آرام بخواب بسیجی! آرام بخواب ای مسافر ملکوت.آرام بخواب ای پابرهنه مغضوب
دیکتاتورها. آرام بخواب که ذکر تلقینت را امام حسین (ع) می گوید و حضرت
مهدی (عج) برایت می گرید. آرام بخواب ای غریبه گمشده در خاکدان دنیا، ای
عقاب گرفتار آمده در قفس! ببین که آسمان چگونه در سوگت بی تابی می کند!
ببین، ببین ای فاتح قلل ماووت ببین که او دیگر نمی خندد و دوستت از شرم سر
به زیر دارد و از کسی صدا بر نمی آید. تو رفته ای و اکنون روح بی تابت، در
جوار آزادگی اطمینان یافته و من باید بمانم با همه حقارتم، کمبودم و
بیچارگی ام.
تو رفته ای و پاکتر از باران، استوارتر از کوه و من مانده ام
غوطه ور در لجنزار و خیلی خیلی سست. آرام بخواب بسیجی، دریا دل. چراغ قوه
بدست دیروز خیابانهای محل، اکنون خوابیده است برای همیشه و بلکه مردم بیدار
شوند. تو آن شب در زمستان کوهستان وجود، پوز گرگهای تشنه خونی را که در
انجماد طاغوت جان گرفته بودند زدی و زوزه مرگبارشان را خاموش کردی. تو
سرچشمه صفایی بسیجی. تو تلالوی عشقی بسیجی. تو مظلومی با بدنی کبود از
تازیاته خصم، صورتی سیلی خورده از بی وفایی روزگار، و پایی خسته از آن همه
تلاش و دلی شکسته از فراق دوست!