آفتابنیوز : «الف-ب» جوان 34 ساله اي که به اتهام قتل برادر کوچک ترش در مشهد دستگير شده است لب به اعتراف گشود و ضمن تشريح چگونگي وقوع قتل به قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد) گفت: ريشه اصلي اين حادثه تلخ به چند روز قبل از وقوع جنايت برمي گردد. آن روز قرار بود در مجلس جشن عقدکنان برادر همسرم در يکي از روستاهاي اطراف نيشابور شرکت کنيم به همين خاطر از برادرم خواستم قبل از عزيمت با من تماس بگيرد که با يک خودرو به سمت نيشابور حرکت کنيم اما پس از آن که او با من تماس گرفت من کمي با تاخير به خانه رسيدم در حالي که همسر من و خواهرش نيز منتظر بودند و اعتقاد داشتند که به خاطر تاخير من به مجلس جشن نمي رسند و اين موضوع بهانه اي براي ابراز ناراحتي همسرم شد. در اين هنگام من از برادرم خواستم تا او و همسرش به نيشابور بروند چرا که مي دانستم همسرم در اين راه ناراحتي هاي زيادي به وجود مي آورد ولي بعد از رفتن آن ها تصميم گرفتيم تا ما هم خودمان را به جشن برسانيم بنابراين سوار بر خودرو به طرف روستا حرکت کرديم اما باز هم در طول مسير لجبازي همسرم شروع شد و من هم که به خاطر بارداري او رعايت مي کردم تا مشاجره هايمان شديد نشود به خواست همسرم به مشهد بازگشتم.
وقتي برادرم و خواهرزنم از مجلس بازگشتند آن ها را به منزلم دعوت کردم تا به بهانه بازي واليبال کدورت هاي پيش آمده را از بين ببرم اما در ميان صحبت ها برادرم خطاب به من گفت: تو نبايد اختيارت را به دست همسرت بدهي! متاسفانه همسرم اين جمله را شنيد و در حالي که فرياد مي کشيد ظروف شکستني را از روي اپن آشپزخانه سمت من و برادرم پرت و توپ واليبال آن ها را نيز پاره کرد. برادرم رخت آويز را برداشت و قصد داشت با آن همسرم را کتک بزند که با دخالت من اين نزاع پايان يافت و سپس چند ساعت بعد در منزل پدرم و با دخالت بزرگ ترها آشتي کرديم اما هنوز از منزل پدرم بيرون نيامده بوديم که دوباره همسرم با کيف خود چند ضربه به برادرم زد و اين ماجرا دوباره شعله اختلافات را بيشتر کرد از سوي ديگر نيز همسربرادرم پاره شدن توپ واليبال را بهانه اي براي نزاع قرار داد و من از او خواستم از همسرم عذرخواهي کند تا من هم برايش توپ واليبال بخرم ولي اين موضوع به فحاشي کشيده شد و برادرم که در طبقه بالاي ساختمان زندگي مي کرد پايين آمد و گفت من بايد همسر تو را ادب کنم! به او گفتم مگر از روي نعش من عبور کني که بتواني چنين کاري را انجام بدهي! اين گونه بود که ما با يکديگر درگير شديم در همين حال چاقوي آشپزخانه را برداشتم و به داخل حياط رفتم که پدرزنم چاقو را از من گرفت.
روز بعد به همراه همسرم و براي اعلام شکايت به کلانتري سيدي رفتيم و از آن جا به برادرم زنگ زدم که اگر شکايت کنيم حداقل 2 سال زنداني مي شوي در واقع مي خواستم اين ماجرا را تمام کنم ولي برادرم قبول نمي کرد تا اين که شب با پدر همسرم تماس گرفتم و او به قصد ميانجي گري وارد اين موضوع شد در همين لحظه همسرم گلوي پدرش را به شدت فشرد و گفت: «او مرا اين طوري زده است» که در اين هنگام پدرزنم سيلي به گوش دخترش زد. من که ناراحت و عصباني بودم دوباره چاقوي آشپزخانه را برداشتم و طبقه دوم ساختمان رفتم تا به برادرم بگويم که به خاطر تو، همسرم کتک خورده است. اما وقتي او در اتاق را باز کرد چاقو را در سينه اش فرو کردم و با ديدن خون هايي که از سينه او فواره مي زد فرار کردم که چند ساعت بعد هم در منزل يکي از بستگانم دستگير شدم.