آفتابنیوز : آفتاب: اميرپرويز پويان در ابتکار نوشت:
چهار راه ولي عصر تهران به زير زمين منتقل شد. قبل از افتتاح اين پل زير زميني، در ساعاتي از روز، انبوه عابران پياده اين قسمت از تهران را کاملاً شبيه يکي از شهر هاي پرجمعيت هند يا چين ميکرد.
انبوه مسافران در بعضي ايستگاه هاي مترو و اتوبوس، توده ژله مانندي به وجد ميآورد، صد ها و هزاران نفر همزمان با هم به سمت ايستگاه هاي مشخص حرکت ميکنند. بيشتر مسافران کارگران و کارمندان هستند. با وجود رشد وسايل نقليه عمومي در تهران و اضافه شدن خطوط اتوبوس و بي آرتي، تراکم مسافر ها کاسته نشده است و در ساعاتي از روز (اول صبح، ظهر و غروب) استفاده از سرويس حمل و نقل عمومي، شرکت در يک کارناوال پرجمعيت است.
مسافرت در اين زمان ها يعني تنه زدن و تنه خوردن و حرکت در ميان صدها نفر ديگر که به فاصله هايي کمتر از سانتيمتر از هم در حال راه رفتن هستند. چيزي که اين سيل را به راه مياندازد، تمرکز مراکز کار و ثروت در پايتخت است. هزاران مرکز خدماتي، آموزشي، تجاري، تفريحي با ميليون ها کارگر و کارمند نيازمند يک دستگاه حمل و نقل عظيم هستند. ميليون ها نفر در ساعتهاي مشخصي بايد از محل زندگي به سمت محل کار حرکت کنند و بعد از پايان ساعات کاري دوباره به خانه ها برگردند. انتقال اين ميليون ها انسان منظره هايي مشابه در همه جاي دنيا به وجود ميآورد. حالا انبوه مسافران اتوبوس فيلم هاي هندي براي تهراني ها هم آشنا است.
امير خان در يکي از فيلم هاي هندي، خسته و تنها در بمبئي پياده ميشود و از مرد گدايي ميپرسد در اين شهر چطور ميتوان کار پيدا کرد. گداي کور به او جواب ميدهد، دراين شهر دو چيز به قيمت خون هم گير نميآيد: اول کار و دومي خانه.. بعد خنده شيطاني سر ميدهد. فيلم هاي هندي چند تصوير آشنا را هميشه دارند، در کنار رقص و آواز، قطارها و اتوبوس هاي پر از مسافر (گاهي روي سقف وسايل نقليه هم مسافر سوار ميشود) و تصوير مکان هايي که انبوه ثروت و نهايت فقر را نشان ميدهند، انسان هاي بسيار توانمند و انبوه بيچارگان. داستان فيلم هندي، داستان جدا شدن يکي از اين انبوه جمعيت فقير و پيوستنش به اندک سعادتمندان جامعه است. اشتياق مردم هند به سينما بي دليل نيست در هر فيلم يک نفر يه نمايندگي از ده ها ميليون فقير هندي راهش را باز ميکند و درکنار معشوقش به خوشبختي و ثروت ميرسد. قهرمان فيلم هندي روياي ميليون ها هندي گرسنه را عملي ميکند.
در دل سازوکاري مانند سازوکار اقتصاد هند تنها در يک فيلم امکان چنين تحولاتي براي پايين دستي ها وجود دارد. در واقعيت آنها بايد مانند توده هاي غير انساني سوار وسيله نقليه عمومي شوند به سر کارشان بروند و شب به خانه برگردند. با درآمد يک دلار در روز زندگي کنند و مقداري هم براي فيلم ديدن کنار بگذارند. جهان رويا جايي است که اين ده ها ميليون به آن پناه ميبرند. جهان واقعيت سخت تر از آن است که جنگ با آن نتيجه اي همانند انتهاي يک فيلم هندي داشته باشد. چه چيزي تمام شهر هاي بزرگ دنيا را شبيه هم مي کند، تجمع بيشمار مراکز تجاري و فرهنگي و تفريحي و گردش بي کران پول باعث جلب جمعيت و تنوع زندگي در شهر هاي بزرگ جهان ميشود. انگار همه از روي يک الگو ساخته ميشوند تا براي زندگي ميليون ها پايين دستي، ميليون ها شهروند متوسط الحال و جمعيت کوچکِ مالکِ مراکز بزرگ اقتصادي، مناسب شوند.
در کنار تقسيم بندي خيابان هاو مناطق شهري با ارزش گذاري، خطوط حمل و نقل عمومي تمام شهر را به هم وصل ميکنند تا نيروهاي کار از خانه هايشان به سمت مراکزي راهي شوند که نيروي کار آنها را خريده است و دولت نيز با راه اندازي خطوط حمل و نقل اين مبادله را ميسر ميکند. حضور در ميان جمعيت به هم فشرده پياده روها، اتوبوس يا مترو يعني يکي شدن با هزارن نفر که فارغ از تفاوت هاي کوچک در بسياري موارد شبيه هم هستند. احساس فرديت در اين بين بي معني به نظر ميرسد، هر مسافر بيش از اينکه يک فرد باشد، عضوي از يک توده ژله مانند بزرگ است. توده اي که توسط سيستم حمل و نقل عمومي به سمت منطقه ها، شهرک ها، خيابان ها و مجتمع ها هدايت ميشود.