کد خبر: ۲۹۹۴۱۲
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۰
ششمین نشست تاریخ شفاهی مطبوعات ایران برگزار شد

اطلاعات و کیهان نمی‌گذاشتند اتحادیه روزنامه‌فروشان شکل بگیرد

ششمين نشست تاريخ شفاهي مطبوعات ايران است روز دوشنبه چهارم خرداد در فرهنگسراي رسانه برگزار شد.
آفتاب‌‌نیوز :
در این نشست محمد ابراهيم رنجبر اميري، قديمي‌ترين روزنامه‌فروش ايران ميهمان ششمين نشست تاريخ شفاهي مطبوعات ايران بود.

محمد ابراهيم رنجبر اميري متولد سال 1307 است که از سال 1316 کار فروش روزنامه را در تهران آغاز کرد. وي داراي خاطرات متعددي از فضاي مديريت و فروش مطبوعات در 78 سال گذشته است و با حافظه‌اي فوق‌العاده، روايتي متفاوت از روزنامه‌هاي ايران به‌ويژه روزنامه‌هاي اطلاعات و کیهان را در این نشست ارائه کرد.
 
* پدرم بخش بزرگی از باغش را به مدرسه اختصاص داده بود

این روزنامه‌فروش پیشکسوت در ابتدای صحبت‌هایش گفت: در روز چهارم اسفندماه 1307 در امیرکلای بابل متولد شدم و شغل پدرم کشاورزی بود. او با این که سواد زیادی نداشت و تنها عم جزء را می‌دانست، کشاورز خوب و موفقی بود و برای موفقیت هم‌ولایتی‌های خود و با سواد شدن آنان تلاش می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که بخش بزرگی از باغ چند هزارمتری خود را به اداره فرهنگ و معارف آن زمان -آموزش و پرورش فعلی- واگذار کرده بود تا بچه‌های روستای امیرکلا بتوانند در آن درس بخوانند. خودش هم در فصلی که کار کشاورزی نبود، به صورت رایگان در مدرسه خدمت می‌کرد و بایت این خدمت و اجاره این املاک، هیچ پولی دریافت نمی‌کرد.

وی با اشاره به موضوع فرار خود از روستا و آمدن به تهران هم گفت: همان سال‌ها پدر و مادرم اختلاف پیدا کردند و از هم جدا شدند و من زیر دست زن بابایی قرار گرفتم که سن و سال زیادی نداشت و وقتی که یک فرزند دختر و یک فرند پسر آورد، دیگر تاب تحمل یکدیگر را نداشتیم و من مجبور شدم از دست زن بابا در به تهران فرار کنم. آن موقع امیرکلا در چهار کیلومتری بابل قرار داشت و الان به هم چسبیده‌اند. وقتی به تهران رسیدم، دو ماهی در این شهر سرگردان بودم تا توانستم مادرم را پیدا کنم. آن وقت‌ها تهران مثل حالا نبود که ابتدا و انتهایش مشخص نباشد، یک سو لاله‌زار و دروازه یوسف‌آباد و از بالا هم دوراهی یوسف‌آباد بود که الان به میدان سیدجمال‌الدین اسدآبادی معروف است. در قدیم بالای این میدان یک آسیاب بود که به آسیاب گاومیشی معروف بود. ما از لاله‌زار به همراه چند نفر از دوستانم پیاده می‌رفتیم و آب‌تنی می‌کردیم. یوسف‌آباد یک قریه کوچک بود و از آنجا تا ونک بیابان بود.
 
* من از نسل سوم روزنامه‌فروشان ایران هستم

رنجبر با اشاره  به این موضوع که قصه فرارم با قطار از بابل به تهران را در جلد اول کتاب خاطراتم و در موضوع امامزاده هشت گنبد آورده‌ام، افزود: من اولین روزنامه‌فروش نیستم. از من قدیمی‌تر هم بودند، اما همه آنها به رحمت خدا رفته‌اند. اکنون من قدیمی‌ترین روزنامه‌فروش هستم. در اوایل کارم حدود یک سال و نیم با برادران روزنامه‌فروش همسایه به نام‌های کریم و رحیم کار می‌کردم و پس از آن با وجود سختی‌های فراوان، در گوشه خیابان‌های مختلف بساط می‌کردم. چون جثه کوچکی داشتم، خیلی‌ها مرا اذیت می‌کردند و بارها کتک خوردم اما گلیمم را از آب بیرون کشیدم و توانستم کارم را ادامه بدهم. سال‌ها بعد وقتی ازدواج کردم، زمینه استخدامم در اداره دارایی فراهم شد اما من باید با 240 تومان یک خانواده سه نفره را اداره می‌کردم. قبل از اینکه دارایی بروم، بعدازظهرها از ساعت 2 در روزنامه‌ها کار می‌کردم، مثلاً برای روزنامه‌های صبح امروز، فرمان و ملّیون به خبرگزاری پارس می‌رفتم، بولتن اخبار را می‌گرفتم به سردبیر می‌دادم و تا ساعت 10 شب، کارهای سرپایی را انجام می‌دادم.

وی افزود: من سواد زیادی نداشتم. وقتی شمال بودم تا کلاس دوم ابتدایی درس خواندم و قبل از اینکه به تهران بیایم، یک ماهی کلاس سوم را خوانده بودم اما می‌توانستم خبرها را بخوانم. هر وقت بیکار می‌شدم، داستان‌های مجله اطلاعات هفتگی را مطالعه می‌کردم. سال 1330، امتحان دادم و گواهی‌نامه ششم ابتدایی را گرفتم و پس از آن هم تا مقطع دیپلم درسم را ادامه دادم اما متأسفانه روزی که امتحان ریاضی داشتیم روزی بود که در وزارت دارایی استخدام شده و سرپرست ابلاغ شده بودم و نتوانستم سر جلسه امتحان بروم و نشد دیپلم بگیرم.

نویسنده کتاب «76 سال با مطبوعات» با اشاره به این موضوع که من از نسل سوم روزنامه‌فروشان در ایران هستم، گفت: در واقع تاریخ فروش روزنامه به شکلی که ما کار می کردیم از سال 1299 آغاز می‌شود که پنج نفر به این کار اشتغال داشتند و در دوره دیگر 12 تا 13 نفر به این جمع اضافه شدند و ما جزء گروهی 35 تا 40 نفره هستیم که نسل سوم به حساب می‌آییم. البته تهران آن زمان چهار، پنج خیابان که بیشتر نبود؛ یکی خیابان سپه بود و یکی هم خیابان شاه. خیابان‌های سعدی، فردوسی، لاله‌زار و ناصرخسرو، بوذرجمهری و شوش هم بود. من آن زمان دکه نداشتم. روزنامه‌ها را زیر بغلمان می‌گرفتیم و هر چقدر می‌توانستیم چاخان، پاخان می‌کردیم تا روزنامه‌مان را بفروشیم!
 
* اطلاعات و کیهان نمی‌گذاشتند اتحادیه روزنامه‌فروشان شکل بگیرد

رنجبر امیری با بیان اینکه در دهه‌های 30 و 40 بارها تصمیم گرفتیم اتحادیه روزنامه‌فروشان را تشکیل دهیم، گفت: روزنامه‌های اطلاعات و کیهان همواره کارشکنی‌هایی در جهت ایجاد چنین تشکلی ایجاد می‌کردند و دو مرتبه تشکیل چنین سندیکایی را برهم زدند.
 
* کیهان حاضر بود پول بیشتری بدهد تا اسم اطلاعات را دوم بیاوریم

وی در بخش دیگری از خاطرات خود اظهار داشت: پس از آنکه روزنامه کیهان فروش خود را به دست روزنامه‌فروشان سپرد، مدتی ما را جمع کرد و گفت من دو برابر به شما پول می‌دهم تا نگویید «اطلاعات، کیهان»، بلکه اول بگویید «کیهان» و بعد نام اطلاعات را بیاورید.

وی در پایان افزود: روزنامه فروشی در دوره ما ارج خاص خود را داشت و ضمناً بسیار سخت و پرزحمت بود، اما تأثیرگذار هم بود و من قصد دارم بعد از جلد اول و دوم کتابم که با عنوان خاطرات یک روزنامه‌فروش منتشر شده است، جلدهای بعد این کتاب را حداقل تا جلد پنجم تدوین و دراختیار علاقه مندان به تاریخ مطبوعات کشورم قرار دهم و لازم می‌دانم همین جا از مجله مدیریت ارتباطات که در شماره 55 این مجله و در آذرماه سال 1393 با من گفت‌وگو و عکسم را روی جلد مجله قرار دادند، صمیمانه تشکر کنم.

لازم به توضیح است که محمد ابراهيم رنجبر اميري تاکنون دو کتاب با عنوان «خاطرات يک روزنامه‌فروش؛ 76 سال با مطبوعات» منتشر کرده است که بنا به گفته سيد فريد قاسمي، پژوهشگر مطرح تاريخ مطبوعات ايران، اين کتاب‌ها نمونه‌هايي خوب از روايت تاريخ شفاهي مطبوعات کشور هستند.

سلسله نشست‌هاي تاريخ شفاهي مطبوعات ايران توسط ماهنامه‌ مديريت ارتباطات و با حمايت معاونت مطبوعاتي و امور اطلاع‌رساني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ايران،‎ انديشکده کتابخانه ملي ايران و فرهنگسراي رسانه برگزار‌مي‌شود.

در پنج نشست پيشين تاريخ شفاهي مطبوعات ايران، بهروز بهزادي، محمد بلوري، حميدرضا زاهدي، محسن ميرزايي و حسين بني‌احمد از پيشکسوتان حوزه روزنامه‌نگاري، سخنرانان اصلي بوده‌اند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین