آفتابنیوز : نوروز در زندانها را زندانیان سابق برای مجله «چشمانداز ایران» (شماره اسفند ۹۴ و فروردین ۹۵) به مدیریت لطفالله میثمی شرح دادهاند. حسین شاهحسینی، از اعضای اولیه نهضت مقاومت ملی که پس از کودتای ۲۸ مرداد شکل گرفت، از احوال مصدقیها در نوروز ۱۳۳۳ گفته است: «آقای طالقانی هم عید گرفتند. یادم هست در همان عید نواب صفوی را در خانه ایشان دیدم. من نواب را پیش از آقای طالقانی به واسطه مرحوم کریمآبادی میشناختم. درباره نواب باید بگویم که او موقع نماز چنان حضور قلبی داشت که آدم تحت تأثیر قرار میگرفت. گاهی در قنوت نمازش یک سوره کامل میخواند. گاهی الرحمن، گاهی یاسین و اشکی میریخت که حد نداشت. از رفقای بسیار خوب فاطمی و مکی، فردی بود به نام احمد توانگر بختیاری. آن موقع که آقای فاطمی مخفی بود به واسطه همین آقای توانگر از او خبر داشتیم.»
محمد بستهنگار در بستر بیماری، خاطرهاش را از نوروز سال ۱۳۴۵ در تبعیدگاه برازجان روایت کرده است: «در تبعیدگاه برازجان علاوه بر سران نهضت آزادی، افسران حزب توده هم حضور داشتند. یادم میآید که روز عید در یک سفره مشترک ناهار خوردیم. عصر روز عید از مقامات فرمانداری و شهرداری برازجان به دیدن زندانیان آمدند، روحیه همه بسیار خوب بود. در همین زندان بود که مهندس بازرگان کتابهای بعثت و ایدئولوژی و نیکنیازی را سخنرانی کرد و آنگاه به نوشته درآورد. عید سال ۴۶ را همراه سران نهضت آزادی که آزاد نشده بودند در زندان شماره ۴ قصر گذراندیم. هم سال ۴۴ و هم سال ۴۶ زندانبانان ترتیبی دادند با خانوادههایمان ملاقات حضوری داشته باشیم و دید و بازدیدهای زندانیان از اتاقهای همدیگر در زندان شکل جالبی داشت؛ البته در برازجان هم که بودیم تمام روز عید را ملاقات حضوری داشتیم.»
به گزارش «تاریخ ایرانی»، محمد توسلی دیگر عضو نهضت آزادی ایران هم به حال و هوای نوروز سال ۱۳۵۱ در زندان قزلقلعه اشاره کرده و خاطره ملاقاتهایی که مانند جمعی از زندانیان مجاهدین خلق و ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی و مهندس عزتالله سحابی با خانوادههایشان داشتند را شرح داده است: «ملاقات با خانوادهها در محوطه حیاط ورودی قزلقلعه که زمین خاکی بود به طور جمعی و ایستاده صورت میگرفت. در این ملاقاتها فرصتی بود که زندانی با سایر خانوادهها هم دیدار داشته باشند. من با همسرم و گاهی با فرزندم احسان که آن موقع سه ساله بود و در آن فضا میدوید و بازی میکرد ملاقات داشتیم. گاهی ملاقات ما با مهندس سحابی همزمان میشد و فرصتی بود که با دکتر سحابی پدر ایشان هم دیدار داشته باشم. صدای گرم زندهیاد دکتر سحابی به هنگام خداحافظی هنوز در گوش من طنین دارد که میگفت: «والعاقبه للمتقین». منظره ملاقات آقای هاشمی رفسنجانی با همسر و فرزندانشان که عبای ایشان را روی زمین خاکی پهن میکردند، مورد توجه همگان بود. میوه و شیرینی که خانوادهها میآوردند تحویل استوار ساقی میشد و پس از بازرسی به زندانیان تحویل میدادند.»
اما ساکنان زندان قصر با اعتصاب غذا به استقبال نوروز ۵۷ رفتند. این پیشنهاد یکی از گروههای مذهبی بود که مورد استقبال بسیاری از زندانیان قرار گرفت و حدود ۱۰۰ نفر دست به اعتصاب غذای تر زدند. به گفته مهدی غنی «این حرکت خواستههایی داشت که در آغاز حرکت اعلام شد. کنشگران با قاطعیت اعلام کردند تا پلیس و حاکمیت خواستههای اعلام شده را برآورده نکنند، آنها تا پای جان بر این اعتصاب پافشاری خواهند کرد. خواستهها عبارت بود از: ملاقات حضوری با اعضای خانواده، دسترسی آزاد به نشریات و مطبوعات منتشره، امکان دسترسی به رادیو، امکان دسترسی به کتابهای چاپ شده.»
چند روز پیش از نوروز ۵۷ زندانیان تصمیم گرفتند اعتصاب غذای تر را تبدیل به اعتصاب غذای خشک کنند. آنطور که مهدی غنی روایت کرده «نوروز آن سال در زندان قصر غوغایی برپا بود. زندانیانی که بیش از سه هفته هیچ غذایی نخورده بودند و اکنون آب هم نمیخوردند، به سرعت دچار آسیب شدند. برخی راهی بیمارستان شدند. اغلب با ضعف بدنی شدید روبهرو بودند و در طول روز زیر پتو کف سلولها دراز کشیده بودند. اعتصاب خشک یک به یک آنها را از پای میانداخت.» سرانجام در بیست و نهمین روز مقامات زندان به مذاکره تن دادند و اعلام کردند خواستههای اعتصابیون پذیرفته شده است. مادرانی که شبانهروز پشت در زندان منتظر و نگران و مراقب بودند و حتی به سراغ مراجع تقلیدی چون آیات عظام شریعتمداری، گلپایگانی، خوانساری و دیگران رفتند و از آنها خواستند به دربار فشار آورند تا به خواسته عزیزانشان رسیدگی کنند، خبر پایان اعتصاب غذا را از کسبه محل شنیدند. کسبه به آنها اطلاع دادند که مسئولان زندان به ما سفارش دادهاند شیر زیادی تهیه کنیم، چون آنها ۳۰ روز چیزی نخوردهاند، باید با شیر شروع کنند که دچار مشکلات گوارشی نشوند.
یکی از زندانیانی که روز بیست و نهم اعتصاب غذا کارش به بهداری کشید، لطفالله میثمی بود که هفتمین نوروز را در زندان میگذراند. او که شب یلدای سال ۱۳۴۲ به دلیل فعالیت برای دادگاه سران نهضت آزادی بازداشت شد، خاطره خود را از نوروز سال ۱۳۴۳ اینگونه روایت کرده است: «از آنجا که ملاقات حضوری نمیدادند ما هم به ملاقات پشت میله نمیرفتیم و مقاومت میکردیم، اما ناظر بر اتاق ملاقات زندانیان عادی بودیم و دیدیم که روز عید اطفال زندانیان را به داخل میآوردند و پدرانشان آنها را غرق بوسه میکردند و متاسفانه در برخی موارد در قنداق این اطفال مواد جاسازی میکردند که به دست زندانیشان برسد.»
میثمی دومین عید خود را نوروز ۱۳۵۱ در زندان اوین گذراند؛ هفت ماه قبل همراه با بعضی سران و اعضای سازمان مجاهدین خلق بازداشت شده بود. اما نوروز ۱۳۵۲ را در زندان عادلآباد شیراز که تبعید شده بود، برگزار کرد: «در آن بند سیاسی مجموعاً ۱۵۰ نفر بودیم که برای نوروز برنامههای جالبی طراحی شده بود. سرودهای نوروزی به زبان کردی و گیلکی خوانده میشد. پیش از عید این بحث بود که ما شهدای زیاد دادهایم و نباید عید بگیریم، به ویژه که پیام عید را شاهنشاه میدهد و نوروز عید شاهنشاهان است. در مقابل منطق دیگری بود که اتفاقاً نوروز جشن دهقانان است، ولی پادشاهان پیام آن را به انحصار خود درآوردهاند. بالاخره نوروز با شکوه هرچه بیشتر برگزار شد. به ویژه که آن سال آقای طاهر احمدزاده، مهندس سحابی، افسران حزب توده و دوستان جزنی و اعضای مجاهدین و فداییان همه در آن مراسم شرکت داشتند.»
میثمی نوروز ۱۳۵۴ را در سلول انفرادی اوین (بند ۲۰۹ فعلی) گذراند، با یک جعبه بیسکوئیت. نوروز سال بعد را در زندان قصر جشن گرفت: «این بار هم بحثهایی بود که جشن عید را بگیریم یا نگیریم. اکثریت با برگزاری جشن موافقت کردند. سرودها و آوازهای محلی بخشی از این برنامه بود. یادم میآید یکی از بچههای مذهبی به نام مسعود مخالف با برگزاری عید بود. پس از پیروزی انقلاب در سال ۶۱ و ۶۲ که به مدت ۹ ماه در زندان انفرادی رجایی شهر و اوین بودم، آقا مسعود را که حالا بازجو شده بود دیدم. به من به طعنه میگفت آقای لطفی یادت میآید در جشن نوروز شرکت کردی؟ منطق ما زندانیها این بود که در جای خود هم مبارزه کنیم و هزینه بدهیم و هم شاد باشیم و مبارزه کنیم.» او ششمین و هفتمین نوروز عمرش را در سالهای ۵۶ و ۵۷ در زندان قصر گذراند و این آخرین بار با اعتصاب غذا همراه بود که «از آنجایی که به بخشی از مطالباتمان دست یافته بودیم در واقع نوروزی پیروز بود.»
منبع: تاریخ ایرانی