کد خبر: ۲۷۹۹۶۰
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۵

به روش پیامبر با شارلی ابدو بجنگیم

محمد قوچانی در سرمقاله شماره 18 روزنامه مردم امروز (پنجشنبه 25 دی)، اسلام‌شناسی و بازگشت به سیره نبوی را تنها دوای درد اسلام‌هراسی دانست.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب: در این نوشتار آمده است: اگر فرض کنیم اسلام‌هراسی مقدمه‌ی اسلام‌ستیزی است، مقدمه اسلام‌هراسی چیست؟ دور از ذهن نیست اگر بگوییم غربیانی هستند که می‌کوشند با ارائه چهره‌ای خشن از اسلام و پیام‌آور مهربانش تسویه‌حسابی تاریخی با اسلام کنند و جنگ‌های صلیبی را بازآفرینی کنند؛ پیامبری که مکتب درخشانش بر چهار رکن اساسی استوار بود:

یکم؛ حکمت که نه علم است، نه فلسفه و نه عرفان، اما به هر سه بهره می‌رساند، چون با چراغ وحی، عقل را منور می‌کند، بی‌آنکه نسبتی با ایدئولوژی‌های انسان‌ساخته داشته باشد. حکمت نبوی به عنوان معجزه‌ محمدی (ص) اعجاز آخر‌الزمان است که لطف خدا بر بشر کامل و ابلاغ وحی تمام می‌شود و از آن پس اجرای دین خدا با قوه‌ اجتهاد آغاز می‌شود. اعجاز حضرت محمد - که اسلام‌ستیزان، پیروانش را ضدعقل می‌خوانند - عقل بوده است! عقلی که پیام‌آور وحی، آن را نبی باطن دانسته که بر اساس آموزه‌های نبی ظاهر، منظور شارع، خالق و صانع را کشف و فهم می‌کند و به کار می‌بندد. اگر مسیحیان و یهودیان به استناد معجزاتی چون زنده شدن مردگان و شکافتن نیل اهل ایمان شدند، معجزه محمد (ص) کتاب بود و بیان و قلم و پیروان او به آیات کتاب (الهی) اسلام آورده‌اند؛ یعنی نه با خرق عقل بلکه با قوه عقل، مسلم و مومن شدند و این بزرگ‌ترین اعجاز الهی است.

دوم؛ رحمت که نه همان تساهل و تسامح است و نه سازش و تسلیم و نه کاستی و سستی ... رحمت و کرامت از صفات پیامبری است که آن یهودی بی‌ادب که بر سرش خاکروبه ریخت را نه‌تنها بخشید، بلکه به گاه بیماری به عیادتش رفت! رحمت و کرامت، اخلاق آن پیامبری است که چون مکه را فتح کرد در حریم خانه خدا خونی نریخت و به تعبیری ادبی و هنری، قلب‌ها را فتح کرد، پیش از آنکه خانه‌ها را فتح کند. رحمت و کرامت روش رسولی است که انتقام نگرفت و کینه نورزید. معاذ‌الله اگر مماشاتی کرده باشد که ذره‌ای در حقانیت خود تردید نداشت اما حقانیتش را هرگز به زور شمشیر حقنه نکرد که برخلاف این داوری شرق‌شناسانه‌ صهیونی، مرزهای اسلام هرگز به خون راست نشد، تا زمانی‌که رسول‌الله، رئیس مدینه‌النبی بود و رهبر حکومت اسلامی. از آن پس هر چه کردند (جز دوره کوتاه خلافت امیرالمومنین و امام حسن مجتبی که به سیاست داخلی گذشت) جز به پای خلفای عرب نباید نوشت، نه خلفای محمد مصطفی (ص).

سوم؛ سیاست نه به معنای تدلیس، دسیسه، نیرنگ و ریا که به معنای تدبیر است که اوج خرد است و عقلانیت. صلح حدیبیه به تعبیر رئیس‌جمهور روحانی از همین حیث، شاهکار حقوقی - سیاسی رسول‌الله است؛ صلحی که زمینه فتح عظیم اسلام در آتیه شد و پیش‌بینی آن را منکران حتی اگر معجزه ندانند، در نبوغ‌آمیز بودنش تردیدی ندارند. تدبیر رسول‌الله بود که جزیره‌العرب را در پناه اراده خدا مسخر مدینه‌النبی کرد و جهاد اصغر در برابر تدبیر آن حضرت وسیله‌ای بیش نبود. آری پیامبر غزوه و سریه هم داشته و گاه خود و گاه سردارانش به جنگ روی می‌آوردند اما جنگ‌های تحمیلی و دفاعی و نه ابتدایی که گرچه جهاد، بابی مبسوط در فقه سیاسی دارد، اما فرع است بر جهاد اکبر که همان چیرگی بر نفس است به هنگام خشم و تدبیر امور است به هنگام صلح و سیاست است قبل از جنگ، که جنگ آنگاه آغاز می‌شود که صلح میسر نباشد؛ چون هنگام غارت مکه از سوی مشرکان و تجارت با اموال مومنین و مانند تهاجم کافرین و شورش منافقین و ... .

چهارم؛ شریعت به معنای طریقت اقامه دین. اسلام بی‌گمان دین دولت است و سیاست. جدایی دین از سیاست و دولت نه در رسالت و نه در دولت پیامبر ریشه‌ای ندارد (هرچند که استقلال نهاد دین از نهاد دولت معنایی جدا دارد) اما شریعت، ایدئولوژی نیست! اگر فرض کنیم ایدئولوژی، برداشت جامد و خشک و تفسیری رسمی و انحصاری از معانی و مفاهیم نظری باشد که یک ایدئولوگ غیرالهی تعیین کرده، شریعت اساسا ایدئولوژی نیست. شریعت همان دانش سنتی فقه ماست که راه حقوق و تکالیف انسان و خدا را در برابر هم روشن کرده است. تکلیف خدا برابر انسان، لطف و هدایت در عین اختیار و آزادی است و تکلیف انسان برابر خدا، رضا و اطاعت در عین پرسش و پژوهش است. خدا ما را مجبور نکرده، اما ما مختار مطلق هم نیستیم. اگر بخواهیم مسلمان باشیم که اسلام غیر از ایمان و مقدمه ایمان است و خداوند از ما خواسته است قبل از ایمان، اسلام آوریم؛ یعنی به صلح، دوستی، سازش، سازگاری در برابر قدرت خدا و فقط خدا، تسلیم شویم؛ نه با جنگ و خشم که با رحمت و حکمت. حد فاصل این جبر و اختیار را فقه تعریف می‌کند: شریعت مدون و مکتوب. کتاب قانون در حکومت قانون که پیامبر چون به مدینه رفت با پیمان‌های جداگانه با مردان، زنان و یهودیان، با آنان بیعت کرد، نه با زور سرنیزه. با صلح و سلام و اسلام. پیامبر در احوال شخصیه ایشان تجسس نفرمود که با وجود علم بدان، مامور به احوال شخصیه نبود و مامور به ظاهر بود: عدم تجاهر به کفر و شرک و فسق ... . اهل یثرب چون نام مدینه‌النبی را بر شهر خویش نهادند، قبل از دین محمد (ص)، دولت او را پذیرفتند که مبنای آن دولت اگر چه وحیانی بود اما ادله محکم عقلانی داشت، یعنی حکومت قانون بود؛ حتی در حق یهود و نصارا. اولین قانون اساسی مدون جهان، قانون اساسی مدینه‌النبی بود که حتی حقوق اقلیت یهود را به رسمیت شناخته بود و با یهود فقط وقتی در جنگ شد که آنان بدعهدی و در واقع کار غیرقانونی کردند ... و حال چنین رسولی و چنین پیامبری را در غرب (و متاسفانه در شرق) چنان توصیف می‌کنند که هیمه‌ اسلام‌هراسی را بیارایند! عجبا یهودیانی که به مسیح‌کشی متهم و مسیحیانی که به یهودکشی مشهورند و به بهانه تشکیک نابهنگام یک سیاستمدار مسلمان در هولوکاست یا غرب‌ستیزی امثال او، مسلمانانی که با یهود و نصارا سال‌ها همزیستی کرده و هرگز در آرمان‌شهر اسلامی (مدینه النبی) نه‌تنها نسل‌کشی نکردند که حقوق اقلیت را پاس داشتند به افراط‌گرایی متهم می‌کنند. از آن‌سو برخی مسلمانان اهل غیرت و حمیت اما بی‌همت و حکمت گمان کنند باید برای پاسخ به دشمنان، چون ایشان عمل کنند. گفته‌اند بلشویزم، یهودیت سکولارشده بود که یهودیت را چونان یک ایدئولوژی هویتی و نه مذهب الهی مسخ کرد و گفته‌اند فاشیسم، مسیحیت سکولارشده بود که می‌خواست انتقام مسیح را از جهود بگیرد. باید گفت بنیاد‌گرایی (القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام و ...) نیز اسلام سکولارشده است که می‌خواهد از مکاتب دیگر انتقام بگیرد و آن را به نام اسلام تمام کند.

