آفتابنیوز : عبدالحسين تيمورتاش فرزند «معززالملك» و ملقب به سردار معظم خراساني در 1258 ش. در خراسان متولد شد. در 13 سالگي ابتدا براي ادامه تحصيل به عشقآباد و سپس از آنجا به مدرسه نظام سن پطرزبورگ راه يافت. پس از اتمام تحصيل در 1286 در بحبوحه قيام مشروطه به كشور بازگشت و نخستين كار خود را با مترجمي زبان روسي در وزارت امور خارجه آغاز كرد. با فروكش كردن حوادث مشروطه، وي به سبزوار رفت و در اين شهر به سمت «نايبالحكومه» جوين(1) برگزيده شد.
عبدالحسين با فتح تهران و برگزاري انتخابات مجلس دوم در آبان 1288، به عنوان جوانترين وكيل از خراسان به مجلس راه يافت. اين اولين موفقيت او در عرصة سياست بود. پس از انحلال مجلس دوم در 1290، به رياست قشون خراسان انتخاب شد. سپس در 18 فروردين 1294 از قوچان به مجلس سوم راه پيدا كرد و از همين زمان، با تحكيم جايگاه خود در عرصة سياست به عنوان يك چهرة سياسي شناخته شد.
در فروردين 1298 وثوقالدوله ـ رئيسالوزراـ او را به حكمراني گيلان برگزيد. اين انتصاب با اوجگيري قيام ميرزا كوچكخان جنگلي مقارن بود. به دستور تيمورتاش تعداد قابل توجهي از آزاديخواهان نهضت جنگل در گيلان به دار آويخته شدند(2) او در يك مورد در حالت مستي دستور به دار آويختن 5 نفر از كارگران عادي كه مشغول حمل ذغال از جنگل به شهر بودند را صادر كرد و اين حكم بلافاصله به اجرا گذارده شد(3) تيمورتاش در 30 مهر همان سال به دليل بدرفتاري با مردم و ايجاد رعب و وحشت در شهر، بركنار شد. او پس از كودتاي سوم اسفند 1299، به دليل تماس با نورمن سفير انگليس و انتقاد از سياستهاي ضد قاجاري سيد ضياءالدين طباطبائي مدت كوتاهي زنداني شد اما با بركناري سيد ضياءالدين آزاد گرديد. وي در سوم بهمن 1300 در كابينه مشيرالدوله وزير عدليه ودر 10 تير 1301 به توصيه قوامالسلطنه، حكمران كرمان و بلوچستان شد. سپس در كابينه سردار سپه وزير فوايد عامه گرديد. تیمورتاش در مجلس چهارم وكالت قائنات را بر عهده داشت و انتخاب وي به نمايندگي نيشابور از مجلس پنجم تا دوره نهم به طور پيوسته ادامه يافت. او كه به همراه افرادي چون داور و فروغي تلاش فراواني در تغيير سلطنت از قاجار به پهلوي انجام داده بود، با به سلطنت رسيدن سردار سپه، در 28 آذر 1304 به عنوان وزير دربار برگزيده شد و از اين تاريخ مهمترين وآخرين تجربة حيات سياسي خود را آغاز كرد. تقريباً در شش سال اول دوره سلطنت رضاشاه، تيمورتاش در اوج اقتدار و از نظر سياسي دومين شخص مملكت به شمار ميرفت. وي با انجام تغييرات ساختاري در وزارت دربار، آن را به يك مرجع تصميمگيرنده و مجري اراده رضاشاه تبديل كرد و از اين پايگاه سياستهاي مورد نظر رضاشاه را در راستاي تحقق برنامههاي وي و تثبيت دولت مركزي به اجرا درآورد. او به استثناي وزارت جنگ كه شاه رأساً به آن ميپرداخت بر تمامي وزارتخانهها و دوائر دولتي نظارت داشت. در جلسات هيأت وزيران شركت ميكرد و گفتهها و عقايدش در هيأت دولت و مجلس حكم گفته شاه را داشت و كسي را ياراي مخالفت با آن نبود.
در پي تصويب قانون نظام وظيفه اجباري و اعتراض و مهاجرت جمعي از علما به قم تيمورتاش عضو هيأت اعزامي رضاشاه براي مذاكره با علما بود ـ آذر 1306ـ تيمورتاش در انتخابات دوره هفتم مجلس كوشيد فقط افراد مطيع رضاشاه وارد مجلس شوند و خود وي نيز همچنان به نمايندگي از مردم نيشابور وارد مجلس شد.
تيمورتاش و پسرش مهرپور درسفر تحصيلي محمدرضا پهلوي وليعهد به سوئيس در 15 شهريور 1310 جزو همراهان وي بودند. تيمورتاش ضمنا ً مأموريت داشت از سوئيس به آلمان، فرانسه، ايتاليا، و سپس انگليس برود و با مقامات اين كشورها درباره مسائل فيمابين مذاكره كند. وي در لندن با «سرجان كدمن» رئيس هيأت مديره و مدير عامل شركت نفت ايران و انگليس در خصوص مسائل نفتي مذاكره كرد و سپس راهي سوئيس شد. او در راه بازگشت به ايران در مسكو با «مارشال وروشيلوف» وزير جنگ، ملاقات خصوصي و غير رسمي داشت. بعداً شايع شد كه در اين سفر كيف محتوي پرونده مذاكرات نفتي تيمورتاش با مقامات انگليس به سرقت رفته است. خبر اين ملاقات از سوي فتحالله پاكروان سفير ايران در مسكو به رضا شاه اطلاع داده شد و همچنين مأموران اطلاعاتي انگليس نيز گزارش اين ملاقات خصوصي را به سرتيپ آيرم رئيس وقت نظميه رساندند و وي نيز آن را بلافاصله به اطلاع رضا شاه رساند. در نتيجه تيمورتاش پس از بازگشت به تهران مورد بيمهري شاه قرار گرفت.
او در دي 1311 رسماً از وزارت دربار بركنار شد و طی اسفند همان سال تا تیرماه سال بعد به اتهام سوء استفاده از موقعيت خود در دريافت ارز و قرضه از بانك ملي و همچنين ارتشاء در واگذاري امتياز انحصار صدور ترياك به ميرزا حبيبالله امين التجار اصفهاني دوبار مورد محاكمه قرار گرفت و به جريمة مالي، محروميت از حقوق اجتماعي و حبس مجرد محكوم گرديد.
رضا شاه در 2 سال آخر وزارت دربار تيمورتاش نسبت به زد و بندهاي پنهان وي با روسها مشكوك بود. در همان زمان يكي از مقامات روسيه ادعا كرد كه تيمورتاش جاسوس شوروي بوده(4) و مستقيماً با «پوليت بورو»(5) ارتباط داشت است. آنچه كه سبب شد رضا شاه اين ادعا را باور كند، تلاش روسها براي آزاد شدن تيمورتاش از زندان بود. در مهر 1312 «كاراخان» معاون وزارت امور خارجه شوروي با همين هدف به تهران مسافرت كرد و تقاضاي ملاقات با تيمورتاش در زندان كرد. اما همزمان با اين سفر، خبر مرگ تيمورتاش در 9 مهر 1312 انتشار يافت. او هنگام مرگ 54 سال داشت.
حسین فردوست در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي» راجع به ارتباطهاي پنهان تيمورتاش با روسها مينويسد: تيمورتاش كه برنامهريزي انتقال محمدرضا پهلوي وليعهد و همراهان را براي سفر به سوئيس ـ 1310ـ بر عهده داشت، وكيلالملك رئيس محاسبات دربار را نيز با خود به سوئيس برده بود. دليل همراه كردن نامبرده، ارتباطهاي تيمورتاش با همسر قفقازي او بود. تيمورتاش با همسر وكيلالملك تنها به زبان روسي صحبت ميكرد. زيرا وي به فارسي تسلط نداشت. فردوست مينويسد ارتباط تيمورتاش با اين زن قفقازي، جاسوسي بوده است(6) وي اضافه ميكند كه موضوع گم شدن پرونده نفت كه تيمورتاش به اطلاع رضاشاه رسانده بود نيز صحت ندارد. زيرا او پرونده را به روسها داده بود و انگليسيها از اين موضوع با خبر شدند و موضوع را به اطلاع رضاشاه رساندند. از اين رو از پايان اين سفر، تيمورتاش مورد غضب رضا شاه بود.
حدود 20 روز پس از مرگ تيمورتاش كليه اعضاي خانواده وي به كاشمر تبعيد شدند و تا زمان سقوط رضاشاه اجازه بازگشت به تهران نيافتند. وكيل الملك نيز بعداً از وزارت دربار اخراج شد و مانند تيمورتاش با اتهاماتي به زندان افتاد، محاكمه شد و به 3 سال زندان محكوم شد و در پايان دوره محكوميت توسط مأموران رضاشاه در داخل زندان ـ 1317ش. ـ به قتل رسيد.
درباره علت بركناري و سرنوشت بعدي تيمورتاش ديدگاههاي متفاوتي بيان شده است. به موجب يكي از اين ديدگاهها، تيمور بختيار قدرتي معادل قدرت رضاشاه در كشور پيدا كرده بود و نگراني رضاشاه از آينده فرزندش كه وليعهد و جانشين او محسوب ميشد از جمله دلائل اقدام او در دور كردن تيمورتاش از صحنه قدرت به شمار ميرود(7) يك هفته بعد از بركناري تيمورتاش، وزير مختار انگليس در گزارشي به لندن به نگراني رضاشاه از آتيه فرزندش اشاره كرد و آن را دليل كنار نهادن تيمورتاش اعلام كرد(8)
ديدگاه ديگري كه در اين رابطه مطرح است، برنقش انگليس در بركناري تيمورتاش دلالت دارد. براساس اخبار رسمي كه در مطبوعات انگليس انتشار يافت، تيمورتاش در لندن براي افزايش سهم ايران از درآمدهاي نفت تلاش ميكرد، اما نقش مأموران اطلاعاتي انگليس در افشاي تماس او با مقامات روسيه و سپس انعقاد متمم قرارداد دارسي با دولت ايران در خرداد 1312 زماني كه تيموردر زندان رضاشاه به سر ميبردـ ظن دخالت انگليس در تصميم رضاشاه براي حذف تيمور بختيار از معادله قدرت را بيشتر ميكند. با اين حال هيچ يك از اين فرضيات رسماً اعلام نشد و تيمورتاش تنها به جرم ارتشاء محكوم و به خواست رضا شاه اعدام گرديد.
رضاشاه كه زماني درباره وزير دربار مقتدر خود گفته بود «قول تيمور قول من است»(9) پس از كشتن او گفت «از اول خلقت، چنين آدم خائني وجود نداشته است»(10)
تيمور تاش به روايت دكتر قاسم غني
دكتر قاسم غني از ديپلماتهاي عصر پهلوي اول و دوم در كتاب خاطرات خود مي نويسد : مرحوم تيمورتاش دو سه ضعف اساسي داشت : فوق العاده عياش و شهوتران بود ، شهوتران به حد افراط . وقتي چشمش به زني ميافتاد گويي تمام وجود و حواسش متوجه به چنگ آوردن آن زن بود و به چنگ هم مي آورد زيرا تمام عوامل فتح زن در او جمع بود . از زيبايي و سحر بيان و انواع لطائف و دلبري ها به اضافه سخا و كرم و از همه مهمتر مقام و حيثيت اجتماعي كه از عوامل مهم تسليم زن است . تيمورتاش در عالم مستي از هيچ زني نميگذشت ، سفيد و سياه ، خوب و بد براي او يكسان بود و زن را زود زود عوض مي كرد . تيمورتاش فوقالعاده آزادي طلب بود . البته محرك آن همه آزادي طلبي و اباحه گري بعد از همه عوامل ظاهري و الفاظ و عبارات ، به همان حس شهوتراني او برمي گشت . هركس شكي در مباحث فرويد دارد تيمورتاش مشكلات علمي او را برطرف ميسازد . اين غريزه همه حيات او بود . حياتش ، فعاليتش ، فكرش ، علمش ، هوشش ، همه و همه تابع همان غريزه بود . از ديگر نقايص و ضعفهاي تيمورتاش اعتياد شديد او به الكل بود . تيمورتاش به حد افراط مشروب ميخورد . او قمارباز قهاري بود و دنيا و زندگي را قماري بيش نميدانست . زن ، جامه ، مال ، فرزند ، زمين ، آسمان ، شغل ، حيثيت ، همه برايش قمار بود. قمارهاي كلان و طولاني او معروف است . تيمورتاش فوق العاده عجول بود ، در هيچ كاري مقتضيات زمان و مكان و غرائب و ظرافتهاي احوال را در نظر نميگرفت . باالفطره مستبد و خودخواه بود . اطميناني بيش از حد به خودش داشت و شديداً مغرور بود (11)
روايت دختر تیمورتاش از مرگ پدرش
ایراندخت تیمورتاش فرزند اول عبدالحسین تیمورتاش (وزير دربار رضاشاه) بود . ایراندخت در سال ۱۲۹۵ زاده شد. وی در تهران رشد کرد و در دوران تحصیل از دانش آموزان ممتاز مدرسه «ناموس» بود. سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن این کشور دکترای فلسفه گرفت. او با پشتکار بسیار توانست دکتر احمدی، قاتل پدرش و دیگر فعالان زمان رضاشاه را به محاکمه بکشاند. ایراندخت كه در 1355 به سمت وابسته فرهنگی و مطبوعاتی سفارت ایران در فرانسه منصوب شد ، از شاعران مشهور بجنورد محسوب میگردید . او سرانجام در سال ۱۳۷۰ ه.ش در پاریس درگذشت.
مهدي آذر وزير فرهنگ كابينه محمد مصدق در كتاب خاطرات خود ميگويد در نشستي با خانم ایراندخت تیمورتاش در روز 13 ژوئيه 1981 در پاريس و به هنگام صرف ناهار ، ايشان خاطرات خود را از مرگ پدرش اينگونه نقل كرد :
«.... من سه يا چهار روز قبل از اينكه پدرم به زندان منتقل شود به اتفاق ميرزا هاشم خان افسر به ديدار پدر رفتم . او جسماً سالم به نظر ميرسيد ولي روحيهاي بس پژمرده داشت . در اين جلسه پدرم قيمومت و سرپرستي فرزندان خود را به آقاي افسر سپرد و گفت اميدوارم از آنها در نهايت مهرباني نگهداري كني . هاشم افسر تحت تاثير بيانات عبدالحسین تیمورتاش اشك در چشمانش حلقه زد ولي پدرم به او گفت اين اشكها را براي روزهاي بدتري ذخيره كن . من با آنكه دخترك معصوم و نوجواني بيشتر نبودم معني اين كنايه را فهميدم . معهذا از خود حركتي بروز ندادم . پس از آنكه وقت ملاقات تمام شد آخرين نگاه را به پدرم كه به اندازه يك دنيا او را دوست داشتم انداختم و بيرون آمدم . در يك شب ميهماني در باغ سردار اسعد ، تلفني به سرلشكر آيرم رئيس شهرباني اطلاع داده شد به زندان قصر برود . سرلشكر هنگام عزيمت از ميهمانان معذرت خواهي كرد و گفت ظاهراً بايد در زندان چند نفر سر به شورش گذارده باشند و اتفاقي افتاده باشد . او به هنگام خداحافظي اظهار ميدارد شام منتظر من نباشيد و سپس از باغ بيرون رفته يكسره به زندان قصر و به دخمه اي كه تیمورتاش در آنجا ماههاي آخر را در سلول انفرادي به سر ميبرد و بعدها به «دخمه تیمورتاش» معروف شد رفت . در آنجا سرهنگ پاشاخان باجناق رضاشاه كه رياست كل زندانها را برعهده داشت همراه با پزشك احمدي منتظر بودند تا دستور اجراي قتل صادر شود . آنها ابتدا بازوي تیمورتاش را گرفتند و در شرايطي كه او مقاومت ميكرد سم را به داخل رگهايش تزريق كردند . سم كارگر نگرديد و در نتيجه تلاش تیمورتاش براي پرهيز از مرگ و تلاش پزشك احمدي براي كشتن طعمه خود ، سر و بدن تیمورتاش خون آلود گرديد . سرانجام براي اينكه كار زودتر به پايان برسد با بالش وي را خفه كردند. اين بالش خون آلود تنها چيزي بود كه از زندان پدرم براي ما ارسال داشتند . سرلشكر آيرم در بازگشت از ماموريت خيلي كوتاه ولي با لحني موفقيت آميز ميگويد : «كار تمام شد ، كارش را تمام كردم» . اين واقعه در شب هشتم مهرماه 1312 ساعت 30/11 شب برابر 30 سپتامبر 1933 به وقوع پيوست .....»(12)
پی نوشتها:
1. جوين از توابع سبزوار است . اين انتصاب توسط پدر تيمورتاش كه حاكم سبزوار بود صورت گرفت.
2. دانشنامه جهان اسلام، ص 817.
3. صعود و سقوط تيمورتاش، دكتر جواد شيخالاسلامي، انتشارات توس، 1379، ص 32.
4. بوريس باژانف، منشي استالين هنگام فرار از شوروي از طريق ايران، اين راز را فاش كرد.
5. دفتر سياسي حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي.
6. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ج 1، ص 53.
7. دانشنامه جهان اسلام، همان، ص 819.
8. صعود و سقوط تيمورتاش، همان، ص 45.
9. همان،ص 36.
10. بازيگران عصر پهلوي از فروغي تا فردوست، نشر علم، 1376، ص 196.
11. غني ، قاسم ، يادداشتهاي دكتر قاسم غني ، به كوشش سيروس غني ، تهران ، نشر زوار ، 1367 ، جلد 1 صفحه 167 و 168
12. قزاق ؛ عصر رضاشاه پهلوي به روايت اسناد وزارت خارجه فرانسه ، نويسنده و مترجم : محمود پورشالچي ، انتشارات مرواريد ، 1384 ، ص 573
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی