کد خبر: ۳۵۶۵۴۳
تاریخ انتشار : ۰۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۰

ایدئولوژی به چه کار ما می آید؟

دین و باورها و معتقدات یکی از ارکان ایدئولوژی ها حاکم بر جوامع است اما مساوی با کل آن نیست، بلکه آنچه مبنا و چارچوب نظام فکری و سیاسی و فرهنگی رسمی است علاوه بر دین، نشات گرفته از بسیاری از باورهای باستانی، عرف های مختلف قومی، نظامات و الزامات بین الملل و اموری دیگر است. فهم این مطلب هم به حفظ دین کمک می کند هم امکان همراهی و انعطاف بیشتر در ایدئولوژی را فراهم می سازد.
آفتاب‌‌نیوز :
می گویند ایدئولوژی چیز بدی است، اما معلوم نیست اولا آدمی بتواند از دست هر چیز بدی، به سادگی خلاص شود، و ثانیا معلوم نیست بتواند بدون برخی از امور بد از جمله ایدئولوژی، اگر بد هم باشد، امورات دنیایش را بگذراند. لاجرم باید همان بد را - که در شرایط اجبار نمی شود اسم بد رویش گذاشت - به گونه ای شکل داده و زمینه بروزش را فراهم کند که بین بد و بدتر یک وضعیت بهتر و متعادل تری داشته باشد. 

این را به حق می گویند که نه فقط ما بلکه همه کشورها فارغ از این که چه اندازه تصمیمات داخلی شان منطقی و عالمانه و یا خیلی بالاتر انسانی است، در چارچوب یک ایدئولوژی زندگی می کنند. ارکان آن را حفظ می کنند و آن را فارغ از معیارهای علمی محض، صرفا به عنوان امری روزانه و سالانه مطابق مصالح جاری و اهدافی که دارند شکل ش می دهند. فرانسوی ها، انگلیسی ها، امریکایی ها و چینی ها همه و همه همین وضعیت را دارند و حتی ایدئولوژی هایشان با هم فرق دارد. بنابرین چرا ما نداشته باشیم؟ چرا ما انتظار داشته باشیم بدون ایدئولوژی زندگی کنیم؟ این خواب و خیال است که بشود یک زندگی علمی و انسانی فارغ از هر نوع گرایشی داشت. حالا که محال است و آینده هم بعید است از حالت محال درآید.

فقط نکته ای که هست این که، خود این ایدئولوژی دار بودن هم قواعدی دارد. یک پای آن معتقدات دینی و عرفی پایدار است، بخشی از آن محور مردم و خواسته های آنهاست، قسمتی دیگر حاکمیت و اندیشه های حاکم بر آن و مصالح اوست و به هر حال ارزشهای رسمی، حساسیت نسبت به نظامات بین الملل هم جای خود را دارد. شکم مردم هم یکی از محور های اصلی است. وقتی شکم آنها سیر است، ایدئولوژی و چارچوب برایش مهم است، اما وقتی گرسنه می شود دیگر ایدئولوژی حالیش نیست.

معمولا درون جوامع، منازعاتی بر سر ایدئولوژی و ارکان آن وجود دارد. برخی ملی گرا تر، برخی بین المللی تر، برخی ارزشی تر، برخی باورنگرانه تر و کسانی هم بی قید و بند. این هم امری طبیعی است و به طور معمول برآیند منازعات این گروه ها و فرایندی که ضمن آن ایدئولوژی تعریف شده و شکل می گیرد، می شود همان دستورالعملی که اگر شکل معتدل بخود بگیرد، با حفظ حقوق همه در چارچوب اکثریت و اقلیت و در عین حال همراهی با اقلیت، باید جامعه را مطابق آن اداره کرد.

می دانیم که تعریف ایدئولوژی خیلی سخت است، و سخت تر آن است که ایدئولوژی یک جامعه فعال و پر تحرک و پراختلاف را بخواهیم تعریف کنیم و اجزاء و مولفه های آن را مشخص سازیم. البته کار محالی نیست و به خصوص اگر نگاه بیرونی باشد، یعنی کسانی به آن بنگرند که منطقی باشند و خودشان را درگیر جریانهای داخلی نکنند و و اقع بین باشند، بهتر می شوند شرایط رادرک کنند. 

این جماعت بهتر می توانند توصیه کنند که اگر چطور مسیر تعریف شود، بهتر جواب خواهد داد. در عوض آدم هایی که نگاه درونی دارند، اغلب غرق در ماجراها و باورها هستند و نه تنها نمی خواهند درک کنند که دیگران چه می خواهند، بلکه حتی اگر درک کنند، قصد تحمیل خواسته های خود بر دیگران را دارند.

در واقع نمی شود برای ایدئولوژی و دست کم اساس آن که در یک جامعه ای مثل ایران می تواند ریشه های چند هزار ساله داشته باشد، خیلی تعیین تکلیف کرد، اما می توان توصیه کرد که در یک بخش هایی رعایت انصاف و اعتدال و انعطاف بشود. یعنی در هر حال، با مبانی درست یا غلط، علمی یا غیر علمی، یک ایدئولوژی وجود دارد و هر حکومتی هم سرکار بیاید اجبار باید وجهی از آن را برگزیند و بر اساس آن عمل کند. اما راه هایی برای بهتر شدن وضع وجود دارد.

برای مثال باید به همه توصیه کرد توجه داشته باشند ایدئولوژی حاکم را قدری منعطف و سیال ببینند و اجازه دهند در وقت خطر، امکان هماهنگ شدن با اوضاع جاری را داشته باشد. در واقع ایدئولوژی باید در بخش هایی حالت لاستیک را داشته باشد، ریسک پذیر، منعطف، و در عین حال قوی. معمولا لاستیک ماشین را طوری می سازند که بتواند در مقابل میخ و سنگ هم مقاومت کند اما نرمی خاصی دارد که وقتی به آن دست می کشیم، حس می کنیم لطافت مورد نیاز را دارد. هم قوی است، هم امکان انفجار دارد، هم آرام بخش است.

یک نکته مهم توجه به تغییر جایگاه گروه های اجتماعی و بالا و پایین رفتن آن است. این که هر کسی در هر جایگاهی، در شرایط حساس، بفهمد که اوضاع عوض شده و الزاما می تواند و برای ماندن، حتی مجبور است به نوعی سازگاری تن بدهد. او باید برای این وقت هم برنامه داشته باشد. در اینجا به هیچ وجه لزومی به تغییر ایدئولوژی از بنیاد نیست، که کسانی فکر کنند همه چیز در حال محو شدن است. اساسا هیچ وقت این اتفاق نمی افتد که همه چیز از بین برود، اصلا خداوند به سادگی چنین وضعی را پدید نمی آورد. آنچه هست این که در شرایط سخت، امکان تغییر در برخی از پارامترها وجود دارد، تغییری که می تواند ضمن حفظ بنیادها، شرایط را برای قبول نوعی تحول فراهم کند. 

مسلما این طور نیست که این تغییر به معنای دور شدن از تمام آن بنیادها باشد، اگر با احتیاط و انعطاف حرکت شود، حتی امکان بازگشت به وضعیت قبلی هم وجود دارد. جامعه انسانی، امکان هر نوع تغییری را هم به لحاظ استعداد و هم درک و هم برنامه ریزی و پذیرش آن دارد و در شرایط مختلف می تواند پیشرفت یا بازگشت به هر مقطعی را داشته باشد، ضمن آن که می تواند شرایط تجربه ناشده ای را تجربه کند. 

یک مساله که باید به آن توجه داشت این است که اگر تن به تغییرات مقطعی داده نشود ممکن است به اجبار بنیاد در معرض خطر قرار گیرد. چنین تجربه ای را که ایران بارها تکرار کرده، معلول شرایطی می دانیم که تن دادن به تغییر در ایدئولوژی با یک روش معقول پذیرفته نشده است. 
کسانی که تصور می کنند صرفا با مدیریت و مهندسی وضع موجود و استفاده از اهرمهای مختلف مثلا محدود کردن عده ای یا باز گذاشتن دست عده ای دیگر، می توانند بدون هر گونه تغییری در معیارهای حاکم و فراهم کردن زمینه برای نیروها و افکار تازه، روی همان چارچوب های قدیمی تکیه کنند، به نظر می رسد، اشتباه می کنند. ممکن است اینها در چند مرحله پیروز شوند اما امکان این هم هست که مرحله به مرحله تن به شکست بدهند. طبعا شکست آنها به طوری که ایدئولوژی جامعه دچار شکاف های عمیق شود، می تواند خسارت جبران ناپذیری برای کل جامعه و روند آن داشته و آسیب های جدی به سرمایه های ملی وارد کند.

در ضمن باید از ایدئولوژی ها یا بخش هایی از آن که بیش از آن که به نقش خود به عنوان یک عنصر هدایتگر توجه کنند، روش سرکوب را برای حفظ و پایداری خود برگزیده و مهم ترین روش را حذف دیگران به جای سهیم کردن و مشارکت آنان می دانند، پرهیز داد. چنان که در غرب از برآمدن ایدئولوژیهای نژادپرستانه جلوگیری می کنند و حتی اگر خشونتی معتدل علیه آنان داشته باشد، کاری مهم برای آینده جامعه خود کرده است.

به گزارش خبرآنلاین، در واقع، باید تن به نوعی خود اصلاحی داد، خود اصلاحی که بتواند به تناسب خلاقیت ها و رویش های طبیعی موجود در جامعه و بر اساس ایمان به عقل جمعی و اعتبار آن، و حرمت نهادن به اجماع امت یا همان اکثریت، اساس را حفظ کند. مسلما این یک هنر است که بفهمیم ایدئولوژی در حال ترک خوردن است و باید به فکر ترمیم آن بود. این هم یک اصل است که بدانیم ایدئولوژی لزوما همه اش دین نیست که نگران آن باشیم که پذیرش تغییر در آن به معنای پذیرفتن تغییر در دین و آیین است. به عکس، این مهم است که بدانیم اگر ایدئولوژی حاکم را تماما مساوی و مساوق با دین گرفتیم، بسا تغییر در آن، به دین هم لطمه و آسیب بزند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین