهای فکری در ایران با برخی آدمها تمام میشوند و در نهایت چنین میشود که جریانهایی که در برهه زمانی خاصی تاثیرات بسیار بر جای گذاشته ادامه دار نمیشوند.
علت کمرنگ شدن فعالیت برخی جریانها مانند ملی-مذهبیها٬ ضعیف شدن پیوند نسلی و تاریخی است. این پدیده ایست که در میان نسل جوان شاهد آن هستیم؛ باید گفت در مورد ملی مذهبیها یا اصولا نسل ملیون و مبارزان ادوار مختلف از مشروطه تا کنون هم چنین مشکلی وجود داشته و دارد.
سوای از بین رفتن حافظه تاریخی، آیا میتوان عملکرد رهبران جریانهای فکری را هم مورد نقد قرار داد؟بله٬ در خصوص دکتر شریعتی نقدی را به مجاهدین داشت و در اثری به نام «دریغها و آرزوها» این گونه بیان کرده که جنبش با سر راه میرود؛ وقتی اینها ایثار و شهادت میکنند٬ نمیتوانند حضور موثر داشته باشند و رهبری فکری کنند و این میشود که کار به دست گروههای غیر ذیصلاح و ناشایست میافتد همان طور که بعدها جریانی که محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان پیشرو آن بودند، توسط افرادی که خود اعضای این سازمان بودند به انحراف کشیده شد.
افرادی که بازمانده یک جریان فکری هستند چگونه باید رفتار کنند که حافظه تاریخی ضعیف نشود؟ به بیان دیگر رفتار نسل گذشته و نسل جدید باید به چه نحو باشد تا گسست ایجاد نشده و رابطه میان نسلها حفظ شود؟باید بازماندهها را ارج بنهیم و از آنها انتظار داشته باشیم که اطلاعات و تجارب تاریخی خود را منتقل کنند. شیوه کار باید به این شکل باشد که بدون اینکه به دام گذشته گرایی بیافتیم٬ بطوری که حال در خدمت گذشته باشد. به بیان دیگر گذشته را در خدمت حال قرار دهیم.
در حال حاضر حافظه تاریخی نسل جوان ما ضعیف است؛ این سبب میشود که گسست نسلی پیش بیاید؛ مشکلاتی که ما در فرزندان خود شاهد آن هستیم؛ در وهله اول باید ارتباطی ذهنی برقرار کرد که متوجه شویم حساسیتهای نسل جدید چیست. ما نباید از موضع بالا نگاه کنیم که گویی حقیقت نزد ماست؛ ممکن است گاهی عکس قضیه مطرح باشد؛ در بخشهایی نسل جدید قویتر هستند برای نمونه در زمینه تکنولوژیها و گاهی هم نسل گذشته برتری دارد بنابراین باید نوعی دیالوگ و بدهبستان وجود داشته باشد.
نسل گذشته باید از نسلهای جوان بیاموزد تا نقاط قوت و ابتکار آنها را به دست بیاورد و در مقابل، به آنها تجربه و حافظه تاریخی خود را بدهد؛ متاسفانه این دیالوگ برقرار نمیشود به این دلیل که نسل گذشته از موضع بالا نگاه میکند و نسل جدید هم به نسل گذشته به عنوان نسلهای ناکام و شکست خورده و فرتوت نگاه میکند و نمیداند که حتی در آن ناکامیها و شکستها تجارب گرانبهایی نهفته است که میتوان از آنها درس گرفت.