آفتابنیوز : شهروز ابراهیمی*- این ادعا از یک طرف احیای دو نگرش مرسوم تاریخی در ایران است که از دو قرن پیش جامعه ایران به خاطر شرایط تاریخی خاص که برآمده از استعمار و واقع شدن جغرافیای ایران مابین دو غول بزرگ اروپایی؛ خرس روسی از طرف شمال و ببر انگلیسی از طرف جنوب(از طریق هندوستان )بود، درگیر آن بود. استعمار چنان سایه سنگین و شوم خود را براطراف و اکناف عالم گشوده بود که عملأ غیر از چند قدرت بزگ اروپایی هیچ کشوری در دنیا به غیر از ژاپن(ژاپن فقط یک استثنای تاریخی بود که یکی از دلایلش دور بودن جغرافیایی آن از مرکز قدرتهای اروپایی به اضافه ی عامل داخلی بود) استقلال نداشت.
یعنی یا اغلب قریب به تمام کشورهای دنیا در پنج قاره دنیا از اروپای شرقی گرفته تا قاره های آسیا و آمریکا و آفریقا تحت سیطره معدود قدرتهای اروپایی بودند و یا این که معدود کشورهایی در دنیا؛ یا به دلیل مقاومت مردم جوامعشان و یا به خاطر شرایط حایل جغرافیایی مستقیمأ زیر سیطه ی آن نبودند ولی استقلال به معنای واقعی نداشتند که دو مثال بارز آن کشور خودمان ایران و دیگری چین بود که استقلال نیم بند خود را حفظ نمودند.
در آن شرایط تاریخی کشور ما مجبور بود که توازن را در برابر دو قدرت بزرگ فوق الذکر از طریق موازنه مثبت حفظ کند و نیروهای داخلی نیز عملأ یا آنگلوفیل و یا روسو فیل بود. اجبار تاریخی و موقعیت جغرافیایی با تسامح چنین اقتضا می کرد. دو تن از دولتمردان وطن پرستمان در دو زمان مختلف خواستند که بر موازنه مثبت غالب بیایند که متاسفانه آن شرایط تاریخی و جغرافیایی اجازه بدانها نداد که یکی امیر کبیر و آن دیگری مصدق بودند.
جمهوری اسلامی ایران با این تجربه تلخ تاریخی و در شرایطی که دیگر آن شرایط تاریخی وجود نداشت(یعنی رخت بربستن استعمار مستقیم با به استقلال رسیدن بسیاری از کشورها در چهار گوشه عالم) تااندازه ای توانست به موانعی که امیرکبیر و مصدق در راه تغییر موازنه مثبت برخورد کرده بودند، غالب بیاید. شعار نه شرقی و نه غربی یعنی المثنای همان موازنه عدمی را پیشه نهاد هر چند که هزینه های زیادی هم دراین راه متقبل شد ولی یکی از دلایل موفقیت نسبی در این راه غیر از خواسته مردمی انقلابیون، آن شرایط تاریخی بود که دیگر وجود نداشت یعنی عصر استعمار. ولی به دلیل باقی ماندن شرایط جغرافیایی هزینه های زیادی متقبل شدیم که این هزینه ها نمود خود را در فشارهای بین المللی از جمله جنگ تحمیلی و تحریم های بین المللی نشان داده است و البته این هزینه ای ست که عمدتأ یک سیاست موازنه عدمی و بویژه ترکیب آن با سیاست خارجی دینی و ایدئولوژیک مجبور است در راه توسعه و استقلال بپردازد.
ماحصل کلام این که امروزه دو قطبی آنگلوفیل و روسو فیل چندان معنی ندارد و آنهایی که دنبال احیائ این دو قطبی هستند ناخواسته با برچسبلیست انگلیسی و احیائ آنگلوفیلی تاریخی، خود نیز ممکن است بیشتر از رقبای خود در معرض برچسب روسو فیلی قرار گیرند که از قضا اگر قرار است یک چنین تقسیم بندی مشروعیت پیدا کند روسو فیل بودن ممکن است بیشتر مصداق داشته باشد چرا که نیروهای انقلابی بیشتر از ضد روسی بودن، ضد غرب بودند و همین طور روابط تعارض آمیز با غرب بطور مصلحتی هم که شده منجر به روابط نزدیک حداقل در حوزه نظامی و استراتژیک با شرق و مظهر آن روسیه و چین شده است.
بویژه که روسها چندان مایل به گشایش روابط با غرب نیستند و از منظر منافع خود آب شدن یخ های روابط بین ایران و غرب را در بلند مدت به ضرر منافع استراتژیکی خود ارزیابی می نمایند. مخصوصا که فراموش نمی کنیم که روسها انتخابات 1388 ریاست جمهوری را آزادترین انتخابات نامیده بودندولی علیرغم این دیدگاه روسها نسبت به انتخابات 1388 کسی از جمله از جناح اصلاح طلبان آن درآن انتخابات صحبت از لیست روسی نکرد هر چند که اگر کسی هم این چنین صحبتی می کرد به نوبه خودش محکوم بود.
از طرف دیگر صحبت از لیست انگلیسی و رای آوردن آن از جنبه دیگر نیز کاملأ قابل کذب است.
جمهوری سالامی ایران نزدیک چهاردهه است که تاسیس و تثبیت شده است و رسانه ها و نهادهای مختلف از نهادهای سیاسی و واقتصادی گرفته تا نهادهای فرهنگی همچون صدا و سیما بطور دربست اغلب غرب را زیر سوال برده و ارزشهای خود را القائ می کنند. ادعای لیست انگلیسی، ناخودآگاه و بطور طبیعی ممکن است این سوال و چالش را طرح کند که ما در این 37 سال عمر انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی چه کرده ایم. چگونه است که با این همه تبلیغات و محدودیت شبکه های خارجی بخش کثیری از مردم از جمله در شهرهای بزرگ تحت تأثیر تبلیغات رسانه های خارجی قرار گرفته اند؟
پس باید به جای این فرافکنی های بی اساس و متهم نمودن مردم و زیرسوال بردن ناخودآگاه نهادهای ارزشی و فرهنگی کشور آسیب شناسی واقعی کنیم و ببینیم که مردم دنبال چه چیزی هستند. بدانیم که مردم آگاه تر و با سوادتر شده اند و خواسته خود را تشخیص می دهند و با هیچ جناح و گروهی تاابد پیمان وفاداری نبسته اند و هرکس و هرجناحی در عمل خواسته های واقعی مردم را نمایندگی نماید بدان اقبال نشان می دهند. تقسیم بندی مردم تقسیم بندی جناحی نیست و برایش اصولگرا و اصلاح طلب بودن معیار واقعی نیست بلکه معیار واقعی مردمی بودن آنهاست.
* استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان