سال ۹۳ سال جولان مرگ میان اهالی فرهنگ بود. سال یورش بیماری سرطان و از دست رفتن آدمهایی که زندگیشان به خیلی چیزها معنا میداد.
هنرمندانی که قبیله سینما را ترک کردند
مرتضی احمدی:۳۰
آذر وقتی پیرمرد چشمهایش را به روی تهران بست، روزنامهها تیتر زدند:
«صدای تهران خاموش شد». مرتضی احمدی، ۹۰ سال زندگی کرد و از این ۹۰ سال بیش
از هفت دهه حضوری موثر و تاثیرگذار در عرصههای مختلف هنری داشت.
او نمونهای واقعی از «آدمهای قدیمی» بود. نمونهای اصیل از «بچه تهرون». با مرام، با ادب، با سواد و با کمالات. تا لحظه آخر دست از تلاش نکشید. خستگی و نومیدی در کارش نبود. قدیمیترین طرفدار پرسپولیس، صدای ماندگار شخصیتهای رنگارنگ کارتونی، بازیگر نوستالژیک فیلمها و سریالهای گوناگون و ... مرتضی احمدی همه اینها بود اما خودش بیشتر از هر چیز مراد و مرشدی بود که صدایش را در حافظه نسلهای بسیاری جاودانه کرد.
داریوش ارجمند، در مراسم ختم برادرش انوشیروان ارجمند
انوشیروان ارجمند: ۲۳
آذر سال کوچ انوشیروان ارجمند بود. گرچه خبر بیماریاش منتشر شده بود اما
کسی فکر رفتنش را نمیکرد. «اشعث بن قیس» سریال امام علی خیلی زود رفت.
اگرچه در مرور کارنامه زندهیاد انوشیروان ارجمند این نقشهای تلویزیونی او
مثل «اسماعیل آقا»ی «تفنگ سر پر» یا «خان خله» سریال «روزی روزگاری» پیش
از هر چیز به ذهن میآید اما پیشینه طولانی او در تئاتر و یک عمر فعالیتش
در این حوزه نیز نکتهای است که هرگز نباید از نظر دور داشت.
زاون قوکاسیان: زاون مهربان سینمای ایران. با آن لبخند ملایم و نگاه تیزبین. کافی بود یک بار صدای خندههایش را بشنوید تا بفهمید چه قلب مهربانی در سینهاش میتپید. قلبی که تا آخرین لحظه عمر پدر و مادر حتی لحظهای از آنها غافل نشد. شیمی خوانده بود اما عاشق سینما بود. نخستین کتاب سینمایی را زاون نوشت. درباره فیلم «چشمه» آربی آوانسیان. سرطان به زاون هم رحم نکرد. برای درمان سرطان به سوئد هم رفت اما این روزها انگار زور هیچ کس به سرطان نمیرسد. یکم اسفند ۹۳ خبر رفتن زاون منتشر شد. آن هم وقتی که زایندهرود پر از آب بود و منتظر تا زاون بار دیگر روی پلهایش قدم بزند و صدای خندههایش تمام غرفههای سی و سه پل را پر کند.
اکبر خواجویی: نام اکبر خواجویی با «پدر سالار» گره خورده است. کاریش هم نمیشود کرد. در کارنامه کاری او کارگردانی فیلمها و سریالهای بسیاری به چشم میخورد اما وقتی خبر درگذشتش روز ۳۱ مرداد ۹۳ منتشر شد همه بیمحابا به یاد «پدر سالار» افتادند سریالهایی که در دهه هفتاد ملتی را پای صفحه تلویزیون مینشاند تا ببینند اسدالله خان با عروس سرکشش بالاخره چه خواهد کرد.
ناصر گیتیجاه، عظیم جوانروح، حمید جدیدی، جعفر ریاضیمهر، برگونی بغوسیان، عزیزالله هنرآموز، سعید مترصد و حمید مهرآرا از دیگر هنرمندانی بودند که قبیله سینما را در سال ۹۳ ترک گفتند.
آنها که آخرین زخمه را بر ساز زدند
محمدرضا لطفی: ۱۲
اردیبهشت ۹۳، خبر درگذشت محمدرضا لطفی همه را بهت فرو برد. اگرچه خبرهایی
تایید نشده از وخامت حال او میرسید و دوستدارانش میدانستند که این بار هم
سرطان کار دستشان خواهد داد، با این حال امیدوار بودند که استاد با آن
موهای سپید و قامت خدنگ، از پس بیماری بربیاید، اما چنین نشد.
وقتی که رفت خیلیها نسبت به رفتنش واکنش نشان دادند. از دوستان و همکارانش در «چاوش» گرفته تا محمود احمدینژاد. صبح روز ۱۴ اردیبهشت وقتی مردم خود را به مقابل تالار وحدت رساندند تا در آیین پرسه او شرکت کنند پیش از هر چیز این نوای «ایران، سرای امید» بود که فضا را پر کرده بود. محمدرضا لطفی با نوای همین سرود و در میان اشکهای مردمی که با بغض این سرود را زمزمه میکردند راهی گرگان شد تا در زادگاهش آرام بگیرد.
مرتضی پاشایی: وقتی
۲۳ آبان خبر درگذشت مرتضی پاشایی منتشر شد خیلیها امیدوار بودند این بار
هم این خبر تکذیب شود. خبری که بارها و بارها به دروغ منتشر شد و صدای همه
را درآورد. اما این بار خبر واقعیت داشت. کسی که به جای چهار ماه، یک سال
در برابر بیماری سرطان دوام آورده بود بالاخره تسلیم شد تا هوادانش در سوگ
رفتن او همه جا را سیاهپوش کنند.
شرکت مردم در مراسم خاکسپاری مرتضی پاشایی و پدیده شدن او هنوز هم که هنوز است بعد از گذشت چندین ماه از مرگش همچنان موضوعی است که درباره آن حرف زده میشود. او حالا موافقان و مخالفان زیادی دارد و به ستاره بودنش در ذهن مردم همچنان ادامه میدهد.
خداحافظی مردم و دوستداران غلامعلی پورعطایی با این هنرمند
غلامعلی پورعطایی: هنگامی که دستش
را دم گوشش میگذاشت، سرش را کمی خم میکرد و چشمهایش را میبست تا
بخواند «نوایی ... نوایی...» سوز صدایش انگار که زخمی کهنه را توی دل آدم
زنده میکرد. غلامعلی پورعطایی صدای خاطرههای دور بود. شاید صدای حزنآلود
مردی که در حمله مغول همه خانوادهاش را جلوی چشمهایش از دم تیغ گذرانده
بودند یا شاید صدای چوپان عاشقی که در روز عروسی معشوقش با دیگری، سر به
بیابان گذاشته است.
خنیاگر سرودهای عارفانه و عاشقانه خراسان ۱۲ مهر چشم از جهان بست و نوای دوتارش برای همیشه خاموش شد. دوتاری که او آن را ساز دل می نامید.
نورمحمد درپور: بعد از دو سال درگیری با بیماری سرطان، محمد درپور ۲۸ اسفند ۹۳ چشم از جهان فروبست. خنیاگری که با سحر صدایش موسیقی جنوب خراسان به گوشه و کنار جهان برد و راوی قصهها، دردها و شادمانیهای مردمی بود که همه رازهایشان را به سرانگشتان جادویی او میسپردند تا دوتار بزند.
سرطان محمد درپور را هم از ما گرفت تا سال ۹۳ سال دریغ بر جای خالی کسانی مانند او باشد. آدمهایی دست نیافتنی و کمیاب. خیناگران که تبارشان به بلندی تاریخ بود.
علیرضا خورشیدفر، مهدی رفعتی، ذوالفقار عسگریپور، یوسف سلیمی، محمد شهابی، نیما وارسته، عباس کمندی و رحمان مرادی از دیگر هنرمندانی بودند که قبیله موسیقی را ترک کردند.
خالقانی که کلمات را ترک کردند
محمدابراهیم باستانی پاریزی:پیرمرد
با رفتنش در ۵ فروردین ۹۳ عید خیلیها را عزا کرد و بهار خیلیها را خزان.
تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر و موسیقی پژوهی کرمانی که از کوچه
باغهای پاریز تا خیابانهای پر از چنار دانشگاه تهران راهی طولانی و پربار
را از سر گذراند.
با آن شوخ طبعی و شیرینی کلامش، تاریخ را خواندنی کرد. واقعیات تلخ گذشته را به شیرینی داستانهای هزار و یک شب برای مردم روایت کرد و هیچ گاه از اصولش کوتاه نیامد و قلمش را برای خوشایند قدر قدرتی نچرخاند.
سیمین بهبهانی: بانوی غزل شعر پارسی ۲۸ مرداد ۹۳ چشم از جهان فروبست. صدای مهربانی که سرشار از رافت و مهر بود. ۸۷ ساله بود و از چند روز قبل در بیمارستان بستری شد. خبرهای ضد و نقیض بسیاری منتشر میشد. او از ۱۵ مردادماه به کما رفته بود و سرانجام سیمین شعر ایران هم در برابر مرگ طاقت نیاورد. «نیمای غزل» با درگذشتش همه را سوگوار کرد. هر کس با هر عقیده و مرام و مسلکی بعد از رفتن او درباره نوشت و سرود و با این حال جای خالیاش در پهنه شعر فارسی هرگز پر نخواهد شد.
مشفق کاشانی: رفتنش آنقدر عجیب بود که بیشتر شبیه افسانهها مینمود. مشفق کاشانی درست در شبی که برای تولد سهیل محمودی به خانه شاعران ایران دعوت شده بود و در حال شعرخوانی درگذشت. او تا واپسین دقایق عمرش شاعر بود و با رفتنش حسرت و دریغ بسیاری از دوستدارانش را برانگیخت.
چهره نامدار شعر انقلاب که عرصه شعر را با فضایی جدید آشنا کرد شامگاه بیست و هشتم دی ماه بر اثر عارضه قلبی چشم از جهان فروبست.
احمد بیگدلی، نویسندهای که هنوز داستانهای بسیاری برای نوشتن داشت
احمد بیگدلی: تازه
پیگیر چاپ رمان عاشقانهاش بود. احمد بیگدلی هنوز حرفها برای گفتن داشت و
اگرچه بعد از مرگ همسرش دیگر دست و دلش چندان به کار نمیرفت اما نگران
قصههایش بود. او نیز وقتی که ۲۶ شهریور بر اثر سکته قلبی درگذشت، تا آخرین
لحظات داشت به ادبیات فکر میکرد و درگیر داوری در یک جشنواره داستان در
شهرکرد بود.
با این حال، نویسنده «اندکی سایه» رفت در حالی که چشمش هنوز به دنبال کلماتی بود که باید روی کاغذ ثبت میشدند.
ساسان تبسمی: مترجم نامآشنایی که آثار بسیاری مهمی از نویسندگان فرانسوی را به پارسی ترجمه کرده بود ۱۱ فروردین چشم از جهان فروبست. آن هم زمانی که هیچ کس فکر نمیکرد مترجم آثار پل الوار، ژرژ سیمنون، فرانسوا موریاک و ... به این زودی در ۶۷ سالگی عرصه ادبیات را ترک کند. مترجمی که با ترجمههایش دریچه تازهای به روی علاقمندان ادبیات در ایران گشوده بود.
ساسان سپنتا، روشن وزیری، حسن زنگنه و ... از دیگر کسانی بودند که قبلیه ادبیات را ترک گفتند.
آنها که صحنه را برای همیشه خالی گذاشتند
دوستان مجید بهرامی در مراسم تشییع او
مجید بهرامی: درست
یک روز پس از درگذشت مرتضی پاشایی، جوان دیگری اما در عرصه تئاتر به خاطر
بیماری سرطان چشم از جهان فروبست. داستان مبارزه مجید بهرامی با بیماری
سرطان پیش از اینها آغاز شده بود. برای شکست بیماری به آلمان هم سفر کرد و
آنجا درد و غربت را تحمل کرد تا مگر سرطان دست از جانش بردارد اما نشد که
نشد.
خیلیها همه تلاششان کردند تا مجید بهرامی زنده بماند. خیلیها با برگزاری نمایشگاه و ... تلاش کردند مددی به او برسانند اما سرطان کار خودش را کرد و بازیگر خوش آتیه تئاتر را از ما گرفت.
بهرام ریحانی: ۵ اسفندماه، بهرام ریحانی هنرمند تئاتر و پانتومیم نیز بر اثر سرطان درگذشت. هنرمندی که نگران بیماری کودکان سرطانی بود و طی یک سال مبارزه با بیماری سرطان از هیچ کس گله نکرد، از بیماریاش چماقی بر سر دیگران نساخت و حتی جشن تولدش را روی تخت بیمارستان گرفت تا همه بدانند که چقدر عاشق زندگی است.
هنرمندانی درگذشته عرصه هنرهای تجسمی
هوشنگ سیحون: آرامگاههای بوعلی سینا، خیام، نادرشاه افشار، فردوسی و کمالالملک خالق ذهن و نبوغ مردی بود که یکی از نامآورترین هنرمندان عرصه معماری بود. هوشنگ سیحون ۵ خرداد در ونکوور بر اثر پاره شدن رگ آئورت قلبش درگذشت و در لس آنجلس به خاک سپرده شد.
هنرمندی که وصیت کرد همه آثارش به موزهای در ایران اهدا شود.
تشییع پیکر غریبانه حسن حاضرمشار هنرمند خودآموخته عرصه هنرهای تجسمی
حسن حاضرمشار: وقتی
۱۴ دی ماه بر اثر ایست قلبی درگذشت، همه از هنرمند خودآموختهای یاد کردند
که با دست خالی آثار زیادی خلق کرد. یک روز وقتی کنار خیابان آثارش را
برای فروش عرضه کرده بود، کامبیز درمبخش کشفش کرد. برایش نمایشگاهی دست و
پا کرد تا حسن حاضرمشار پدر هنر خود آموخته ایران لقب بگیرد. پدر مهربانی
که هیچ وقت اجازه نداد ناملایمات و نامهربانیها روی کارش تاثیر بگذارد.
حسین پرتوی: عکس همافرانی که در بحبوحه روزهای پس از پیروزی انقلاب در برابر امام خمینی (ره) صف کشیده و احترام نظامی میگذاشتند، چیزی بیشتر از یک عکس بود. تصویری که پیش از هر چیز خبر از یک رویداد تازه میداد. خبر از شروع تاریخی جدید در کتاب کهنه و پر ورق تاریخ ایران.
حسین پرتوی عکاس آن لحظه بود. عکاسی که بعدها در جنگ هم به عنوان دبیر سرویس عکس روزنامه کیهان، عکسهای بسیاری از لحظات پر تب و تاب جنگ به ثبت رساند.
پرتوی بعد از سالها دست و پنجه کردن با بیماری ALS روز ۲۸ اردیبهشت چشم از جهان فروبست تا خاطره خودش و عکسهایش در تاریخ معاصر جاودانه شود.
یوسف رضایی، محمد مهراف، منوچهر درفشه، عبدالمجید حسینی راد و ... از دیگر هنرمندانی بودند که در این عرصه چشم از جهان فروبستند.
صداپیشگانی که ما را ترک کردند
خداحافظی با صدای ماندگار احمد رسولزاده
احمد رسولزاده: صدای
«دایی جان سرهنگ» در سریال «دایی جان ناپلئون»، صدای پدر روحانی در فیلم
«جنگیر» و البته دوبلور نقشهای رنگارنگ محمدعلی کشاورز. احمد رسولزاده
که ۱۹ دی ۱۳۹۳ چشم از جهان فروبست، با صدایش شخصیتها و نقشهای زیادی را
در خاطره ایرانیان جاودانه کرد. صدایی که اگرچه خاموش شد اما تکرارناشدنی و
بیبدیل ماند.
صادق ماهرو: وقتی که ۶ دی ماه ۹۳ درگذشت همه یاد گوریل انگوری افتادند. شخصیت کارتونی غول پیکر کم حرفی که با کارهایش دل بچههای دهه شصت را در غروبهای دلگیر خوش میکرد. در سریال کارتونی «یوگی و دوستان» هم جای خیلیها حرف زده بود و البته «داروغه ناتینگهام» کارتون رابین هود هم بود. جای یکی از برادارن دالتون در «لوک خوششانس» هم حرف میزد و شیرعلی قصاب» دایی جان ناپلئون هم بود. همینها برای جاودانگی صادق ماهرو در خاطره چندین و چند نسل کافی است.
ناشرانی که برای همیشه از پشت میز کارشان بلند شدند
محسن باقرزاده: مدیر انتشارات توس بعد از ۴۰ سال فعالیت مستمر در حوزه نشر ۱۴ بهمن چشم از جهان فروبست. زاده مشهد بود و نام انتشاراتش را «توس» گذاشت و اولین کتابی که چاپ کرد «شعر امروز خراسان» نام داشت. بعد از آن نویسندگان بسیاری آثارشان را به واسطه انتشارات توس به دست مردم رساندند. محمدرضا شفیعی کدکنی، خسرو گلسرخی، جلال آل احمد و ... از جمله نویسندگانی بود که محسن باقرزاده آثارشان را منتشر کرد.
آرزو داشت مجموعه آثار «حسن تقیزاده» را هم منتشر کند که عمرش مهلت نداد. کتاب در هزارتوی اداره کتاب وزارت ارشاد ماند و محسن باقرزاده با حسرت همه کتابهایی که چاپ نکرده بود چشم از جهان فروبست.
ابوالقاسم علمی مدیر انتشارات مدیر انتشارات جاویدان دیگر ناشری بود که در سال ۹۳ قبیله نشر را ترک گفت.
منبع: خبرانلاین