آفتابنیوز : مقاله برودر ابتدا در 9 دسامبر سال جاری در "اشپيگل انلاين" انتشار يافت و سپس روزنامه آلمانی "دی ولت" آن را در 12 دسامبر منتشر کرد.
خبرگزاری مهر در ايران با ترجمه بخشهايی از اين مقاله، گزارشی تهيه و منتشر کرد و از نوشته برودر بهعنوان "مقالهای از تحليلگر مجله اشپيگل" نام برد. ظاهراً اين خبرگزاری مطلب کنايه آميز اين نويسنده آلمانی را تأئيدی بر پيشنهاد احمدینژاد انگاشته است.
پيش از آن برخی سايت های طرفدار دولت نيز اين يادداشت را به عنوان خبر منتشر کرده بودند.
همچنين، روزنامه رسالت چاپ تهران دو بار و در دو روز پیدرپی، اين گزارش را در صفحه اول روزنامه منعکس کرده است؛ يک بار با عنوان بزرگ "اشپيگل: سخنان احمدینژاد بيان يک واقعيت تاريخی بود" (سهشنبه 22 آذرماه) و يکبار در تيتر فرعی بهنقل از روزنامه "دیولت" با عنوان: "ايده احمدینژاد درباره انتقال يهوديان بهاروپا صحيح است"؛ (چهارشنبه 23 آذرماه). اما اصل ماجرا چه بوده است؟
طنزنويس يهودی، وجدان معذب آلمان ها اين طنزنويس مشهور آلمانیزبان که نوشتههای خود را اغلب در مجله اشپيگل و نشريه اتريشی "پروفيل" و هفتهنامه آلمانی "دی تسايت" منتشر میکند، ستونی نيز در روزنامه "تاگِس اشپيگل برلين" برای انتشار يادداشتهای خود در اختيار دارد و در چند روزنامه آلمانیزبان ديگر نيز مقاله مینويسد.
هنريک برودر يهودی است و از سال 1958 ميلادی که با خانوادهاش از لهستان بهآلمان مهاجرت کرد، جز چند سالی که در اسرائيل گذراند، در آلمان زندگی و کار میکند. او طنزنويسی را در مجله معروف Pardon (بهفارسی: ببخشيد) آغاز کرد و تا امروز که نزديک بهشصت سال از عمر او میگذرد، بهنوشتن در مطبوعات و تأليف کتاب اشتغال دارد.
مضمون نوشتههای برودر بيش از همه پيرامون مسايل مربوط بهيهوديان و آلمانیها، "يهوديت و ناسيونال سوسياليسم" و طنزهای سياسی و اجتماعی است. بهاو لقب "وجدان معذب آلمانیها" را دادهاند که با نوشتههای طعنآميز و طنزآلود خود نمیگذارد گذشته تاريخی اروپا و کشتار دستهجمعی يهوديان بهدست فراموشی سپرده شود.
او طنزی تلخ دارد. برودر با کنايههای نيشدار و دوپهلو، انتقادات اجتماعی خود را بيان میکند و خواننده نوشتههايش را چنان دچار سردرگمی میکند که گاه تا انتهای طنزنوشتههايش معلوم نيست که سخنانش کجا جدی است و کجا بهطنز آلوده.
مقاله اخير او درباره پيشنهاد آقای احمدینژاد نيز همين ويژگی را دارد؛ تا جايی که خواننده در ابتدا تصور میکند برودر واقعاً سخنان رئيس جمهوری اسلامی را جدی انگاشته و در مقالهاش اروپائيان را سرزنش کرده است که چرا "بهايده جديد آقای احمدینژاد" وقعی نمینهند و آنرا جدی نمیگيرند.
برودر در آغاز مقالهاش مینويسد: "پيشنهاد رئيس جمهور ايران مبنی بر انتقال اسرائيل بهآلمان، آنگونه که بهنظر میآيد، مهمل و مضحک نيست. اگر بهايده او بدون پيشداوری و با سعه صدر نگاه کنيم، میبينيم که در واقع يک اصلاحات ارضی تاريخی است که بهسود تمام طرفهای درگير خواهد بود. اما در عوض شاهديم که بار ديگر بهرئيس جمهور ايران حملهور شدهاند؛ چرا که او پيشنهاد کرده است اسرائيل از خاورميانه بهآلمان يا اتريش منتقل شود. حتی کسانی که از درخواست احمدینژاد مبنی بر محو اسرائيل از نقشه جهان چندان برآشفته نشده بودند، اکنون عصبانی و نگرانند؛ چون میبينند که حالا مسئله گريبان خودشان را گرفته است. جهان بدون صهيونيسم شايد قابل تصور باشد، اما کشوری يهودی در ميانه قاره اروپا، تصوری است وحشتناک که هيچ کس مايل نيست آنرا تا انتها برای خود تجسم کند."
میبينيم که نوشته برودر دو لبه دارد: او پيشنهاد احمدینژاد را با طنز طرح و جدی تلقی میکند تا با تلخی تمام "يهودستيزی پنهان در برخی جوامع اروپايی" را يادآور شود.
"احمدی نژاد ايده مرا گرفته است" او ايده احمدینژاد را از نقطه نظر انسانی نسبت به درخواست پيشيناش، قدمی بهعقب و لذا مترقی تلقی میکند و مینويسد: "حالا قرار است بهجای بهدريا ريختن اسرائيلیها، آنان را فقط بهسفری بهماوراء بحار فرستاد. بهبيان ديگر، مسئلهای را که اروپا پديد آورد و بعد هم بهخارج صادر کرد، حالا دوباره پس میگيرد. اما گيرنده از پذيرفتن محموله خودداری میکند؛ حتی پيش از آنکه فرستاده شود. بديهی است، آنجا که احمدی نژاد حق دارد بايد بهاو حق داد. فايدهای هم ندارد که مثل اودو اشتاينباخ، رئيس انستيتوی شرقشناسی آلمان، گفت که "احمدینژاد در مسايل مربوط به سياست خارجی بیتجربه است". اگر انصاف تاريخی در کار میبود، کشور اسرائيل میبايد در ايالت "شليسويک هولشتاين" يا ايالت "باواريا" آلمان برپا میشد و نه در فلسطين. اين جمله را من بارها نوشتهام و حال خوشحالم و شگفتزده که احمدینژاد ايده مرا پيگيری میکند؛ گر چه بدون ذکر مأخذ."
برودر در اينجا با بيان واقعيتهای تاريخی و ستمی که بر يهوديان روا شد و با اشاره بهچگونگی به وجود آمدن کشور اسرائيل و پيش زمينههای تاريخی آن بهمسئله خاورميانه میپردازد و مینويسد: "بحران خاورميانه فقط نتيجه زيان جبرانناپذير هولوکاست نيست، بلکه محصول يهودستيزی اروپائيان نيز هست."
احيای سهم گمشده يهوديان در شکوفايی آلمان از اينرو، او معتقد است که احمدینژاد درس تاريخ را خوب فرا نگرفته است و گناه اين بحران را فقط به گردن آلمانیها میاندازد؛ بدون آن که روسها و لهستانیها و فرانسویها را هم با مسايل کنونی در فلسطين درگير کند.
برودر اما اضافه میکند که اين موضوع "در اصل از درستی ايده احمدینژاد چيزی نمیکاهد. از اينرو بهجای برآشفتن از پيشنهاد احمدینژاد، بهتر خواهد بود که امتيازات ايده او را که بهنفع تمام طرفهای درگير است" تشخيص داد و برشمرد. او با همان لحن طعنه آميز خود در فوايد اين طرح می نويسد:
- اول آنکه بزرگترين مسئله اسرائيلیها که همانا "مسئله امنيت" شهروندانشان است سرانجام حل خواهد شد. از آن پس آلمان مسئول حفظ امنيت ايشان خواهد بود. بهخصوص که بهخاطر روابط خوب و پُرسابقهی آلمانها و عربها، هيچ کشور عربی جرئت نخواهد کرد بهآلمان حمله کند.
- دومين امتياز بزرگ برای اسرائيلیها آن است که بجای تقبل مخارج سنگين برای سفر بهاروپا، خود بهخود در اروپا و در جايی خواهند بود که احساس راحتی و امنيت میکنند؛ میتوانند خيلی عالی خريد کنند و حتی شنبهها مجازند سوار اتوبوس و قطار شوند. اين پيشنهاد برای آلمانیها حتی سود و منفعت بيشتری خواهد داشت؛ چون سرانجام جای "سهم يهوديان در شکوفايی فرهنگ آلمان" که آلمانیها از سال 1939 ميلادی از فقدان آن رنج میبرند بار ديگر پُر خواهد شد.
اصلاحات ارضی تاريخی تنها مسئلهای که میماند آن است که اين کشور يهودی را در کجای خاک آلمان میتوان برپا کرد. ايالت "شليسويک هولشتايت" و "مِک لِنبورگ- فورپومِن" در آلمان شرقی سابق، ايالتهايی کمجمعيتاند و هزاران آپارتمان بیسکنه و خالی در آنجا وجود دارد. اما نمیتوان فرض را بر اين گذاشت که يهودیها بار ديگر در کناره دريا سکنی گزينند. ولی مشکلی در کار نيست، چون مناطق کوهستانی آلمان هم خوش آب و هواست و جاهايی در منطقهی "آلگوی"، در کوهپايههای آلپ، وجود دارد که شباهت زيادی به کرانه باختری (سامريه) دارد.
بهاين اوصاف اگر پيشنهاد رئيس جمهور ايران را بدون پيشداوری در نظر بگيريم و معايب و محاسن آن را بدون عصبانيت و دستپاچگی بسنجيم، بايد اذعان کنيم که اين ايده فقط نامتعارف نيست، بلکه بيشتر از نامتعارف است. اين ايده حتی وسوسهانگيز است. تا کنون در مباحث مربوط به سياست آلمان در مورد بحران خاورميانه اين اصل معتبر بود که: "زمينه تاريخی مسايل آلمان تا فلسطين گسترش دارد. اکنون اما فرصتی پديد آمده است که يک اصلاحات ارضی تاريخی بهمرحله اجرا گذاشته شود؛ يک خانهتکانی تاريخی."