كاشكي ديگر اينجا نماني
دايماَ در پي ارتقايي
جانمان را به لب ميرساني
گر چه پيرم ولي تو جواني
ياد دارم تو را از جواني
رفت از كف جواني و ليكن
اين كه جانا نشد زندگاني!
آنكه استر به اسطبل خود داشت
حاليا ميكند خر چراني
خر چرانان پي اختلاسند
ميكنند اينچنين خسرواني
ديگري بنز مي راند و من
در دلم حسرت يك ژياني
از عنايات هر روزه تو
هيكل ما شده استخواني
و تو با اين نحيف ِ شكسته
ميكني همچنان پهلواني
دخترم گفت باباي خوبم:
مي خري از برايم تو "راني" ؟
گفتمش دخترم شرط دارد:
درسهايي كه داري بخواني
گر شدي بيست در آخر سال
ميخرم از براي تو راني
ذم ِتو كار من نيست گويا
چون كم آورده ام از معاني
بهر ذم تو بايد بيايد
شخص "خاقاني شيرواني" !
مجيد مرسلي. خبرآنلاین