آفتابنیوز : طنز - از همان روز که من رد شده ام؛ دوستانم همگی می خندند/ دائماَ وصله به من می بندند/ رفته از خانهء من همسر من/ برده همراه خودش دختر من...
در حاشیه آتشي كه رد صلاحيتها در جان برخي نامزدها انداخت...!
از همان روز كه من رد شده ام
در نگاه دگران بد شده ام
دوستانم همگي مي خندند
دائماَ وصله به من مي بندند
در و همسايه ز من رو گردان
چهره ها درهم و دلها نگران
رفته از خانهء من همسر من
برده همراه خودش دختر من
گفتم: اي همسر بي مهر و وفا
علتش چيست كه رفتي حالا؟
مدعي گشت: فريبم دادي
تو در اين كار، عجب استادي!
حال بايد كه پس از اين همه سال
رو شود دست تو در اين احوال؟!
التزام تو به آئينت كو؟
مذهبت كو؟ تو بگو دينت كو؟
سال هايي كه به مشهد رفتي
دم به دم رفتي و ممتد رفتي
همه از روي ريا كاري بود؟
مثل يك فيلم سيه كاري بود؟
سالها بود كه مرتد بودي؟
و در اين كار سر آمد بودي
كور بودم كه ندانستم من
با تو پيمان وفا بستم من
حال شوراي نگهبان عزيز
عالمند و همگي اهل تميز
مچ تو باز نمودند اكنون
گر چه بودي به درون ديگرگون!
رد نمودند صلاحيت تو
بر ملاء شد زتو شخصيت تو
گفتم اي يار چه مي گويي تو؟!
زين گذرگاه چه مي جويي تو؟!
سالها خدمت ميهن كردم
كس نكرد آن همه كه من كردم
چون صلاحيت من رد شده است
اهل ايمان همه مرتد شده است؟!
مانده ام تا كه چه تدبير كنم؟
بِه كه من نالهء شبگير كنم
گفت: اينها همه لاف است و دروغ
بردي از زندگي من تو فروغ
يا طلاقم بده اي بي ايمان
يا كه راحت كن و جانم بستان
منبع: مجيد مرسلي/ خبرآنلاین