آری اسلام قبل از عقل، وحی دارد و به جز حکمت، تبعیت هم دارد و به غیر از تحقیق، تقلید هم دارد، اما تقلید از خدا و پیامبر خدا و ائمه معصوم (در اصول) و مجتهد متقی (در فروع) ... آری اسلام در کنار رحمت، قاطعیت هم دارد و چون مسیحیت و دیگر معنویت‌های مرسوم روزگار (بودایی‌گری و ...) نیست که سراسر تسلیم و رضا باشد، حتی در برابر ظلم. آری اسلام، دین قاطعیت و عدالت است، اما نه مساوات و نه خشونت. خشونت تنها راه قاطعیت نیست و مساوات تنها راه عدالت نیست. عدالت، قرار دادن هر چیز به جای خود است: عشق و عدل هر دو به جای خود ... .

آری اسلام در کنار سیاست، جهاد هم دارد و غیر از صلح، جنگ هم دارد اما جنگ به جبر و جنگ به ناگزیر و جنگ به ناچار که حتی برای تبلیغ دین خدا، اصل بر ترویج آن در فضای صلح است؛ چنان‌که پیامبر چنین کرد ... .

آری اسلام دین شریعت است. برای احوال شخصیه آداب دارد و ادب می‌آموزد. معتقد به آخرتی است که در برابر اعمالمان پاسخگو خواهیم بود و ثواب و عقاب خواهیم دید. احکام ضروری دارد و اوامر و نواهی قطعی، اما در عرصه عمومی اصل بر حکم به ظاهر کردن است و پرهیز از تجاهر به فسق که همان عدم تعرض به حریم خصوصی دیگر مسلمین و شهروندان است. ایمان، پاسبان ندارد و پاسبان، نگهبان قانون است و بس ... نگهبان ایمان، وجدان است و وجدان در برابر خدا پاسخگوست و بس ... و البته هم از رحمت خدا بهره می‌برد و هم از عقوبت اعمال خود اما ما مامور به ظاهریم نه باطن و فقه (سیاسی و اجتماعی)، حکم به ظاهر می‌کند، نه باطن که آن‌ هم (در فقه فردی و عبادی) احکام فقهی خود را دارد.

با چنین شریعت، سیاست، رحمت، حکمت و با چنین نبوتی در برابر آنان که با به کارتون کشیدن مقدسات، عِرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند و آزادی بیان را لوث می‌کنند باید به روش خود پیامبر برخورد کرد: با حکمت، سیاست، رحمت و شریعت ... رسیدن به آن نقطه کانونی میان ضرورت برخورد شرعی و سیاسی و ضرورت رفتار رحمانی و حکمی، همان نقطه کانونی است که از محمد بن عبدالله (ص)، رسول‌الله ساخت ... گریز از اسلام‌ستیزی با پرهیز از اسلام‌هراسی و آن نیز با اسلام‌شناسی به‌دست می‌آید. اگر به تعبیر مرحوم استاد شهید مطهری از اسلام‌سرایی پروا کنیم و به منابع اصیل و سنتی اسلامی رجوع کنیم درخواهیم ‌یافت آنکه به تعبیر مجتهد جوان، آقای سیدحسن خمینی، اسلام را کاریکاتورگونه می‌سازد و گاه با برجسته کردن ابعاد رحمانی و گاه با برجسته کردن ابعاد غیررحمانی اسلام، آن را کاریکاتوری می‌کند، گناهش از خبط و خطای کسانی که جاهلانه کاریکاتور اسلام را می‌کشند، کمتر نیست و به قول سیدحسن نصرالله، لطمه و اهانت جنایات داعش به پیامبر اسلام بیش از آن کاریکاتور موهن است. روی سخن نه با یک جناح یا یک فکر که هر دو جناح و هر دو فکر اصلی در میان اسلام‌گرایان عصر ماست: از راست راست، تا چپ چپ ... از راست اسلامی تا چپ اسلامی ... به شعار سیاسی می‌ماند، اما ناگزیرم بدون ارجاع به حزبی یا دولتی یا فردی خلاصه کنم: تنها راه نبرد با کاریکاتوریست‌های مغرض و تروریست‌های جاهل، اعتدال است، اعتدال است، اعتدال ... و برای اعتدال تنها و تنها یک اسوه وجود دارد: پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله‌ (ص) ... مردی که هیچ نکته اغراق‌آمیزی در حیاتش نبود و هیچ افراط و تفریطی نداشت که به کار کاریکاتوریستی (مغرض و غیرمغرض) بیاید! پیامبری که اگر امروز در میان ما بود پناه همه بود، حتی آن یهودی مغرضی که بر سر و روی شریفش خاکروبه ریخت ...
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین