آفتابنیوز : گرچه شاخصه ها و سنجه های این مطالعات بیشتر اقتصادی و کمتر فرهنگی- اجتماعی است اما این گونه خبرها در داخل کشور ما با دو بازخورد متفاوت روبه رو می شود.
به گزارش خبرآنلاین، عدهای معتقدند که بله کاملا درست است ما ملت غمگینی هستیم که به دلایل متفاوت از جمله تاریخ وعقاید و وضعیت فعلی اقتصادی غمگینیم و حتی غم را ارزشی اجتماعی -اعتقادی می شمریم در طرف دیگر عده ای هستند که معتقدند مردم ایران بارها علیرغم اینکه در سخت ترین شرایط اقتصادی و حتی جنگی بوده اند اما روحیه شاد خود را حفظ کرده اند و این را می توان از طنزی که در محاوره مردم وجود دارد نیز جست.
اما حقیقت چیست؟ شاید ما تنها مردم دنیا باشیم که در مراسم عزاداری و ختم به یکدیگر پیامک یا وایبر لطیفه می فرستیم و در مراسم عروسی و شادی بق کرده به تلاشهای شومن که در روی صحنه از ما می خواهد که جان مادرمان دست بزنیم و شاد باشیم پوزخندی تلخ می زنیم. بنا بر این مردم ما از این لحاظ اصلا سنجش پذیر نیستند.
در حقیقت باید گفت مردم ما نه شادترین مردم دنیا هستند و نه غمگین ترین ؛مردم ما تنها مرز شادی و غم را گم کرده اند چرا که غم و شادی در فرهنگ ما تعریف مشخصی ندارد و به دلایلی در هم داخل شده و جزیی از شخصیت متغیر ما ایرانیان شده است.
شادی و غم واژه های بی تعریف
چنان که ذکر شد مردم ما برای غم و شادی تعریف مشخصی ندارند گرچه ذاتا انسان و مخصوصا جوان ها (یعنی چیزی حدود 60 در صد جامعه ایرانی) شادی طلب است اما ما به دلایل خاص مذهبی و اعتقادی غم را نیز در فرهنگ خود ارج می نهیم و یک ارزش اجتماعی می دانیم.
این تضاد گاه به تضاد بین ارزشهای مردمی و ارزشهای رسمی و دولتی بدل می شود و مردم و مخصوصا جوانان شادی و غم دولتی را بر نمیتابند و درست بالعکس آن عمل می کنند.
در کشور ما شادی زیاد از حد معمولا ضد ارزش شمرده می شود بسیاری از ما حتی در خانواده های خود با این جملات از جانب پدر و مادر و معلم و مربی روبه رو بوده ایم که نباید زیاد خندید یا بعد از هر خنده گریه است و یا این که دختر و یا حتی پسر که نباید این قدر بخندد!
از طرف دیگر غمگین بودن هم معمولا تبدیل به یک چالش بزرگ شده است به عنوان مثال در مراسم های عزاداری مذهبی و در هیات ها، آنچیزی که حتی از جانب گردانندگان مجلس مشاهده می شود القای ریتم و هیجان و شور کاذب است تا مفهوم خاص مدنظر این نوع غم در فرهنگ مذهبی ؛ این چالش حتی در ایام عزاداری باعث خرده گیری علما وبزرگان مذهبی شیعه از مراسم عزاداری می شود.
اما حقیقت این است که این نسل هیچ تعریف مشخصی برای شادی و غم از جامعه دریافت نکرده است . هرچه بوده تضاد بین ارزشهای رسمی و غیر رسمی و عدم ثبات در سلیقه القا کنندگان فرهنگی جامعه بوده است.
این ملغمه ارزشی از نسل جوان یعنی اکثریت جمعیت کشور ما جماعتی دارای عدم ثبات شخصیتی ساخته است که با یک مویز گرمیشان می شود و با یک غوره سردیشان
چنین جوانانی و در حالت کلی تر چنین مردمی از لحاظ علم جامعه شناسی به دلیل عدم پیروی از الگوی مشخص ارزشی و تسلط آنومی و یا بی هنجاری بر حیات اجتماعیشان معمولا سنجش ناپذیر و پیش بینی ناپذیرند.
لذا معمولا نظرسنجی هایی این چنین که ما را در قالب مردمان غمگین جای می دهد در بسیار از موارد درست و در بسیاری از موارد غلط است.
گرچه نمی توان از تاثیر اقتصاد بر روحیات یک ملت غافل بود اما در بررسی یک پدیده اجتماعی مانند شادی و غم در ممالکی مثل ایران که دارای سابقه بیش از 3000 سال در امر فرهنگ سازی است باید دقت بیشتری کرد چرا که در فقیر ترین مردم جهان در کشورهایی مثل هند و بولیوی و ..... می توان مردم شاد بسیاری را جست که به دلایل خاص فرهنگی از مسکنت خویش شادند و از هفت دولت آزاد.
در ایران نیز غم و شادی پدیده هایی کاملا فرهنگی هستند که از وضعیت اقتصادی تاثیر میگیرند اما تحت تاثیر مطلق آن نیستند،لذا با سنجه هایی که رنگ و بوی اقتصادی دارند چندان به سنجش نمی آیند.