آفتابنیوز : مأموران پلیس شهریور سال ٩٠ باخبر شدند مردی ٦٠ ساله در خانهاش به قتل رسیده است. جسد این مرد در تختخوابش افتاده و ضارب بعد از واردکردن چند ضربه بر بدنش او را کشته بود. تحقیقات مأموران نشان داد آخرین کسی که او را دیده، فردی به نام کامبیز است که از چند روز قبل با متهم آشنا شده بود. وقتی پلیس به محل زندگی این جوان رفت، متوجه شد مرد جوان فرار کرده است. چند روز بعد کامبیز شناسایی و بازداشت شد.
او به قتل اعتراف کرد و گفت: «من در پارک دانشجو پرسه میزدم؛ چون تئاتر را دوست داشتم و خیلی به تئاتر شهر میرفتم اما وضعیت خانوادگیام طوری نبود که بتوانم درس بخوانم و کسی را هم نمیشناختم که من را وارد عرصه بازیگری کند. با اینکه دورههای هنرپیشگی هم رفته بودم اما نتوانستم جایی برای خودم باز کنم تا اینکه با مردی در پارک دانشجو آشنا شدم، کمی که صحبت کردیم او به من گفت کسی را میشناسد که میتواند در این راه به من کمک کند. او مرا به خانهاش دعوت کرد و گفت تا زمانی که بتوانم در هنرپیشگی حرفهای شوم میتواند از دوستش بخواهد که برایم شغلی پیدا کند».
متهم گفت: «روز حادثه وقتی در خانهاش بودم، به من گفت دوستش سالن ماساژ دارد و یک ماساژور میخواهد. به من گفت میتوانم در آنجا کار کنم از من خواست او را ماساژ بدهم، گفت این تمرین است من هم قبول کردم وقتی داشتم او را ماساژ میدادم به سمتم آمد و میخواست من را مورد آزار جنسی قرار دهد که مقاومت کردم. مقتول وقتی که دید نمیتواند حریف من شود چاقویی از زیر بالشش درآورد تا با آن مرا بزند. چاقو را از دستش گرفتم و دو ضربه به او زدم یکی به دستش برخورد کرد و ضربه بعدی به گردنش خورد البته ضرباتی هم در این میان به بدنش زدم که خیلی سطحی بود اما یادم نمیآید چند ضربه زدم».
پرونده بعد از اعترافات متهم و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهم در جلسه رسیدگی نیز همین ادعا را مطرح کرد اما کارساز نبود و با درخواست اولیایدم کامبیز به قصاص محکوم شد. رأی صادره مورد اعتراض او قرار گرفت و دیوانعالی کشور بعد از رسیدگی این رأی را نقض و پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه همعرض ارسال کرد چراکه قضات دیوان بر این باور بودند که متهم دفاع مشروع کرده است. روز گذشته در جلسه رسیدگی دوباره به این پرونده، بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند و خواستار مجازات او شد با توجه به اینکه اولیایدم حضور نداشتند، متهم در جایگاه حاضر شد و گفت: من اتهام را قبول دارم مقتول قصد تعرض به من را داشت و من هم زدمش البته قصد نداشتم او را بکشم فقط زدم تا از دستش خلاص شوم و اگر یک بار دیگر هم اتفاق بیفتد، بازهم این کار را میکنم. متهم در پاسخ به این سؤال که چرا درحالیکه فکر میکرد حق با اوست فرار کرد، گفت: وقتی بچه بودم پدرم مرتکب قتل شد و ما سالهای زیادی مصیبت کشیدیم. پدرم به قصاص محکوم شد و پای چوبه دار رفت و در لحظه آخر رضایت گرفت.
این اتفاق کابوس زندگی من بود و من همیشه از این مسئله ناراحت بودم. وقتی با چاقو مقتول را زدم از ترس اینکه مبادا من هم دچار وضعیتی که پدرم دچارش بود شوم، فرار کردم. واقعا وضعیت بدی بود من و اعضای خانوادهام خیلی سختی کشیدیم البته این وضعیت حالا برای من وجود دارد و خانوادهام خیلی ناراحت هستند. هیأت قضات بعد از پایان جلسه رسیدگی برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
منبع: شرق