آفتابنیوز : این روزها آمار فروشندههایی که در مترو کالاهای خود را میفروشند بسیار شده است. روزنامه گاردین نیز گزارشی در رابطه با این موضوع و جنبههای خوب و بد فروشندگی در مترو به گفته مسافران را بررسی کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، در این گزارش آمده است: وقتی سوراخ روی آستین مرد تقریبا 35 ساله که در مترو وسایل میفروشد مشخص شد، او اصلا خجالتزده نبود. برعکس او اینگونه فریاد میزد تا وسایلش را که در کیسهای محکم بودند به مردم بفروشد: آقایان عزیز، جوانان خوشتیپ من «میکرو تاچ» را در تخفیف گذاشتم. از این وسیله برای پیرایش ابرو و موهای گوشتان، فقط 10 هزار تومان! آقایان عزیز، شما میتوانید 30 هزار تومان پول این مارک را بدهید ولی آتش زدم به مالم؛ آنها را فقط 10 هزار تومان میفروشم. اینها را الان بخرید و زندگی «برند جدیدتان» را شروع کنید.
پس از اینکه این مرد 35 ساله قولی در رابطه با زندگی جدید میدهد، سرنشینان مترو سرشان را میچرخانند و با خستگی میخندند. این فروشنده یکی از صدها و شاید هزاران فروشنده مترو تهران است.
حتی با استعداد طنز این مرد، تعداد مشتری بسیار کم است، حتی کسانی که او را برای نگاه کردن به جعبه «میکرو تاچ» نگه داشتند بیشتر علاقه دارند تا خودشان را برای چند ثانیه سرگرم کنند. خوشبختانه یک مرد جوان 10 هزار تومان از جیبش درمیآورد و به این مرد میدهد. بقیه مردم که از آفتاب تابستان خستهاند سکوت میکنند و ترجیح میدهند تا صدای دستگاه تهویه هوا با صدای فروشنده رقابت کند.
فروشنده به مرد جوانی که 10 هزار تومان از او «میکرو تاچ» را خریده بود گفت: این دستگاه باتری های خوبی ندارد. من یک مرد راستگو هستم و در تجارت این خیلی مهم است که صادق باشید، برو و باتری را عوض کن.
خط 1 متروی تهران از تجریش تا کهریزک میرود یعنی از شمال تهران تا جنوب این شهر و به این معناست که مترو بعد از ایستگاه قلهک پر خواهد شد. 20 ثانیه پس از اینکه فروشنده «میکرو تاچ» از واگن خارج شد، فروشنده دیگری ظاهر شد، یک پسر 12 ساله با یک دفتر کوچک در دست راستش و کیفی نیز در دست چپش. وقتی او به جلوی کابین رسید به آرامی نشست کیف را میان دو پایش قرار داد هدفونش را گوشش در آورد.
این پسر 12 ساله با اعتماد به نفس، نفس عمیقی کشید و وقتی چند نفر از مسافران مترو منتظر شدند تا او حرف بزد، به صورت یکی از مسافران نگاه کرد، لبخندی زد و شروع کرد: خانمها و آقایان، دوستان عزیز، لطفا چند لحظه به من توجه کنید (این حرفهای قلمبه سلمبه برای یک بچه 12 ساله منجر شد بعضی از مسافران بخندند) امروز من میخواهم یک فرصت پیشنهاد کنم که بچههایتان را با یک قیمت بسیار بسیار کم خوشحال کنید. اینها دفترچههای عادی نیستند، اینها دفترهایی جادویی هستند، یا به زبان آکادمیک فارسی «کتابهای با تصویرهای متحرک». هر دفتر شامل 50 عکس است که حرکت میکنند کافی است شما این برگه را روی آنها بگذارید. به علاوه این دفترچه شبیه به فیلمهای بیصدا هستند مانند فیلمهای سالهای 1950 و 1960 البته یک فرقی وجود دارد، این دفترچهها به برق نیاز ندارند. بیایید وقت را تلف نکنیم، من میدانم زیر فشار این تحریمها سوال شما قیمت این دفترچهها است. من میخواهم به شما هشدار دهم اگر گوشهای ضعیفی دارید گوشهایتان را بگیرید! نه شوخی میکنم، نگران نباشید قیمت دفترچهها فقط هزار تومان است، قیمت برگه نیز هزار تومان است یعنی روی هم میشود دو هزار تومان. این را الان برای کودک و نوهتان بگیرید تا آنها را واقعا خوشحال کنید. این دفترچه آنها را آن قدر شیفته خواهد کرد تا دیگر از شما نمیخواهند به سینما بروند.
پس از این حرفها تقریبا تمام مسافران شروع به خندیدن کردند و بعضی نیز در گوش هم حرف زدند. به نظر میرسد حرفهای زیاد این پسر 12 ساله موثر بود؛ حدود 10 مسافر «دفتر جادویی» را خریدند.
اگرچه شورای تهران با حضور این فروشندهها مخالف است اما بعضی از مسافران مترو از حضور اینگونه فروشندهها خوشحالند.
علیرضا یک مسافر مترو که هر روز از طالقانی به میرداماد میرود میگوید: باور کنید اینها بهترین هنرپیشهها هستند؛ نمایشی که آنها در مترو انجام میدهند باعث میشود شما همه خستگی که دارید را فراموش کنید. من از تخفیفهای آنها لذت میبرم گاهی نیز از آنها خرید میکنم. آنها معمولا وسایل خوب و مفیدی را میفروشند. همین چند روز پیش من با هزار تومان از آنها یک چراغ قوه خریدم؛ نصف قیمتی که شما در بیرون پیدا میکنید.
از پاییز سال 2013 شورای شهر تهران و مسئولان مترو در تلاش هستند تا فروشندهها را از قطارهای متروها خارج کنند. در بلندگوها و تابلوها به مسافران میگویند از این فروشندهها خرید نکنند. روزانه یک جنگ موش و گربه میان پلیس و فروشندههای مترو هست.
سمیه 35 ساله که مقدار زیادی دستمال سر دخترانه میفروشد، به مردها میگوید که اینها را برای همسرانتان بگیرید؛ آنها عاشق اینها خواهد شد.
زن و مردها اجازه دارند سوار اکثر کابینهای مترو بشوند ولی در عقب و جلو سه کابین مخصوص زنان است. این کابینها را زنان فروشنده آباد کردهاند؛ فروشندههایی از 10 تا 75 سال. ریمل مژه و ابرو، لواشک، آئینههایی برای آرایش، دستمالهای سر و مانتو از جمله اشیائی هستند که در مترو میفروشند.
در ایستگاه امام خمینی از یک مسافر زن پرسیدم آیا فروشندهها در کار آنها فضولی میکنند؟ در پاسخ به من گفت: اصلا. بیشتر ما لوازم آرایش را از یک زن که اینجا است میخریم؛ قیمتها در اینجا بسیار کم است.
بزرگترین فروشگاه متحرک زیرزمینی
بطور میانگین میانگین هر مسافری که در ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر در خط 1 مترو تهران نشسته است هر 20 ثانیه یک فروشنده میبیند؛ از فروشنده آدامس تریدنت 3 هزار تومانی تا پتو مسافران 10 هزار تومانی، هدفون 5 هزار تومانی، «ام پی تری» 10 هزار تومانی و ... .
یک معلم شیمی 50 ساله در این رابطه به من گفت: احتمالا این باید بزرگترین فروشگاه متحرک زیرزمین باشد همچنین باید بزرگترین فروشگاه لوازم چینی در تهران هم باشد. به نظر من چین باید در ایران چند خط مترو مجانی بسازد، تصور کنید چقدر سود خواهند کرد! این فروشندهها بیشتر از من و همکارانم پول بدست میآورند. البته کارشان نیز سختتر است، آنها در مترو زندگی میکنند.
آرش 21 ساله که مهندس برق است چند روز در هفته از ایستگاه قیطریه به انقلاب میرود. او که از حضور فروشندهها در مترو ناراضی است، در این باره میگوید: بعد از مدتی شما از صدای آنها خسته میشوید. در اول این موضوع جالب است اما بعد یک مدتی تکراری و خستهکننده میشود برای همین همیشه در گوشم هدفون هست و به آهنگ گوش میدهم.
البته بازدیدکنندگان از قسمتهای دیگر ایران از فروشندههای مترو خوششان میآید. مرضیه 23 ساله که از اصفهان به تهران آمده میگوید: این اتفاقات بامزه در تهران با باقی شهرها فرق دارد. فروشندهها بسیار با اعتماد به نفس و حرفهای هستند. من خجالتی هستم و نمیتوانم از آنها چیزی بخرم.
با این وجود تلاشهای مسئولان برای جلوگیری از خرید و فروش در مترو، این کار ادامه دارد. احسان مقدم مدیر اجرایی متروی تهران در مهرماه در مصاحبهای با خبرگزاری مهر گفت که مسئولان دیگر اجازه نمیدهند افرادی با کیسههای بزرگ وارد مترو شدند.
به علت موفقیت بعضی از فروشندههای مترو بعضی از آنها کارتخوان دارند. در بین ایستگاه شهید مفتح و هفتتیر یک پیرمرد حدودا 75 ساله را دیدم که یک کارت خوان را دور گردنش آویخته بود و مردم به علت سنش به او احترام زیادی میگذاشتند. وقتی به ایستگاه هفتتیر رسیدیم افرادی زیادی وارد و افراد بیشتری نیز از مترو خارج شدند و این مرد به سبک مجریهای تلویزیون شروع کرد به صحبت کردن: آقایان، خانمها آیا چشمانتان درست مثل من مقابل آفتاب میسوزد؟ آیا این باعث میشود درست مثل من شما شبها خوابتان نبرد؟ دیگر اخم نکنید این عینکها همان چیزی است که دنبالش میگردید.