کد خبر: ۳۱۴۹۵
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۸۴ - ۱۴:۴۳

در مورد نظاميگري آمريکا

آفتاب‌‌نیوز : چهار سال بعد، اروپا به مخروبه‌اي تبديل شده بود. ولي، همانطور که مي‌دانيم، براي گذاشتن نقطه پايان به کابوس‌هاي ناسيوناليسم و نظاميگري در کشورهاي اروپائي، کشتاري ديگر، بازهم وسيع‌تر، الزامي بود. جنگ دوم جهاني نتوانست خوي جنگ‌طلبي پيروزمندان را تماماً بفرسايد. جنگ‌ها و سرکوب‌هاي استعماري، اغلب توأم با خشونتي بي‌مثال، در الجزاير، هندوچين، کنيا و ديگر نقاط، بر آن شاهد‌اند. ولي سقوط امپراتوري‌هاي اروپائي غيرقابل اجتناب شده بود؛ قاره اروپا ديگر «مرکز جهان» نبود.

اگر مارس، خداوند جنگ در رم باستان، ديگر در اروپا تقديس نمي‌شود، هنوز الهام بخش تخيلات آمريکائي باقي مانده. همانطور که دو کتاب جديدالانتشار نشان مي‌دهند، ناسيوناليسم و نظاميگري، فرهيختگان و بخش‌هاي مهمي از توده‌ها را، خصوصاً در «سنگرهاي» سفيدپوست حزب جمهوريخواه در مناطق جنوب و «قلب» کشور آمريکا، اشباع کرده. در کتاب جديد خود، «نظاميگري نوين آمريکا: چگونه آمريکائيان فريفته جنگ مي‌شوند.»
 آندرو باسه‌ويچ، پروفسور دانشگاه بوستن، کلنل سابق ارتش و فارغ‌‌التحصيل دانشگاه وست‌پوينت، عوارض آن را تشريح مي‌کند: «عادي‌سازي» جنگ، تجليل از رهبران نظامي، جستجوي نخبه نماي برتري راهبردي جاودان، عادت دادن توده‌ها به جنگ، يک «زيبائي‌شناسي جنگِ» فناورانه نوين از راه دور، و نهايتاً تبديل سيماي رؤساي جمهور به اربابان جنگ.

چگونه مي‌توان اين استثناء را در ميان کشورهاي «پيشرفته» مردم‌سالار توضيح داد؟ با الهام از سي.‌رايت ميلز باسه‌ويچ براي ارائه پاسخ،‌ به تحقيق در باره نخبگان و ساختاريابي رضايت توده‌اي مي‌پردازد. با وجود آنکه «نظاميگري نوين» آمريکا کمال تجلي خود را در آموزه جنگ بازدارنده دولت بوش مي‌يابد، «از ريشه‌هاي عميقي در گذشته آمريکا» برخوردار است، و طي جنگ سرد « آشکارا و با حمايت عظيم توده‌اي» توسعه يافته. خلق يک دستگاه عظيم امنيتي، که هدف «گستره، هزينه‌ها و پيکربندي» آن توسعه‌ خود و خودتداومي‌اش بوده، جامعه را دگرگون کرده است.

بجز مجموعه «نظامي‌ـ‌صنعتي»، که نويسنده به صورتي موجز آنرا مورد بررسي قرار مي‌دهد، دو عامل جديد ديگر مطرح مي‌شوند: واکنش نخبگان به تغييرات اجتماعي دمکراتيک در سال‌هاي ١٩٦٠ تا ١٩٧٠، خصوصاً طي جنگ ويتنام، و فوران بنيادگرائي مسيحي در صحنه سياست. پس از دوران نيکسون، بسيج سياسي مذهب منجر به «وصلت بلندپروازي معادشناسانه و متافيزيک نظامي» شده.

در تحليل خود از ناسيوناليسم آمريکائي، آناتول ليه‌ون به نوبه خود، وزنه ايالات جنوبي را در سربرآوردن يک مجموعه ناسيوناليست، نظاميگرا و امپرياليست، متذکر مي‌شود. ايالات جنوبي، در مقام يک قوميت ملي که، در بطن حکومت فدرال گويا از جايگاه و هويت فرهنگي ويژه‌اي برخوردار است، از مدتها پيش منبع تغذيه توسعه‌‌طلبي بوده و هست. قبل از جنگ‌هاي داخلي (١٨٦٥ـ١٨٦١)، توسعه طلبي جنوب بر آموزه برتري نژادي و سرنوشت از پيش رقم خورده، متکي بود. سپس، به دليل شکست تمام و کمال، به ناسيوناليسم و امپرياليسمي به همان اندازه درنده‌خو تبديل شد. «با رهاکردن روياي استقلال»، جنوب به «پر حرارت‌ترين حامي توسعه امپرياليستي» و «ناسيوناليسمي پرخاشگر»‌ تبديل شد. با اين وجود، اتخاذ يک سياست قدرت‌طلب از جانب تمامي يک کشور، که به ندرت تکذيب شده، همچنان در پرده ابهام باقي مي‌ماند.

ايندو اثر، روشن‌گري‌هاي جامعه‌شناسانه و تاريخي با اهميتي، هر چند شرحه شرحه، در مورد توسعه‌طلبي کنوني ايالات متحد ارائه مي‌دهند. ولي، به دليل نبود يک توضيح منسجم و واحد، مي‌بايد به فرضيه ‌هائي ناقص در باره پديده‌اي رضايت دهيم، که همانطور که باسويچ مي‌گويد، «دعوت به جنگي بي‌پايان دارد»، و راهگشاي تمرکز هر چه بيشتر قدرت بوده، مي‌تواند نهايت امر، به «سقوط معنوي و اقتصادي» ايالات متحد منتهي شود.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین