آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش فرهیختگان، بامداد بیستم شهریور سال 82 زن میانسالی به پلیس آگاهی ورامین رفت و از ناپدید شدن پسر ۲۸ سالهاش به نام مجتبی خبر داد. این زن گفت: «یکم تیرماه 81 پسرم که زن و یک پسر دو ساله دارد از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. همهجا را دنبال پسرم گشتم، اما اثری از او پیدا نکردم. بارها میخواستم به پلیس مراجعه کنم، اما خواهرم فاطمه مرا منصرف میکرد. او هر بار حرف جدیدی میزد. یکبار گفت مجتبی با پسرش تماس گرفته و گفته در زندان زاهدان است. به زاهدان رفتم، اما اثری از پسرم نیافتم. بار دیگر پسر خواهرم گفت مجتبی از کاشان با او تماس گرفته است. همراه شوهرم به کاشان رفتم، اما پسرم آنجا هم نبود. حالا میترسم بلایی سرش آمده باشد.»
به دنبال اظهارات این زن، تلاش برای افشای راز ناپدیدشدن پسر جوان آغاز شد. پلیس در نخستین گام از تحقیقات دریافت مجتبی به دخترخالهاش به نام سهیلا علاقهمند بوده، اما سهیلا در این مدت با یک مرد هتلدار ازدواج کرده و به مشهد رفته بود. با اظهارات زن میانسال فرضیه جنایت ناموسی قوت گرفت و پلیس به مشهد رفت و به بازجویی از سهیلا پرداخت.
راز جنایت در قلب دخترخالهاین زن که خود را بیاطلاع از سرگذشت پسرخالهاش نشان میداد وقتی در بنبست اطلاعاتی گرفتار شد لب به اعتراف گشود و پرده از جنایت خانوادگی برداشت. سهیلا گفت: «اوایل تیرماه 81 مادرم فاطمه با همدستی برادرانم ابوالفضل و حسن، پسرخالهام را کشتند. پسرخالهام چند سال پیش مرا آزار داده بود و حاضر به ازدواج با من نبود. به همین خاطر مادر و دو برادرم تصمیم به قتل او گرفتند.»
به دنبال اظهارات تکاندهنده زن جوان فاطمه 46 ساله و دو پسرش بازداشت شدند.
فاطمه گفت: «وقتی فهمیدم مجتبی دخترم را آزار داده از او خواستم تا همسرش را طلاق بدهد و با دخترم ازدواج کند، اما قبول نکرد. به همین خاطر با او درگیر شدم. من در اوج عصبانیت با گوشتکوب به سر مجتبی زدم که بیهوش شد. سپس از مجتبی و حسن خواستم تا دست و پای مجتبی را بگیرند. من با روسری او را خفه کردم. نیمهشب پسرانم جنازه را با موتور به بیابانهای ورامین بردند. من هم دنبال آنها رفتم و روی جنازه لاستیک انداختم و آن را به آتش کشیدم. صبح روز بعد دوباره به محل رها کردن جنازه رفتم و بقایای جنازه سوخته را به کانال آب انداختم.»
مجتبی و حسن نیز در بازجوییها اعتراف کردند همراه مادرشان تصمیم به قتل مجتبی گرفته بودند. آنها گفتند به درخواست مادرمان دست و پای مجتبی را گرفتیم تا مادرمان او را خفه کند. آنها اما منکر دست داشتن در به آتش کشیدن جنازه شدند.
این در حالی بود که تلاش پلیس برای یافتن بقایای جنازه بینتیجه ماند. در این مدت فاطمه ادعاهای ضد و نقیضی مطرح کرد و در حالی که بیش از 10سال از این ماجرا گذشته بود بازپرس پرونده فاطمه و دو پسرش را با قرار وثیقه سنگین آزاد کرد.
متهمان در دادگاهاین مادر و دو پسر دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار پای میز محاکمه ایستادند.
در این جلسه ابتدا اولیای دم در جایگاه ویژه ایستادند و برای قاتلان پسرشان حکم قصاص خواستند. سپس پدر مجتبی گفت: «من قیم نوهام هستم که حالا 14 سال دارد و از طرف او نیز برای فاطمه و دو پسرش اشد مجازات میخواهم.» وقتی فاطمه پشت تریبون دفاع ایستاد ادعای جدیدی مطرح کرد و منکر قتل عمدی خواهرزادهاش شد.
این زن گفت: «شوهرم 25سال پیش فوت کرد و من با کارگری در خانههای مردم دخترانم را بزرگ کردم تا اینکه متوجه شدم مجتبی دخترم را آزار داده است. من از او خواستم تا برای حفظ آبرویم با دخترم ازدواج کند، اما قبول نکرد. مجتبی ظهر یکم تیرماه 81 به خانهام آمد. من با او صحبت کردم و از او خواستم اجازه ندهد آبرویمان برود. به او گفتم خانهای برایش اجاره میکنم و پول ماهیانه به او میپردازم، اما دادوفریاد کرد و گاز پیکنیکی را که در حیاط بود به سمتم پرتاب کرد. من هم او را هل دادم که سرش به دیوار خورد و بیهوش شد.
همان موقع مجتبی و حسن سر رسیدند. من از آنها خواستم تا جنازه را با موتور به ورامین ببرند و خودم به تنهایی جنازه را آتش زدم.» این زن گفت: «باور کنید پسرانم در این قتل دستی نداشتند. من ناخواسته موجب مرگ خواهرزادهام شدم.»
سپس ابوالفضل و حسن در جایگاه ایستادند و منکر دست داشتن در قتل شدند. آنها گفتند: «در اداره آگاهی تحت فشار روانی به همدستی در قتل اعتراف کردیم. ما بیگناهیم. ما فقط جنازه را به بیابانهای ورامین بردیم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.