آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش خبرگزاری فارس، یحیی آلاسحاق رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران مهمان این هفته برنامه «شناسنامه» بود.
بحران مالی سال 72 دولت هاشمیرفسنجانی، چرایی اجرا نشدن طرح هدفمندی یارانهها در دولت ششم و جزئیات جلسه عسگراولادی با میرحسین موسوی در سال 88 از جمله محورهای گفتوگو این برنامه بود.
آلاسحاق در بخشی از برنامه با اشاره به بحران مالی سال 72 دولت هاشمی رفسنجانی اظهار داشت: ما خورده بودیم به شرایطی که وضعیت ارزی به کف رسیده بود، همان بحران ارزی. بدهیها سرازیر شده بود. بانک مرکزی در بدترین وضع بود و وضعیت انبارها به حداقل داشت میرسید. ما مجبور بودیم یک هماهنگی داشته باشیم. در دولت یک تصمیمگیری شد که فرماندهی بخش اقتصاد به دلیل مسائل مالی بیفتد دست نوربخش و او شود محور و بقیه شوند تبع و اداره کنند.
وی در ادامه در زمینه اجرای طرح هدفمندی یارانهها در دولت هاشمیرفسنجانی تصریح کرد: شجاعت و جسارت پذیرفتن خطرات اجرای این طرح را در آن زمان همه نداشتند.
رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران در ادامه درباره جلسه عسگراولادی با میرحسین در سال 88، گفت: در آن جلسه من و عسگراولادی و پنج نفری از رجال سیاسی بودند. ما به همان ساختمانی که در میدان ولیعصر بود رفتیم. عسگراولادی به موسوی گفت دور نمای مسیری که داری انتخاب میکنی خوب نیست. نگران هستیم که خدای نکرده به شما و به کشور لطمه بزند، یک مقدار تأمل کن. موسوی ضمن احترام به عسگراولادی و دوستان گفت من خودم بسیجی هستم، برای انقلاب هزینه دادم، شما نگران نباشید من حتما از چهارچوب بیرون نمیروم. همه ما خوشحال از آن جلسه آمدیم بیرون ولی بعداً حال و هوایی که اطراف او داشتند باعث تغییر موضعشان شد.
متن مشروح برنامه «شناسنامه» را میتوانید در ادامه بخوانید.
مجری: شما از نامزدهای ابتدایی انتخابات ریاستجمهوری 92 بودید که بعدا انصراف دادید. اگر شما سکان مدیریت کشور را بر عهده داشتید در عرصه اقتصاد همین مسیری که آقای روحانی میرود را میرفتید؟ با توجه به این که شعار شما شعار اعتدالی بود.
آلاسحاق: اگر صادقانه بگویم در قسمت زیادی از برنامهها همین کار را انجام میدادم. دلیلش این است که تیمی که برای آقای روحانی کار میکنند، یکسال قبل ما جلساتی با آنها داشتیم. یک طرحی داشتیم تهیه میکردیم برای برنامه اقتصادی دولت رئیسجمهور، حالا هر که میخواهد باشد.
مجری: چه سالی این جلسات را داشتید؟
آلاسحاق: سال 91
مجری: چه کسانی در جلسات بودند؟
آلاسحاق: آقای نیلی، آقای دانشجعفری، آقای کمیجانی بانک مرکزی.، جمعی از نخبههای اقتصادی به اضافه فعالین مدیریت اقتصادی. حدود هفتاد جلسه هر هفته دو ساعت منجر شد به مطالعات یک نسخه عملیاتی که تهیه شد که بعداً به عنوان تقدیمی خدمت آقای رئیسجمهور دادیم. بعد هم آقای رئیسجمهور قسمت اعظمی از تیم اقتصادی اش را از همینها انتخاب کرد. لذا خیلی از کارهایی که دارد انجام میشود یک کار فکری قبلی بوده است که یک سال رویش کار شده است.
مجری: برای همین است یک جا گفتید تیم اقتصادی آقای رئیسجمهور اهل بخیه هستند؟
آل اسحاق: یعنی آدمهای کار بلدی هستند. هم تجربه اجرایی دارند هم سابقه دارند. هم در یک فرصتی در هشت سال توانستند بنشینند چالش کنند بحث کنند و تا حدود زیادی فکرشان را همگن کنند. هنوز هم ممکن است اختلاف ذهنی داشته باشند اما خیلی کم است چون قبلش با هم هر حرفی داشتند زدند.
مجری: بنا به گفته شما که 75 درصد مشکلات اقتصادی ایران را داخلی توصیف کردید، کسی که بتواند این مشکلات را حل بکند باید هم علم اقتصاد را بداند هم آرمانها را بشناسد. چنین اعتقادی بر تیم اقتصادی حاکم است؟
آلاسحاق: این یک سوال ویژهای است. اولا فلسفه این حرف را توضیح دهم که چرا زدم و بعد ارزیابی میکنم. ما بعد از 35 سال سیر تحولاتی که در بخش اقتصاد داشتیم، بالا پایینهایی که داشتیم، مکتبهای مختلفی که کشور امتحان کرد و مدیران مختلف با دیدگاههای مختلف اقتصاد کشور را اداره کردند، تجزیه تحلیل این را نشان میدهد که دولت جمهوری اسلامی ایران هم به اقتضائات زمانی مکانی هم به دلیل نوع آزادمنشی که در تصمیمگیریها داشت به همه صاحبنظران اقتصادی با مشربهای مختلف اجازه داد حرفهایشان را پیاده کنند. این یک هزینه فایدهای داشت ولی جمعبندیاش یک عقبه عملیاتی دارد. ما در اقتصادمان یک دوره به دلیل شرایط جنگ اقتصاد جنگی داشتیم و خصوصیاتی که اقتصاد جنگ دارد و بعد اقتصاد مدیریت شده را در دوره آقای نوربخش داشتیم. در دوره کارگزاران اقتصاد تقریبا لیبرال و آزاد را داشتیم. در دورهی آقای خاتمی یک جوری شبیه آن بود. در دورهی آقای احمدینژاد یک مقدار بخش آرمانیمان شکل گرفت یعنی یک سیر تاریخی در حوزههای مختلف و آرمانها و برنامهها و سیاستهای اقتصادی داشتیم، چون انتزاعی بود.
بعد از 35 سال به هر صورت مقام معظم رهبری با توجه به مجموعه اقتضائات جمهوری اسلامی ایران در همه حوزهها از جمله اقتصاد یک خط کلی ترسیم فرمودند و آن این است که ما باید در همه حوزهها واقعیتنگر آرمانگرا باشیم از جمله در حوزه اقتصاد هر کسی انتزاعی نگاه کند یعنی فقط اقتصاد را به ما هو اقتصاد نگاه کند بدون توجه به آرمانها یک گزینه و مدلی را انتخاب میکند، مدلهایی که سکولار است انتخاب میکند. اصلا عنوان میشود اقتصاد به آرمان کار ندارد، اقتصاد بازی خودش را دارد، دانشی است که باید انجام شود. از آن طرف هم نمیشود بیاییم صرف مسائل آرمانی را نگاه کنیم عدالت تنها را نگاه کنیم، محرومیت و غیره که در مسائل آرمانی است را نگاه کنیم یا موازین اقتصاد اسلامی را رعایت کنیم، بالاخره اقتصاد یک رکنی است از ارکان حوزه سیاسی اجتماعی و تأثیر دارد در روابط بینالملل و داخلی.
مجری: لایحهای که دولت یازدهم داده به عنوان خروج از رکود تورمی، بعضیها اعتقاد دارند مدلهایش همان مدلهای بانک جهانی است مثل آقای دکتر توکلی و نادران، آیا اینچنین است؟
آلاسحاق: یک مقدار کم لطفی است، درست است در برنامههای اجرایی همخوانی زیادی با مدل رایج اقتصاد بازار آزاد دارد. اینها معتقدند به اقتصاد آزاد و بحث عرضه و تقاضا مثلا نظریه مقداری پول را قبول دارند و عمل هم میکنند ولی این که به معنای این است که عدالت و مسائل آرمانی را در نظر نگیرند این طور نیست. در بخش یارانهها و بخش حمایتهای مردم به محرومین توجه دارند ولی حالا چقدر موفق باشند یا اولویت کدام باشد یا وزن کدام چقدر باشد، اینها تلفیقی است.
مجری: یعنی مدلی که خودتان در ذهنتان بود حاکم میدانید؟
آلاسحاق: بله، چقدر موفق شود زمان میبرد. اگر من بودم دز آرمانیاش را بیشتر میکردم که یک کمی باید بیشتر شود.
مجری: نخستین باری که کار اقتصادی را تجربه کردید کی بود؟ همان زمانی که به راهنمایی دوستان پدرتان رفتید بازار؟
آلاسحاق: یک مقطعیاش همان است یک مقطعیاش از زمان کلاس ششم دبستان است. شاگرد نانوایی و شاگرد بنا و حساب دار. یعنی به دلایل اقتضائات خانوادگی مجبور بودم این کار را بکنم. اینکه فرمودید به سفارش پدر دلیل خاصی دارد.
مجری: به نوعی به خاطر جمعیت خانواده که زیاد بود پدر مبارزه را بیشتر در دستور کار قرار دادند. شما باید معاش خانواده را تأمین میکردید.
آلاسحاق: بله همینطور است. یکی از دوستان پدر که مکتب قرآن خوزستان دستش بود ارتباط قبل از انقلابی داشت با پدرم، کمک مالی را ایشان کرد. مدیریت با من به اضافه یکی از بستگان بود تا این کار را راه بیندازیم که این تشکیلات راه بیفتد. لذا به این ترتیب من وارد کار بازار شدم.
مجری: این به این معنا بود که شما از فعالیتهای انقلابی غافل بودید؟
آلاسحاق: نه این طور نبود که غافل باشیم. در خانواده ما از بدو بچگی ما اولویتهای زندگی ما همهاش بر اساس همین موازین بود. منتها بالاخره بر اساس تقسیم کار من موظف بودم این را داشته باشم.
مجری: شما از این فعالیتهای اقتصادی چقدر برای مبارزه بهرهبرداری میکردید؟
آلاسحاق: اگر کمکهای مالی باشد یک بحث است، استفاده ارتباطی باشد یک بحث است، ما سرباز پیاده این بخش بودیم، در حد خودمان تلاش میکردیم.
مجری: چند بار پدر بازداشت شدند؟
آلاسحاق: پدر خدا حفظشان کند الآن حدود 90 و خوردهای سال دارد. از آن زمانی که من پدر را شناختم اولویت اولش انجام وظیفه بود. نه اینکه پدر من است به عنوان شخصی که قابل ذکر نام است. اولویت زندگیاش چگونگی انجام وظیفه در زمان و مکان در مقابل اوامر خدا و در مسیر رضای خدا بود. از اول جوانیاش نوع تحصیلاش، نوع کارش، ایشان روحانی هستند، مهاجرت به نجف، برگشتش، با اینکه ایشان موقعی که در نجف بود وقتی میخواست برگردد از شاگردان برجسته حوزه بود، از شاگردان آقای حکیم و بقیه علما بود. من یادم است ایشان میخواست بیاید آنها آمدند منزل ما کجا داری میروی، ایشان گفت من تشخیصم این است که الآن باید بروم در ایران و دبستان تاسیس کنم و دماغ بچهها را خودم بروم بگیرم که تربیت کنمشان برای آتیه. همه را ول کرد، آمد و شد مدرسه علوی. بعد هم در یک مقطعی که مبارزات شروع شد شاگرد امام بود، شروع کردند به کارهای مبارزاتی و چندین دوره ایشان زندانهای کوتاهمدت و بلندمدت را داشتند، با خصوصیاتی که آن زمان داشت.
مجری: نخستین باری که با امام آشنا شدید کی بود؟
آلاسحاق: از طریق پدر بود. اولین کاری که درباره امام کردم، کلاس ششم دبستان در قم بودم. عکسهای امام را میآوردم پخش میکردم، از طرف پدر ماموریت پخش اعلامیه را داشتم. از آن زمان خانواده ما در این موقعیت بودند.
مجری: خودتان سابقه بازداشت نداشتید؟
آلاسحاق: نه من نداشتم. یکبار بعد از زندان دیدم پدر ناراحت است از یک طرف میخواهد برود دنبال کارهای انقلابیشان از یک جهت نگران یک خانواده 9 نفره بدون سرپرست و عقبه خاصی است که آن تقسیم کاری را انجام دادیم. بد نیست این را هم عرض کنم. من به پدرم گفتم پدر من احساس میکنم شما یک جا گیر کردید. بین دو وضعیت. بیایید با هم یک قرارداد ببندیم. من تازه دیپلم گرفته بودم. من مسئولیت خانواده را قبول میکنم و شما برو دنبال کار انقلابیات، ولی به یک شرط. گفت شرطت چیست؟ گفتم شرطم این است هر چه خدا به تو داد پنجاه پنجاه. پدر هم خوشش آمد هم دعای فراوانی کرد.
مجری: آن موقع هم اقتصادی فکر میکردید؟
آل اسحاق: لذا این قرار را با هم بستیم. تا دور آخری که ایشان زندان بود روحانی بودند. میگفت هر وقت میرفتیم زندان لباس و عمامه را در میآوردند بعد میبردند شکنجه. یک دفعه که وارد شدیم دم در کمیته سه نفره رفتیم. پایین طرف زد توی گوش من که عمامهام دور سرم میچرخید. گفت یحیی کجاست گفتم وای اگر یحیی را بیاورند زندگی ما به هم میریزد. همین جا گفتم خدایا هر کاری میخواهی بکن یحیی را نیاورند. این شدنی نیست نه من تحمل ندارم نه. با اینکه من خیلی در معرض بودم ولی گیر نیفتادم یک دفعه من یک کارتن اعلامیه همراهم بود. ساواک سر کوچه بود چون اعلامیه بود دویدم آوردم نیروی هوایی که این اعلامیهها را ببرم. من پیچیدم دیدم ماشینی است اگر من را میدیدند در جا میکشتنم. ولی عنایت الهی دعای پدر باعث شد به آن شکل نشد که گرفتار شویم.
مجری: آخرین باری که پدر از زندان آزاد شد چه سالی بود؟
آل اسحاق: تقریبا یکی دو سال مانده بود به انقلاب
مجری: بعد از انقلاب سمت و مسئولیتی نگرفتند؟
آل اسحاق: مسئولیت دستگاه قضائی استان مرکزی را داشت ولی سر یک حادثهای گفت کار من نیست.
مجری: چه حادثهای؟
آلاسحاق: ایشان میگفت من حکم میکردم، دستور میدادم، بگیر ببند میکردم تا رسید به یک رئیس ساواک اراک که پروندهاش را وقتی آوردند دیدم اعدام است. هیچ راهی ندارد و باید اعدام شود. گفتم حکم اعدام را من نمیتوانم امضا کنم. هر چه به خودم فشار آوردم نشد. این روشن است که آدم کشته و فلان کرده ولی تا صبح خوابم نبرد. صبح بلند شدم استعفا دادم. گفتم من کسی نیستم بتوانم تصمیمات اساسی را بگیرم. من لایق و مناسب کار قضا نیستم.
مجری: دیگر سمت دیگری نگرفت؟
آل اسحاق: نه رفت در کارهای حوزه
مجری: الآن قم تشریف دارند
آل اسحاق: بله
مجری: شما یک اخوی داشتید شهید شد. یک اخوی هم داشتید با سازمان مجاهدین ارتباط داشت.
آل اسحاق: نه. پسر عمویهای ما بودند. ما هفت برادریم و دو خواهر. هیچ کداممان نبودیم. برادر شهیدم در شلمچه شهید شد.
مجری: چطور شد به موتلفهی اسلامی پیوستید چه سالی؟
آل اسحاق: من وقتی در وزارت بازرگانی بودم، معاون خرید وزارت بازرگانی بودم. قبلش با آقای عسگر اولادی در ارتباط بودیم. ایشان پیشنهاد کرد بیا در موتلفه. من هم آن موقع از مجموعه جریانات سیاسی که بود هم جهت با آرمانها و اعتقادات موتلفه بودم.
مجری: سال چند؟
آل اسحاق: سال 65 بود به نظرم. دقیق نمیدانم. تا عضو شورای مرکزی اش هم رفتم. بعد به دلایلی کنار کشیدم. هم به دلایل نوع کاری که میخواستم انتخاب کنم چون میخواستم کارهای اجتماعی کنم و انتصاب من به یک حزب خاص ممکن بود مانع شود و دلایل دیگری خود من تقاضا کردم که با حفظ روابطم عضو رسمی حزب نباشم. از سال تقریبا 85 دقیق تاریخش را نمیدانم.
مجری: دلایل دیگرتان چه بود
آل اسحاق: دوست داشتم حزبی نباشم
مجری: الآن آقای آل اسحاق که حزبی نیست اصول گرا حساب میشود یا اصلاحطلب
آل اسحاق: اصول گرا حساب میشود منتها نوع خاصی از اصولگرا
مجری: شما لحظهی پیروزی انقلاب کجا بودید؟
آل اسحاق: من در آستان حضرت عبدالعظیم، در حال تظاهرات و حمله به کلانتری که دور میدان حضرت عبدالعظیم است بودم داشتم با آجر به آنجا میزدم.
مجری: نخستین مسئولیت شما بعد از پیروزی انقلاب چه بود؟
آل اسحاق: مدیر عامل مرکز تهیه توزیع منسوجات جریان اختلافات میرحسین موسوی با وزرای انجمن اسلامی دولت
مجری: شما معاون آقای عسگر اولادی بودید در وزارت بازرگانی در دولت آقای موسوی. وقتی صحبتهای آخرین آقای عسگر اولادی در مورد سران فتنه را میبینیم بعضیها میگویند یک رابطهی خاصی بین ایشان و نخست وزیر وقت بوده است. چطور رابطهای داشتند با هم؟
آل اسحاق: در وزارت بازرگانی آن موقع، اگر یادتان باشد انجمن اسلامی دولت درست شد، جمعی از وزرا با آقای مهندس موسوی سر همین مسائل اصول گرایی - آن موقع اصول گرایی مطرح نبود- بحث داشتند.
مجری: در انجمن چه کسانی بودند
آل اسحاق: آقای محسن نبوی، آقای ولایتی، آقای عسگر اولادی، آقای ناطق، آقای توکلی مشهور شدند به انجمن اسلامی دولت.
مجری: چرا میگفتند انجمن اسلامی؟
آل اسحاق: به خاطر مبانی شان. اینها معتقد بودند بحث حرکتها، قوانین و مقررات به گونهای متخذ از قوانین اسلامی و شرع مقدس باشد. آن جا با آنها اختلاف داشتند. آنها از نظر سیاسی و برخورد با جریانات اختلاف داشتند. کارشان بالا کشید و به اختلافات مفصلی کشید. لذا در خود وزرات بازرگانی دو گروه شدند. یک گروه طرفدران آقای موسوی یک گروه طرف دار این جریان. اختلافات بالا کشید و به امام کشید که بحثهای مفصلی دارد.
مجری: وقتی به امام کشید چه شد در کار خلل ایجاد کرد؟
آل اسحاق: بله به اختلاف برخوردند. نهایتا رفتند خدمت امام مطرح کردند. نتیجه این شد که اینها باید استعفا بدهند. در مجموعه شان یک تعدادی استعفا دادند. آن جریان مقابل در همهی وزارت خانه از جمله وزارت بازرگانی آمدند. از همان موقع که این بحثها مطرح بود ما در داخل یک جریانی بودیم که دنبال اسلامی کردن مقررات وزارت بازرگانی بودیم.
مجری: آن وقت آقای عسگر اولادی هم استعفا دادند؟
آل اسحاق: بله
مجری: قبل از این که اینها استعفا دهند در کارهای وزارت بازرگانی با مردم ارتباطات تنگاتنگی داشتند، این کار به تامین مایحتاج مردم لطمه میزد؟
آل اسحاق: بله خیلی در تصمیم گیری لطمه میزد. فرض کنید تامین ارزاق مردم گندم، روغن، برنج لازمه اش این بود بودجهی دلار و ارز بدهند. در عمل به مشکل برمیخوردیم.
مجری: نمیدادند
آل اسحاق: این طوری نگوییم نمیدادند میدادند به سختی بود.
مجری: به وزارت خانههایی که هم سو بودند به این راحتی به بازرگانی نمیدادند.
آل اسحاق: بله در مجموعه روند کار به مشکلات برمیخورد مخصوصا عدهای هم در داخل با آنها همراه بودند آقای عسگر اولادی احساس کرد برای این که با ایشان مقابله بکنند به مردم فشار میآورند لذا استعفا کرد.
جزئیات جلسه عسگر اولادی با میرحسین موسوی از زبان آل اسحاق
مجری: در مورد صحبتهای آخر آقای عسگر اولادی در مورد سران فتنه، نظرتان چه بود؟
آل اسحاق: آقای عسگر اولادی یک آدم واقعا مخلص بود. خدا رحمتش کند. قیمت تمام شده هم برای تصمیمات خودش نمیگرفت. اگر تشخیص میداد این کار به نفع انقلاب است انجام میداد. البته این فهم من است. به دلیل این که از نزدیک با ایشان ارتباط داشتم. احساس میکرد وظیفه اش در این مقطع زمانی این است، البته مشورت میکرد از بزرگان صاحب نظران ولی با توجه به فقاههای که خودش داشت به وظیفه اش عمل میکرد. از جمله مسائلی که ایشان در آن مقطع که نامهها را نوشت با توجه به شناختی که از آقای موسوی داشت، با توجه به سابقه اش قبلش یک جلسهای گذاشت. آقای عسگر اولادی با چهار پنج نفر دیگر رفتند دفتر آقای موسوی. قبل از بحثهای انتخابات همان اوایل که ایشان داشت کاندیدا میشد. نم نمک دعواها شروع شده بود. اوایل 88 یا بعد از این دعواها که شروع شد چهار پنج نفر رفتند آقای موسوی را نصیحت کنند.
موسوی به ما گفت من بسیجی هستیم، از چهارچوب نظام بیرون نمیروم
مجری: چه کسانی بودند؟
آل اسحاق: شاید آنها راضی نباشند. من خودم بودم. من و آقای عسگر اولادی و پنج نفری که جز رجال سیاسی هستند رفتیم همان ساختمانی که در میدان ولی عصر است.
خودشان هم خیلی احترام کرد. آقای عسگر اولادی گفت من تو را میشناسم، علی رغم اختلافاتی که ما با هم داشتیم در صداقت تو شک نداشتم، تو منتسب به امام بودی.
او شروع کرد خصوصیات مثبت اش را بیان کرد ولی گفت مسیری که داری انتخاب میکنی دور نمایش را خوب نمیبینیم، نگران هستیم که خدای نکرده به شما و به کشور لطمه بزند، یک مقدار تامل کن، در روش و منش و برخوردات یک خورده حساب شده تر باش که به اصل نظام لطمه نخورد.
هر یک از آقایان هم یک جوری به یک ادبیاتی گفتند. ایشان برگشت ضمن احترام به آقای عسگر اولادی و دوستان گفت من خودم بسیجی هستم.
برای انقلاب هزینه گذاشتم. شما نگران نباشید من حتما از چهارچوب بیرون نمیروم. من با حفظ همهی چهارچوبهای نظام عمل میکنم. منتها این مسیر را شروع کردم، به من اجحاف شده، ظلم شده، کذا و کذا.
بار دوم گفتند باشد اگر میخواهی انجام بدهی با این ادبیات انجام بده. با یک توصیههایی ایشان هم قول داد و آمدیم بیرون. ما همه خوشحال بودیم ولی بعدا حال و هوایی که اطراف ایشان بود باعث تغییر شد.
برآورد آقای عسگراولادی بود این بود که اطرافیانی که دور ایشان بودند ایشان را نگذاشتند به تصمیمی که در آن جلسه رسیده بود عمل کند و در چهارچوب حرکت کند.
این مسائل پیش آمد با این ذهنیت که ایشان نوعی از صداقت را داراست، نوعی از سرمایه گذاری در نظام دارد و نخست وزیر امام بوده و این قضایا.
در آخر میگفت باید رفت و کمک کرد از این داستان او را در آورد. منتها با حفظ همهی اصول شروع کرد. یک سری مکاتبات، دوباره نصیحت کردن و ... . با نیت خالص بود با این که برای این کار خیلی با ایشان مخالفت کردند.
از دوستان نزدیک اش هم مخالفت کردند حتی در جریان حزب هم عنوان کرده بود من حاضرم از حزب بروم بیرون که هزینهی من به حزب تحمیل نشود، من وظیفهی شرعی ام تشخیص دادم که با حفظ همهی اصول و موازین این مکاتبات را بکنم.
مجری: تا آخرش هم امیدوار بودند
آل اسحاق: این را باید از خودشان میپرسیدیم البته این استنباط من است این اواخر نه دیگر بعد از این که کلی رفت و آمد و مکاتبه شد به نظرم آخر به این نتیجه رسید که فایدهای ندارد
مجری: شما اواخر جنگ هم معاون وزیر بازرگانی بودید
آل اسحاق: وزیر بازرگانی بودم از 72 تا 76 بودم بله آن موقع معاون وزیر بودم
مجری: این که میگویند اواخر جنگ وضع کشور به نوعی خراب بود که نمیتوانستیم جنگ را ادامه دهیم همین طور بود حداقل به عنوان یک وزارت خانهای که مامور خرید ما یحتاج اصلی مردم سر و کار داشت
آل اسحاق: این در حوزهی پاسخ گویی من نیست به دلیل این که باید کسی میبود که تمام شرایط جنگ تدارک جنگ لجستیک جنگ
مجری: مسائل جنگی به کنار به لحاظ ما یحتاج مردم میگویم آن چیزی که میخواستید برای مردم تهیه کنید واقعا به مشکل خورده بودید
آل اسحاق: نه عامل عمده نبود به دلیل این که ما در بحبوحهی جنگ ما ده هزار قلم کالا را معاون خرید بودم این کالاها که گندم روغن برنج همهی اینها با شرایط سخت یعنی برای تدارکش ما برای این که کشتیهایی که چطور میخریدیم با تحریم و اینها کشتیهایی که میآمدند از بالا میزدند.
ما برای این که هزینهی کمتری باشد هفت کشتی را کاروان میکردیم به صورت کاروانی میآوردیم از بالا نیروی هوایی از پایین نیروی زمینی دریایی حمایت میکردند که کشتیها بیاید باز علی رغم این از هفت کشتی یکی اش میخورد با این شرایط سخت کل بودجهای هم که ما داشتیم برای تامین ده هزار قلم کالا سه میلیارد دلار بود و با این سه میلیارد دلار کشور اداره شد علی رغم همهی مشکلات مردم هم حمایت کردند صبوری کردن این نبود که به دلیل مشکلات مردم آن داستان باشد دلایل دیگری داشت
مجری: در دولت آقای هاشمی چطور شدید وزیر بازرگانی دولت ششم خودتان را دعوت کردند یا سهم موتلفه بود
آل اسحاق: نه این بود نه آن بود من معاون وزارت صنایع بودم آن زمان در زمان آقای نعمت زاده جمعه بود پدر خانم ما باغچهای داشت در کرج رفته بودیم آن جا دیدم تلفن زنگ زد گفتند آقای حبیبی با شما کار دارد آقای حبیبی معاون اول بود گفت آقای آل اسحاق کجایی گفتم کرج هستم گفت کرج چه کار میکنی گفتم جمعه است آمدم کرج گفت پس برنامه ات کو گفتم برنامهی چی گفت برنامهی چی؟
گفتم نه نمیدانم گفت خبر نداری معرفی شدی برای وزیر بازرگانی گفتم نه من اطلاعی ندارم گفت یعنی چه من نمیفهمم بلند شو بیا این جا گفتم کجا بیایم گفت دفتر بلند شدم خود من هاج و واج این چه حادثهای است گفت تو معرفی شدی برای وزیر بازرگانی همه وزرا برنامه دادند منتظر تو هستند گفتم من بی اطلاع هستم زنگ زد به آقای هاشمی گفت این اصلا نمیداند آقای هاشمی هم میخندد گفت بله راست میگوید او خبر ندارد گفت برنامه ات را تهیه کن ما آمدیم سابقه داشتیم دوستان را جمع کردیم تنظیم برنامه شد.
بعد خودم بعد این که فرصت شد گفتم چه بود چرا این طور شد بعد متوجه شدیم که آقای نوربخش وزیر اقتصاد قرار بود شود در تصمیم به این نتیجه میرسد آقای نوربخش برگردانده شود بانک مرکزی وزیر اقتصاد آن موقع آقای محمد خان بنا بود وزیر بازرگانی شود آقای محمد خان وزیر شد وزیر بازرگانی جایش خالی بود در جلسهای که داشتند با توجه به سابقهی من عنوان میکنند فلانی مناسب است لیست را قبلا فرستاده بودند لاک میگیرند تایپ میکنند آقای یحیی آل اسحاق به همین سادگی
مجری: به من هم نگفته بودند. خیال میکردند میدانستید
آل اسحاق: بله ولی با همهی این خصوصیات مجلس آن موقع به من رای داد حدود دویست و سی خوردهای من تقریبا جز نفرات اول داشتم به دلیل شناختی که در حوزهی بازرگانی داشتم
مجری: یک جایی گفتید تلخ ترین خاطرهی بازرگانی تان گران شدن کالاهای اساسی از جمله رب گوجه فرنگی و اینها بود.
گفتید من باید جلوی مطبوعات سکوت میکردم یک مقدار توضیح بدهید چرا باید سکوت میکردید در مقابل مطبوعات
آل اسحاق: رب گوجه فرنگی نبود. ما خورده بودیم به شرایطی که وضعیت ارزی به کف رسیده بود همان بحران ارزی ارز نبود بدهیها سرازیر شده بود بانک مرکزی در بدترین وضع بود و وضعیت انبارها به حداقل داشت میرسید ما مجبور بودیم یک هماهنگی داشته باشیم در دولت یک تصمیم گیری شد که فرماندهی بخش اقتصاد به دلیل مسائل مالی بیفتد دست آقای نوربخش که ایشان شوند محور و بقیه شوند تبع و اداره کنند امور را.
یک مختصر پولی که در دست آقای نوربخش بود سیاستهایی که خودش داشت بخش کالای اساسی وزارت بازرگانی جز اولویتها بود از این طرف جنس نیست انبارها خالی از آن طرف آن امکانات ندارد از این طرف هم مجلس تحت فشار هستند سازمان تعزیرات را راه انداخته اند و بگیر و ببند یک نفر هم پیدا بکنند مقصر اصلی چه کسی است؟
آقای آل اسحاق این رب که زدید من را احضار کردند مجلس چرا رب گوجه فرنگی کیلویی چقدر گران شده. چرا گران شده بود؟ برای این که ورقی که داشت ارزش از ارز 65 تومنی شده بود 300 تومان گران شده بود کمبود شده بود یک مقدار رب را یکی از نهادها صادر کرده بود رب گوجه فرنگی یک مقدار گران شده بود
مجری: کدام نهاد
آل اسحاق: یک نهادی دیگر.
مجری: به لیبی
آل اسحاق: بله کمبود شده بود گفتند چرا رب گوجه فرنگی در شرایط کم است این در شرایطی است گندم نیست شکر نیست یقهی من را گرفته بودند چرا رب گوجه فرنگی گران شده سازمان تعزیرات را راه انداختند که کنترل قیمت کند و اولین مقصر هم وزارت بازرگانی بود من از داخل میدانم اوضاع از چه خبر است آنها هم میدانند خود مسئولین هم مصاحبه میکردند میانداختند گردن وزارت بازرگانی
مجری: آن بحران ارزی سنگین تر بود یا بحرانی که ما سال 89 و 90 شاهد بودیم
آل اسحاق: اصلا قابل قیاس نیست صد میلیارد دلار صادرات واردات داریم. آن موقع کل درآمد کشور ده میلیارد دلار بود که به وزارت بازرگانی سه میلیارد دلارش میرسید برای همهی ده هزار قلم کالا اصلا قابل قیاس نیست.
مجری: یعنی آن بحران شدید تر بود؟
آل اسحاق: خیلی بحران شدید بود هم جنگ بود تتمه و پس لرزههای جنگ بود هم تحریمها بود قیمت نفت بود ذخایر نداشتیم بدهی جمع شدهی تاریخی داشتیم اصلا همه چیز به هم ریخته بود.
مجری: حضرت آقا در سخنرانی دو سه سال پیش در مشهد اشاره کردند که من بیست سال پیش در جمع دولتیهای آن موقع تاکید کردم بروید اقتصاد غیر نفتی را احیا بکنید بروید سراغ اقتصاد مقاومتی آن موقع یک سری تکنوکرات بودند لبخندی زدند که مگر میشود.
آن موقع دورانی بود که شما بودید در دولت اصلا دولت چنین اعتقادی نداشت یا اصلا کلا فکر نمیکردند.
آل اسحاق: مربوط به بعد از انقلاب نیست قبل از انقلاب هم این بود از زمان سال 1329 سابقهی سازمان مدیریت و برنامه ریزی را نگاه کنید همان موقع طراحی میکردند . ریشهای است هر شخصیتی که یک مقدار عرق ملی و فهم اقتصادی داشته باشد وابستگی به یک شی نوسانی که تمام زندگی اش را بر اساس چیزی است که دائما در حال تلاطم است وضع کند تمام کیان یک کشور را وضع کند این خطر است بحث مربوط به یک دولت نیست از قبل هم بود ولی چرا علی رغم این که فرمایشات آقا این طور بود نمیشود هنوز هم هنوز است بودجه امسال شما
مجری: با صد دلار بسته شده که الآن شده نفت
آل اسحاق: حالا قیمتش یک بحث شصت درصد از بودجه وصل است به درآمد نفتی. در سالهای مختلف بین پنجاه شصت چهل همین طوری دائم التزاید هم است یک گیر ریشهای داریم ما من امروز در اتاق نمایندهها بودند در سایتها هم آمد بحث من مشکل ما بودجهی دولت عنوان ثانویه است و شرح وظایف دولت است دولت وظایفش چیست؟
برای انجام وظایف یک بودجه میخواهد مشکل این است که دولتی که ما الآن داریم بعد از سی و پنج شش سال بعد از اصل 44 سال بعد از اقتصاد مقاومتی این دولت دولت 69ای نیست در دولت 68 و قبلش دولت مسئولیتهای عظیمی به عهده اش بود هشتاد درصد اجرائیاتش دست دولت بود ادارهی امور و مدیریتش دست دولت بود الآن قرار است دولتی باشد حداقل اجرائیات داشته باشد مسئولیت ادارهی اقتصادی کشور قرار نیست دولت شود دولت حاکمیتی یعنی سیاست گذاری هدایت نظارت پشتیبانی.
اجرائیات مگر در جایی که ضرورت داشته باشد آن هم باید نوعی خرید خدمت باشد اجرائیات دست بخش غیر دولت باشد مثل بندر و راه. لذا ساختار دولت شرح وظایف دولت باید عوض شود ما میخواهیم بودجهی دولت وابسته به نفع نشود با دستور نمیشود.
مجری: حزب کارگزاران و سازندگی از درون دولت دوم سازندگی بیرون آمد با این توجیه که ما در آستانهی انتخابات مجلس پنجم نشاط سیاسی نیست باید حزبی بگذاریم نشاط سیاسی بگیرد آیا آن موقع شما به عنوان عضو دولت آقای هاشمی موافق این قصه بودید اصلا بحث میشد؟
آل اسحاق: این به عنوان کار دولتی نبود 45.00 یک گروهی از دولت دور هم جمع شدند به بعضیها هم پیشنهاد کردند. به من نمیدانم پیشنهاد کردند یا نه. من با بعضیها مشورت کردم قرار بر این بود ما نباشیم و از اول نبودیم
مجری: در دولت بحث شد در این زمینه
آل اسحاق: نه به عنوان دولت.
مجری: پس اصلا این کار قانونی بود درست بود؟
آل اسحاق: حزب تشکیل دادند
مجری: یک دولت بیاید هر دولتی میتواند
آل اسحاق: به عنوان دولت تشکیل ندادند
مجری: اعضای دولت بودند
آل اسحاق: از بیرون دولت هم بودند
مجری: پنج معاون بودند شش هفت وزیر بودند. آن موقع مقام معظم رهبری ورود پیدا کردند اگر قرار شد از وزرا نباشند
آل اسحاق: اینها را من در جریان نیستم
مجری: آن زمان صحبتی شد مبنی بر مادام العمری ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی یادتان است
آل اسحاق: یک چیزهایی یادم است
مجری: آقای مهاجرانی پیشنهاد داد. صحبتی در جلسه دولت نشد؟
آل اسحاق: نه
مجری: عکس العمل آقای هاشمی چه بود؟
آل اسحاق: آقای هاشمی روز اول که در دولت دوم که من بودم یک جملهای گفت شما اعضای کابینه دولت کار هستید اصلا حق ورود به جریانات سیاسی اظهار نظرهای سیاسی را ندارید به عنوان وزیر من خودم از همهی شما سیاسی تر هستم هر لحظه علیه جریان سیاسی من خودم پاسخگو هستم شما هیچ کدام حق ورود به جریان سیاسی ندارید شما دولت کار هستید
مجری: این رعایت شد
آل اسحاق: بحث سر این است. این خط مشی آقای هاشمی بود بستگی به روحیهی افراد. بعضیها مثل من این را خوب گرفتند من مسئول امور بازرگانی کشور هستم اصلا به جریانات سیاسی کار ندارم نه این که من سیاست نمیفهمم سیاست را هم سعی میکنم بفهمم.
ولی من اعتقاد دارم یک نفر میآید در صحنهی اجرا باید جامع نگاه کند من که میشوم وزیر من باید وزیری باشم که همهی ملت را زیر نظر داشته باشم نه اختصاصا برای یک جریان و گروه خاص من برای این که این شائبه را ببرم از همهی جریانات سیاسی خارج بودم
مجری: بقیه شان چی؟
آل اسحاق: یک تعدادی که رفتند شدند کارگزاران
مجری: این را رعایت نکردند. این خواست آقای هاشمی نبود این که میگویند آقای هاشمی پدر آقای کارگزاران است
آل اسحاق: نمیدانم. بالاخره آقای هاشمی به آنها علاقه مند بود با آقای هاشمی مشورت میکردند اما حزب کارگزاران مستقل بود به دولت ربطی نداشت مسائلش در دولت مطرح نمیشد
مجری: آقای مهاجرانی همکارتان بود فکر میکردید یک روزی به این جا برسد
آل اسحاق: اصلا. من با آقای مهاجرانی یک خاطره دارم. ما آن موقع که در وزارت بازرگانی دعوا بود دو جناح بودیم در سال 65 کار بالا کشید آقای مهاجرانی آن موقع رئیس کمیته بازرگانی مجلس بود یک روز دو طرف دعوا را دعوت کرد ما چهار پنج نفر این طرفیها یک جمعی هم آن طرفیها خودش را هم نشست حکم کرد شروع کردند که آقای آل اسحاق شما چرا مخالفت میکنید با دولتی کردن تجارت صادرات واردات من با این شکلی که داشتند دولتی صرف میکردند مخالف بودم میگفتم ما موازین شرعی داریم نه آن اقتصاد آزاد نه این است بین این دو تا نظر نظر سومی است مطابق با موازین اسلام و شرع ما هم میتوانیم در تجارت ضمن این که کنترل کنیم من در مرکز منسوجات پیاده کردم با همراهی خود مردم.
مدل داشتم گفت شما چرا با دولتی کردن تجارت صادرات واردات مخالف هستید شما مقابل جریان انقلاب ایستاده اید فلان کرده اید با یک تهدید که اسمم آمریکایی است از این صحبتها یکی از آقایان که مقابل من نشسته بودند من معلم قدس بودم قبل از این که بروم بازار فرهنگی بودم این شاگرد خود من بود پدرش یک میدان دار بود میدانی بود از میلیاردرهای معروف آن موقع بود خانه شان در الهیه من به آقای مهاجرانی گفتم تو که من را میگویی مدافع سرمایه داران هستی من با یک شرط همهی حرفهای شما را قبول دارم گفت شرطت چیست؟
گفتم این آقا که رو به روی من نشسته این میداند که من تمام زندگی اش را میشناسم چون رفته بودم خانه شان من حاضرم تمام داراییهای خودم پدرم هفت برادرم تمام دامادها را با لوسترهای خانهی این آقا معاوضه کنم چطور شده من شدم با این خصوصیاتی که سوابق دارم این وضع پدرم روزشمار زندگی من معلوم است کجا بودم چطور بودم همه من را میشناسند چطور شده من شدم طرفدار سرمایه دارها این آقا شده اور کت از کرهایها پوشیده بود شده بود طرفدار مستضعفین؟
ایشان دید که سوال اصلی است به من گفت آقای آل اسحاق من پدر شما را میشناسم در اراک بودید سوابق شما را میشناسم مشکلی که تو داری این نیست که سرمایه داری مشکل تو این است که مغزت سرمایه داری است این را آقای مهاجرانی گفت و به این ترتیب گفتم من دیگر حرفی ندارم با شما اگر مغز من سرمایه داری است با این خصوصیات و مغز این طرف مقابل ما مستضعفین است جلسه را بلند کردم تعطیل کردم آقای مهاجرانی این بود حالا چه اتفاقاتی افتاد چطور شد خدا عاقبت همه را بخیر کند
مجری: دولت آقای خاتمی چه تفاوتها و تشابهاتی در زمینهی اقتصاد با دولت کارگزاران داشت
آل اسحاق: مسئولین اداره اقتصادی دولت آقای خاتمی باز تا یک زمان محوریتش آقای نوربخش بود خود آقای خاتمی محوریت بخش اقتصاد را داده بود به آقای نوربخش همان تیم آقای هاشمی منتها در گزینش مدیریت هایش مثلا سازمان مدیریت برنامه را داد به کس دیگری یک جریانی یک مقداری رادیکال تر از آنها در حوزهی اقتصاد فرقش همین بود ولی مشربا به هم نزدیک بودند ولی رادیکال تر بودند
مجری: شما سال 76 به چه کسی رای دادید
آل اسحاق: به آقای ناطق
مجری: سال 84 چطور؟ دور اول زیاد بودند آقای احمدی نژاد هاشمی لاریجانی مهرعلیزاده کروبی بود
آل اسحاق: به نظرم به آقای احمدی نژاد رای دادم
مجری: دور دوم هم همین طور؟
آل اسحاق: نه به آقای هاشمی
مجری: فکر میکردید آقای هاشمی مقابل آقای احمدی نژاد شکست بخورد
آل اسحاق: نه
مجری: فکر میکنید علت شکست شان چه بود؟
آل اسحاق: خیلی چیزها
مجری: مهم ترینش
آل اسحاق: فضا و جوی بود که علیه اش تنظیم شده بود
مجری: چه کسی تنظیم شده بود
آل اسحاق: مجموعه کسانی که تنظیم کرده بودند. نکتهی دوم اطرافیان آقای هاشمی بودند که بحث آرمانی اش را اطرافیانش کم رنگ کردند در بحث واقعیت نگر آرمان گرا.
یعنی آقای هاشمی که وزنه اش امام جمعه است وزنه اش همراه با انقلاب در حوزههای اقتصادی بحثهای عدالت اجتماعی آقای هاشمی یادتان نرفته که چه بحثهایی میکردند مجموعهی این بحثها از آقای هاشمی جوری درآوردند که آنها نیستند اطرافیانش فضایی که ساختند.
فضای سیاسی و جریانات دیگر را طوری ساختند که وجدان عمومی جامعه همراهی نکرد
مجری: جایی خواندم یکی از جسارت هایش اجرای هدف مندی بود گفتید من خودم دوست داشتم زمان وزارت این کار را انجام دهم چرا نتوانستید
آل اسحاق: من از جانب دولت مامور شدم که انجام بدهم مقدمات کار را هم داشتیم فراهم میکردیم رفتیم جلو طرح را آماده کردیم این طرح بازتاب داشت یعنی اگر میخواستیم بحث حذف سوبسیدها یک نمونه را به عنوان بازرگانی به عنوان نان شروع کردم گفتم ما داریم هفت میلیون تن گندم میدهیم به قیمت باربری اش به نانواها یعنی حمل اش اینها را باید حذف کنیم یک دفعه نمیشود باید تدریجی وصول کنیم آمدم یک سری نانواییهای فانتزی سنگکی فانتزی از شمال شهر شروع کردم که تست کنم ببینم چه شود یک سری نانواییهای خیلی شیک و فانتزی نان سنگک فانتزی آن موقع اگر یک تومن بود میگفتیم پنج تومان یک قشری در کشور ایجاد شد چه نشسته اید نان را پنج برابر کردند مقاومت کردیم بالاخره طرح را تهیه کردیم بردیم دولت دولتیها گفتند خیلی کار سختی است باید مجلس را آماده کنید رفتیم سراغ مجلس گفتند خطرناک است نمیتوانیم بکنیم باید همهی ارکان نظام دست به دست هم دهند خلاصه دیدیم کسی نمیخواهد ریسک بکند و ماند
مجری: در صورتی که اگر آن موقع این کار بود ممکن بود بهتر باشد
آل اسحاق: بله باید الزاماتش میبود دم میکشید باید. خطر هم لازم داشت آن شجاعت و جسارت را همه نداشتند ولی این کار خوب شروع شد ولی متاسفانه سیاسی شد
مجری: سال 88 باز هم به آقای احمدی نژاد رای دادید
آل اسحاق: من یک دوره به آقای احمدی نژاد رای دادم
مجری: به آقا موسوی رای دادید
آل اسحاق: نه
مجری: فکر نمیکردید چنین فتنهای رقم بخورد
آل اسحاق: رفتیم بهش گفتیم مواظب باش اما فکر نمیکردیم به این شکل باشد
مجری: به عنوان یک اقتصاد دان چقدر آثار داشت برای اقتصاد کشور
آل اسحاق: خیلی همین حرفی که به آقای موسوی گفتم. گفتم من مسئول بخش اقتصادی اتاق بازرگانی هستم این داستان که در کشور ایجاد شود فضای عمومی کشور. در اقتصاد یکی از مهم ترین شاخصهها امنیت است منحنی نسبت به امنیت خیلی تیز است اگر فضای نا امن ایجاد شود اقتصاد کپ میکند
مجری: چند سال ما را عقب انداخت
آل اسحاق: نمیتوانم کمی بگویم ولی ضربهی بزرگی زد
مجری: شما 92 چه شد که شدید نامزد ریاست جمهوری با دعوت موتلفه بود یا خودتان هم علاقه مند بودید
آل اسحاق: من علاقه مند به ریاست جمهور شدن نبودم اصلا فکر هم نمیکردم این ظرفیت در من برای این کار است من خیلی آدمهای قوی تر از خودم را در صحنه بودم ولی دنبال همین ذهنیت بودم که این اعتدال همان شعارهایی که میدادم این یک جوری باید بیاید نیاز آن مقطع تاریخی کشور بود در حوزهی اقتصادی اجتماعی سیاسی دنبال یک فرصتی میگشتم که این حرفها گفته شود ضمن این که شروع کرده بودم مصاحبهها را میکردم همهی اینها را داشتم که رئیس جمهور این تیپی باشد جمعی از عزیزان گفتند باید کاندیدا شوی گفتم بنده کاندیدا بشو نیستم حالا به هر صورت الآن حدود هشت نفر نه نفر کاندیدا هستند به صورت ترکیبی میشود از اینها یکی انتخاب شود شما هم کمک کنید با کلی جر و بحث نه به عنوان این که من رئیس جمهور شوم به عنوان این که فضا آماده شود تا ببینیم چه کسی اصلح است بلافاصله در این جمع گفتم اصلح من نیستم خداحافظ.
مجری: در جمع شما آقای پور محمدی آقای ابوترابی آقای متکی چه شدند؟ چرا به نتیجه نرسیدند؟
آل اسحاق: چرا نه نفره به نتیجه نرسیدند؟ آقای قالیباف
مجری: سه نفر هم به نتیجه نرسیدند آقای حداد قالیباف ولایتی
آل اسحاق: خب چرا. چرایش خیلی چرا است. چرایش این است که به هر صورت هر یک از این افراد یک جریاناتی را دنبال خودشان داشتند خودشان یک بحث بودند اطرافیانشان یک بحث بودند این که من میفهمم نفوذ اطرافیان در تصمیم گیری آقایان نقش داشت چون قرار بر این بود اینها باید جمع شوند یکی را انتخاب کنند یک ترکیبی شود وسط کار آن سه نفر جدا شدند شدند سه و پنج. این پنج نفر باز با هم همکاریهای خوبی داشتند قرار بود یکی محور شود و بقیه. تشخیص این که چه کسی این را تشخیص بدهد از بین پنج نفر شاخص گذاشتند بحث شد نظرخواهی عمومی بکنند فلان بکنند بعد از همهی این حرفها به این نتیجه رسیدند برویم مرحوم آیت الله مهدوی کنی که هر کس را تایید کرد انجام شود آقای مهدوی خیلی بزرگواری کردند جلسه گذاشتند هر پنج نفر جلسه داشتند ایشان گفتند نظر خودتان چه کسی است؟ من اولین کسی گفتم من در این جمع از من صالح تر هستند من نیستم
مجری: نظر شما روی پنج تا چه کسی بود؟
آل اسحاق: بماند. من به ترکیب دیگری فکر میکردم. لذا من اولین کسی بودم که رفتم کنار چون مبنایم چیز دیگری بود نهایتا آن شد که شد و بعد هم که اثر همین قضیه به این ترتیب در آمد
مجری: شما خروجی آن پنج نفر شد آقای ابوترابی که ایشان هم انصراف داد موتلفهای که شما را نامزد کرده بود آقای ولایتی را. این کار درستی بود
آل اسحاق: این را باید خودشان بگویند.
مجری: شما خودتان به چه کسی رای دادید
آل اسحاق: نه بگذارید باشد.
مجری: سال 91 فهرست چهل نفره از اسامی که گفته میشد میلیاردرهای کشور هستند منتشر شد خیلی مورد انتقاد قرار گرفت که چرا منتشر کردند
آل اسحاق: نه من نبودم
مجری: اسم شما در این اسامی بود؟
آل اسحاق: نه. من همیشه حقوق بگیر هستم حقوق بگیر ریاست جمهوری هستیم. بازنشسته نیستم. اساسا من از آن موقعی که از بازار آمدم بیرون نه یک شرکت داشتم نه فعالیت اقتصادی داشتم نه دارم وزیر بازرگانی بودم رئیس اتاق بازرگانی هستم یک شرکت یک معامله ندارم خدا هم لطف کرده خداوند را شاکر هستم تمام زندگی ام بر اساس حقوق و این درآمدها است
مجری: این که میگویند وضع تان خوب است
آل اسحاق: خوب است نه به آن دلیل خدا الحمدلله خانوادهی خوبی داده بچههای خوبی دارد کفاف خوبی دارد نیازی ندارم
مجری: این چیزی که میگفتند اتاق بازرگانی ایران آمریکا میخواهد تشکیل شود درست است؟
آل اسحاق: نه آن تا مقدمات کارش فراهم نشود اتاق درست نمیشود نه آنها میگذارند نه آنها خبری نست
مجری: این چه است که پشت پردهی سیاسیون در کمترین زمان ممکن از قضایای اقتصادی مطلع میشوند
آل اسحاق: اقتصاد یک قدرت است قدرت بزرگی هم است سیاسیون هم هر جا بوی قدرت باشد آن جا حضور دارند اصلا سیاست یعنی چه؟ علم سیاست علم چگونگی مدیریت قدرت است چگونه قدرت را بگیرند چطور قدرت رقیب را از دست سلب کنند چگونه از قدرت استفاده بکنند میشود کسی سیاست مدار باشد به مرکز قدرت فکر نکند
مجری: به عنوان اقتصاد دان میپرسم رابطهی بانکها با تجار چطور است؟
آل اسحاق: منظور شما از تجار بخش تجارت است؟
مجری: تولید کنندهها و اقتصاد
آل اسحاق: اساسا بانک است و اقتصاد. رابطه شان یک رابطهی ارگانیک دارند. کشور ما از حوزهی روابط اقتصادی با بانک، بانک محور است یعنی دز و وزن تاثیر گذاری نظام بانکی در فعالیت اقتصادی خیلی بالاتر از جاهای نرمال است یعنی اگر سرمایه گذاری میخواهد بشود اگر میخواهد تجارت شود نقش بانک نقش بسیار بالایی است و بانکها زندگی شان به بخش اقتصاد وصل است آن چیزی که مایه نگرانی است و برخی تلاطمها را ایجاد کرده یک وقت بانک سرویس دهنده است و خدمات اقتصادی را انجام میدهد یک وقت خودش ریشهی اقتصاد است یعنی ترجمهی عملی اش این است که یک وقت این است که بانک تمهیدات مالی را برای بخش تولید و صنعت اختصاص میدهد یک وقت خودش رقیب است بانکها بنگاه دار هستند شرکتهای معدن ساختمانی تولیدی دارند در بورس هستند و غیر از عملیات خدمات مالی است وقتی که این شد رقیب بانک یعنی چه؟ پولهای کوچک مردم را جمع میکنند توزیع میکنند به بخشهای تولیدی یا بخشهای اقتصادی بابت این جمع و توزیع. ولی اگر جمع کند ببرد در شرکتهای خودش یعنی کار اقتصادی بکند بشود بنگاه دار میشود رقیب این یک نکته است این اتفاق افتاده است
مجری: این اتفاق مورد رضایت تولید کنندهها نیست
آل اسحاق: بله حتما نیست
مجری: ولی آنها میگویند اگر این کار را نکنیم ورشکست میشوند با آقای دانش جعفری صحبت میکردیم میگفتند اگر این کار را نکنند ورشکست میشوند
آل اسحاق: خب بحث سر این است که چرا اینها طوری هستند که ورشکست میشوند چطور است درآمدهای خدمات مالی کفاف هزینه هایش را نمیکند ورشکست نمیشوند بحث چیز دیگری است. بحث این است که مجموعه روابط مالی در کشور سود آوری اش نسبت به بقیهی فعالیتها کاملا متفاوت است یعنی اگر در بخش تولید سود بشود ده درصد پانزده درصد در بخش خدمات بانکی مالی حدود سی چهل درصد است
مجری: ما در بعد از انقلاب در زمینههای مختلفی پیشرفت داشتیم ولی اقتصاد درست نشده گیر کار اگر بخواهید در تحلیل کوتاه بگویید چه است
آل اسحاق: فرمایش شما درست است ما در حوزههای مختلف نظامی علمی موفق بودیم ولی در حوزههای اقتصاد علی رغم این که پتانسیلهای خیلی زیادی داریم منابع انسانی موقعیت جغرافیایی زیرساختها و همهی عوامل رشد ما از نظر منابعی بالای متوسط است ولی آن چیزی که الآن نگذاشته ما از این فرصت استفاده کنیم یک مقدار مشرب و مدیریت و تدبیر اقتصادی است که ما داریم بعد از سی و چند سال تازه رسیدیم الحمدلله آن هم با هدایت مقام معظم رهبری یک نسخهای به نام اقتصاد مقاومتی این جلسه جلسهی شعاری نیست نسخهی اقتصاد مقاومتی برآیند تمام هزینه فایدهها و تجربیات سی و چند سال ما در حوزهی اقتصاد است واقعیت این است اقتصاد را از حاشیه بیاوریم در متن. اقتصاد مبتنی بر واقعیت نگر آرمان گرا.
مجری: خیلی ممنون جلد اول شناسنامه که مکتوب شده تقدیم میکنیم خدمت شما. برای شما جلد سوم میشود
آل اسحاق: خیلی ممنون ما از این برخورد شما جلسهی شما و درایت شما مطالعه کردید در زندگی من همهی اینها را از اعماق تاریخ در آوردید ممنون هستم من هم هر چه بود خالصانه گفتم حتما بعضی از اینها شاید مصلحت نباشد تشخیص اش با خود شما مواردی اش را ضرورت ندارد ما غرض ما این نیست که نه با شخصی مصالح کشور را در نظر بگیرید.