کد خبر: ۲۷۹۱۷۳
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۸

مدل پاریسی تروریسم!

کنترل و زیر نظر قرار گرفتن مراکز اسلامی و خیریه تحت نظر کشورهای عربی خصوصاً عربستان، قطر و امارات در کشورهای غربی برای مبارزه جدی با تروریسم ضروری است.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب: متین مسلم در بخش وبلاگ‌های خبرآنلاین، آورده است: متحدان چک سفیدی که هر کاری صلاح بدانند انجام می‌دهند. ریشه بسیاری از ناهنجاری‌های سیاسی، امنیتی و اجتماعی در همین مراکز تندرو و خشونت‌پرور نهفته است که به پادگان‌های آموزشی تروریست‌ها و اعزام به عراق، سوریه و دیگر نقاط خاورمیانه و اینک اروپا و آمریکا تبدیل شده‌اند.

کشته و مجروح شدن تعدادی از روزنامه‌نگاران و افسران پلیس و مردم بیگناه طی سه روز گذشته که عصر جمعه در پاریس به اوج خود رسید و متعاقباً وحشت عمومی از افزایش حملات تروریستی در این کشورو سراسر اروپا بار دیگر بحث قدیمی "مبارزه با تروریسم، چرا، چگونه و با چه ابزاری؟" را پیش کشانده است. شاید سوال مضحکی به نظر برسد عمدتاً به این دلیل که از خود می‌پرسیم مگر مبارزه با تروریسم چرا و اما واگر می‌خواهد؟ بله درست متوجه شده‌اید؛ ما با آپارتاید در مبارزه با تروریسم روبرو هستیم والا طرح چنین سوالی بی‌معنا بود. اکنون که با یکی از فجیع‌ترین جنایات سازمان‌یافته در پاریس روبرو شده‌ایم، متأسفانه چهره کریه این آپارتاید خود را آشکارتر نشان داده است. آیا این به آن معناست که جهان آزاد و متمدن قادر به مقابله با شوم‌ترین میراث خود طی یکصد سال گذشته نیست؟ بی‌شک اگر تروریسم را به عنوان یک پدیده تصوری قابل مدیریت و نه یک ضایعه جهانی واقعی که باید جراحی و قطع شود بپذیریم، آنگونه که جرج بوش و بلر پس از واقعه 11سپتامبر و حمله به عراق بر آن اصرار و پرچم مبارزه با تروریسم خود خوانده را بلند کردند، متأسفانه باید گفت پاسخ به این سوال مثبت است. آقایان بوش و بلر به عنوان رابین‌هودهای عصر مدرن، پس از 11سپتامبر و حمله به عراق به همه ما وعده جهانی امن‌تر، آسمانی آبی‌تر و یک زندگی رویایی برای فرزندانمان در کنار آلیس در سرزمین عجایب را دادند. اما متأسفانه متوجه نشدیم آقای رئیس‌جمهور و مقام نخست‌وزیر به هیچ‌وجه از اعتبار اخلاقی لازم و کافی برای چنین مبارزه‌ای برخوردار نیستند و واگذاری تمامی سهم مبارزه به این دو از آن دست اشتباهاتی بود که جبران ضایعات آن فعلاً امکان‌پذیر نیست. صحنه‌های خونریزی و جنایت و تروریسم سازمان‌یافته در خاورمیانه و افغانستان را ببینید.

گزارش هیأت تحقیق چیلکوت 2011 را که اوایل ماه مه سال گذشته در بریتانیا منتشر شد، مشاهده کنید؛ آنگاه با عمق فاجعه‌ای که اکنون با آن روبرو شده‌ایم مواجه خواهید شد. روزنامه دیلی تلگراف در شماره 18 مه سال گذشته خود در بررسی این گزارش نوشت "دیوید کامرون با اعلام اینکه نتیجه یک تحقیق درازمدت درباره جنگ عراق تا پایان سال 2014 منتشر خواهد شد سعی کرد نگرانی‌های «سر جرمی هیوود» عالی‌رتبه‌ترین کارمند نخست‌وزیری را درباره تأثیر گزارش چیلکوت و مکالمات تونی بلر و بوش بر اعتبار بلر را برطرف کند".

دیلی تلگراف تصریح کرد: "برنارد جنکین رئیس کمیسیون مجلس عوام تهدید کرده هیوود را به دلیل این کوتاهی عمدی به مجلس فرا خواهد خواهند". شاید برای مبارزه با تروریسم پیش رو در جا زدن و گذشته را عاریه گرفتن کمکی به ما نکند، ولی احتمالاً وقت آن رسیده از دایره تنگ نگاه به جنایات سیاسی با انگیزه‌های مذهبی خارج و با ترور نه به مثابه یک تصور قابل مدیریت که به عنوان ضایعه‌ای دردناک واقعی نگاه کنیم.

واقعیت آنست که تروریسم بسیار دهشناک و بی‌رحمی که اکنون با آن مواجه هستیم، هم به لحاظ ساختار وهم به لحاظ انگیزه با آنچه تاکنون تجربه شده ماهیتاً متفاوت است. اروپا تا پیش از این اگر با تروریسم اجتماعی مواجه بود و موفق به مبارزه با آن شد، دلیلش آن بود که با تروریست‌هایی کاسب که کار خود را حرفه‌ای و به مثابه یک شغل می‌نگریستند مواجه بود. کارلوس، بادر، ماینهوف، ابونضال، فرانچشینی و... هرچند اقدامات خود را قالب گروه‌های سازمانی با پوششی مارکسیستی انجام می‌دادند، اما توجیه‌های ایدئولوژیک و نمایندگی از صدها میلیون هم‌عقیده چندان تعیین‌کننده ماهیت اقدامات و جنایاتشان نبود اما امروز با چنین ساختاری روبرو نیستیم، بلکه برعکس با عده‌ای جنایتکار متکی بر باورهایی غلط و به غایت خطرناک و غیرقابل کنترل روبرو شده‌ایم که جامعه جهانی را به مبارزه طلبیده‌اند. اما پنج مؤلفه دامنه این مخاطرات و تغییر باورها و رویکردهای تروریسم ایده محور را به گونه‌ای نگران‌کننده افزیش یا در آستانه آن قرار داده و عمیقاً موجب نگرانی شده است:

اول، محدود و گزینه‌ای قلمداد کردن این مخاطره در مرزهای اروپا و آمریکاست. این محدودیت موجب شده رهبران اروپایی و ایالت متحده تصور کنند وظیفه مبارزه با تروریسم تنها وظیفه آنهاست و دیگران باید تابع باشند.

دوم، متهم کردن یک گروه، گرایش، دین و مذهب به دست داشتن در این جنایات است. ارتباط برقرار کردن میان جنایات گروهی از شهروندان و اتباع خودی با دین و مذهب آنها از چه منطقی برخوردار است؟ البته این سوالی است که فکر می‌کنم بهتر است ابتدا آقایان بلر و بوش به آن پاسخ دهند؛ آنگاه که پس از وقایع 11 سپتامبر و جنگ عراق آشکارا از جنگ صلیبی نوین یاد و بر آتش تعصبات و گرایش‌های مذهبی دامن زدند. اینکه اقلیتی امروز مسلمان و فردا قومیت و مذهبی دیگر در اروپا و آمریکا را بلافاصله در هر اقدام تروریستی به اعتبار سر دادن شعاری مذهبی متهم معرفی کردن، مشکلی را حل نمی‌کند و ماشین جنگ با تروریسم را در جای خود متوقف خواهد کرد؛ که کرده است.

سوم، مخاطره کنونی ضرورت مبارزه بدون تبعیض و فراگیر با تروریسم ایدئولوژیک در دو عرصه سیاست داخلی و دیپلماسی بین‌المللی را به فراموشی سپرده است. در حالی که همکاری جهانی از یک سو و با مساعدت و همکاری طلبیدن جامعه بزرگ مسلمانان و رهبران آنها یا دیگر اقلیت‌ها از سوی دیگر برای مقابله با آنچه که به غلط به نام آنها تمام می‌شود دیگر نه یک انتخاب که یک ضرورت گریزناپذیر سیاسی، اجتماعی و امنیتی است.

چهارم، قدرت گرفتن روزافزون گروه‌های ضد مهاجران و اقلیت‌ها به یک نگرانی جدی تبدیل شده است. اکنون حدود چهار هفته است گروه‌های ضدمهاجران در شهرهای آلمان دست به تظاهرات نژادپرستانه می‌زنند، مراکز مذهبی در استکهلم و آلمان و دانمارک مورد هجوم قرار می‌گیرند؛ در بریتانیا گروه‌های نژادپرست میتینگ راه می‌اندازند و در پاریس خانم لوپن با همدستان راست‌گرایش بر تنفر نژادی دامن می‌زند. بی‌شک راست‌گرایان فرانسوی به خرج خانم لوپن برای آنچه در جنایت پاریس رخ داد جشن شادی می‌گیرند و خواهند گفت «دیدید حق با ما بود؟!» این یک آنارشی تمام عیار به رهبری راست‌گرایان خواهد بود که نتیجه‌ای جز ایجاد تنفر داخلی میان گروه‌های اجتماعی با شهروندان عادی به ارمغان نخواهد آورد. با استانداردهای لوپن، یوناس اوکه لوند یا آبراهامسون آیا قرار است اروپا اقلیت‌های مذهبی و قومی را به دریا بریزد؟ بی‌شک در کنار مبارزه با افراط گرایی، مقابله و کنترل این گروه‌های سیاسی که نگران‌کننده آماده اشغال کرسی‌های پارلمان اروپا نیز می‌شوند یک ضرورت امنیتی اجتناب‌ناپذیر است.

پنجم، کنترل و زیر نظر گرفتن جدی مراکز اسلامی و خیریه تحت نظر کشورهای عربی خصوصا عربستان، قطر و امارات در کشورهای غربی است. متحدان چک سفیدی که هر کاری صلاح بدانند در جوامع اروپایی و آمریکایی انجام می‌دهند، حتی به گروگان گرفتن امنیت، آزادی و آسایش شهروندان. ریشه بسیاری از ناهنجاری‌های مذهبی و اجتماعی که طی 10 سال گذشته و اکنون مشاهده می‌کنیم در همین مراکز اسلامی سازماندهی‌شده تندروست. تازه‌ترین ناهنجاری امنیتی آنها آموزش‌های قتل و کشتار با توجیه مذهبی و در نهایت اعزام تروریست (مانند یکی از همین تروریست‌های پاریسی) به عراق، سوریه و سایر نقاط خاورمیانه است. آیا چشمان خود را بسته‌ایم؟ این جوانان تروریست محصول کدام مراکز مذهبی و خیریه فعال هستند که به دلیل رابطه صمیمانه با اعراب محافظه‌کار و طلبکار از نظارت بر آنها خودداری می‌شود اما تاوان آن را شهروندان عادی و در این مورد مسلمانان پس می‌دهند؟ بسیاری از جوانان سرخورده از شرایط اجتماعی و خانوادگی ناشی از مهاجرت در گذشته یا به هر دلیل اجتماعی دیگر به این مراکز مذهبی و خیریه پناه می‌آورند و چون طعمه‌ای در برابر رهبران افراطی این مراکز قرار می‌گیرند که بارزترین آنها در همین بریتانیا یا فرانسه قابل مشاهده است. آقای کامرون راه دور نروید و شما آقای اولاند! گزارش‌های سازمان امنیت و همکاری اروپا شمار افراطیون مذهبی اعزام شده به خاورمیانه و پیوستن آنها به دولت موسوم به اسلامی داعش و سایر گروه‌های تروریستی مانند جبهه النصر را طی 15ماه گذشته بین 3 تا 5 هزار نفر تخمین زده است. اما منابع امنیتی اروپا این میزان را بین 13 تا 15 هزار نفر برآورد می‌کنند که نشان‌دهنده عمق فاجعه امنیتی پیش روست. این افراطیون محصول خالص بسیاری از این مراکز مذهبی و خیریه هستند که با پول هنگفت اعراب محافظه‌کار و خلاءهای قانونی نظارت بر مرکز آموزش، مذهبی و خیریه، تربیت شده و چون بمبی قوی به درون جامعه رها می‌شوند. پاره‌ای گزارش‌ها حکایت از آن دارد که گردش مالی و نقل وانتقالات بانکی این مراکز پوششی خیریه و مذهبی بین نیمه اول سال 2011 تا نیمه اول سال 2013 چیزی در حد 500 تا 700 میلیون یورو بوده است. رقم شگفت‌آوری است. باید واقع‌بین بود.

ما با واقعیاتی در بن‌بست روبرو شده‌ایم که راه گریزی از آنها وجود ندارد. شاید که نه، حتماً زمان آن رسیده جامعه جهانی برای یک بار هم که شده در پوشش یک همکاری بدون تبعیض برای بقاء خود با هدف مقابله ریشه‌ای با خطرناک‌ترین پدیده ضد بشری و دشمن تمدن و جهان آزاد متحد شود. تا آنجا هم که به آقای دبیرکل سازمان ملل مربوط می‌شود به جای همدردی و محکومیت، ابتکار عمل مبارزه با تروریسم را با همکاری مشترک رهبران سیاسی جهان و رهبران مذهبی که از اعتبار بالایی در میان پیروانشان برخوردارند در دست بگیرد. او و سازمان ملل شاید نتوانند همه اجزای جامعه جهانی را با هم آشتی دهند اما قادرند با همه اختلافات سیاسی و مذهبی آنها را به یکدیگر نزیکتر کنند. این ترسی مشترک با هدف مشترک است. تروریسم نه مرز می‌شناسد، نه اخلاق، نه اصول و نه مذهب.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین